مرثیه برای بر دار شده‌ای تازه‌جوان و ناکام
1401/11/16

[با الهام از تابلوی نقاشی ویکتور هوگو]
هنوز تازه‌جوان بود
و بیست و چند بهاران از عمر کوتاهش
گذشته بود
نه بیشتر
...


چهارراه ملک
1401/11/16

چهارراه ملک دومین چهارراه نزدیک خانه‌ی ما، در کوچه‌ی دکتر عنایت، بود- اولی چهارراه انصاری بود که چهارراهی فرعی بود. چهارراه ملک در جنوب چهارراه انصاری قرار داشت و چهارراهی اصلی بود، با این‌که چراغ راهنمایی نداشت. خیابان شرقی- غربی این چهارراه، خیابان قزوین بود...


خانه‌ی دوست‌داشتنی خیابان شیبانی
1401/10/16

چشمگیرترین و در ذهن من ماندگارترین و برایم دوستداشتنی‌ترین خانه‌ی خیابان شیبانی، خانه‌ای بود که در همسایگی نیایشگاه و در سمت غرب آن واقع بود. این خانه که هنوز هم به همان صورت قدیمی باقی مانده و در حال حاضر دارای پلاک ٣٢ است، خانه‌ای‌ست با نمای آجری و دو درب، یکی بلند و دیگری  کوتاه...


خیابان شیبانی
1401/10/16

خیابان شیبانی یکی از چند خیابان اصلی محله‌ی ما، در سالهای زندگی‌ام در امیریه بود- خیابانی که چندهزار بار آن را پیمودم و در آن رفتم و آمدم، خیابانی که در تمام سالهای تحصیلم در دبیرستان هدف شماره‌ی یک، در روزهایی که به دبیرستان می‌رفتم، بیشتر روزها، چهاربار آن را پیاده پیمودم و ...


نیماجان!
1401/10/16

آه، نیماجان!
باز هم این روزها، در این فضای تیره و تاریک
غرق در دود غم و ماتم
و در این فصلی که دم‌سرد است و سرشار از سیه‌روزی
...


شبی که نیما از دست رفت
1401/10/16

ماه آذر سال ١٣٣٨ هوای تهران و اطراف آن خیلی سرد و پرسوز شده و برف زیادی باریده بود، برای همین، در آخرهای این ماه چند روزی مدرسه‌ها را تعطیل کرده بودند. شراگیم خواست از این فرصت استفاده کند و به یوش برود تا هم زمستان آن را ببیند و هم چند روزی را با شکار و گردش خوش بگذراند...


چهارراه انصاری
1401/9/16

چهارراه انصاری قلب محله‌ای بود که من چهل سال از عمرم را در آن گذراندم و یکی از رویدادها عمیقن اثرگذار دوره‌ی نوجوانی‌ام در آن‌جا رخ داد. اهمیت این چهارراه در زندگی من از چند نظر بود: اول این‌که مکانی بود که بیشتر از دیگر جاهای محله از آن‌جا می‌گذشتم. دوم این‌که بیشتر مغازه‌های محله که خریدهای خانه را از آن‌جا می‌کردیم و...


آذر
1401/9/11

ماه آذر سال پنجاه و هشت بود و من تازه کارم  را در آن شرکت شروع کرده بودم . مهندس م.ن- از مهندسان ارشد شرکت که رئیسم محسوب می‌شد- وقتی فهمید دانشجوی دانشکده فنی هستم، انگار آشنایی قدیمی را دیده باشد، خیلی خوش‌حال شد و خیلی هم تحویلم گرفت و گفت که او هم "بچه‌فنی" بوده است...


کابوس زجرآور من
1401/8/16

از دیرباز
کابوس زجرآور من
توفان هولناک و مهیبی‌ست
توفان مهلکی که خروشان و خشمگین
...


یاد عشقهای تلخ و شیرین
1401/8/16

نیما در سروده‌هایش به‌ندرت از عشق سخن گفته است. پس از مثنوی بلند "قصه‌ی رنگ پریده خون سرد" که در آن به تفصیل از عشق سخن گفت، دیگر تا سالها (بیش از سی سال) به عشق نپرداخت. عشقی که در مثنوی "قصه‌ی رنگ پریده، خون سرد" نیما از او یا با او سخن گفته و بیانگر دریافتش از ماهیت عشق است، عشقی‌ست افسونگر، نیرنگ‌ساز، فریب‌کار، رسواکننده، بدخواه و گم‌راه‌گرداننده...


صفحات: |1| |2| |3| |4| |5| |6| |7| |8| |9| |10| |11| |12| |13| |14| |15| |16| |17| |18| |19| |20| |21| |22| |23| |24| |25| |26| |27| |28| |29| |30| |31| |32| |33| |34| |35|
نقل آثار این وبسایت تنها به صورت لینک مستقیم مجاز است. / طراحی و اجرا: طراحی سایت وبنا