دکتر شفیعیها (استاد درسهای خطکش محاسبه و جبر خطی دانشکده فنی در سالهای دانشجوییام) از چند نظر با سایر استادان این دانشکده که من با آنها درس گذرانده بودم یا میشناختمشان، فرق اساسی داشت و از این نظرها استادی بیهمتا بود.
اول اینکه سابقهی فعالیت سیاسی داشت و به خاطر آن مدتی را در زندان گذرانده و نزدیک به هفت ماه هم در سال ١٣٣٣ به جزیرهی خارک (خارگ) تبعید شده و هنگام بازگشت از تبعید، در اثر تصادفی که در راه پیش آمده بود، دست چپش آسیب جدی دیده و انگشتانش از کار افتاده بودند. البته در دانشکده فنی دو استاد دیگر را هم میشناختم که به خاطر فعالیت سیاسیشان زندان رفته بودند، یکیش دکتر شادمان- استاد درس آنالیز چهارمان- بود که در سال ١٣٥٤ تازه از زندان آزاد شده و به دانشکده برگشته بود و من درس آنالیز چهار را با او گذراندم. دیگری دکتر فرهومند- استاد گروه راه و ساخمان- که او هم مدتی را به خاطر فعالیت سیاسیاش در زندان گذرانده و بعد از آزاد شدن به دانشکده و کار تدریس در آن برگشته بود، ولی هیچکدام از این استادهای زندانکشیده، دورهی طاقتفرسای تبعید در جای خیلی بد آب و هوایی- مثل جزیرهی خارک- را تجربه نکرده و هیچکدام در نتیجهی زندان رفتن دچار نقص عضو نشده بود و دکتر شفیعیها از این نظر بیهمتا بود.
دوم اینکه دکتر شفیعیها بر زبانهای انگلیسی، فرانسه، روسی مسلط بود، تا حدودی هم آلمانی میدانست، و من استاد دیگری در دانشکده فنی ندیدم که به اندازهی او زبان، بهویژه زبان روسی، بداند. از این نظر هم او استادی یکتا بود.
سوم اینکه دکتر شفیعیها پشت ماسک ظاهر خیلی خشک، جدی و مقرراتی، باطنی لطیف و احساساتی و رمانتیک داشت و به سبب همین احساسات لطیف و ظریفش، به ادبیات- به خصوص به ادبیات روسی- دلبستگی بارزی داشت. از میان نویسندگان روس هم، بیشتر از همه، تورگنیف را دوست داشت و به خاطر همین دلبستگی ویژه به ایوان تورگنیف، چند نوول و رمان از او را از زبان روسی یا فرانسه به زبان فارسی برگردانده و به صورت کتاب منتشر کرده بود- از جمله نوولهای "رودین"، "نخستین عشق"، "آسیا" و رمانهای "پدران و فرزندان" و "در آستانهی فردا".
من که در سالهای دانشجوییام، هم به خاطر دلبستگیام به ادبیات روسی و هم به خاطر دلبستگیام به دکتر شفیعیها، تمام این ترجمههایش از آثار تورگنیف را خوانده بودم، همیشه برایم این پرسش مطرح بود که چرا دکتر شفیعیها، از بین چند نویسندهی نامدار و درجهی یک روس- از جمله پوشکین، گوگول، داستایوسکی، تولستوی، تورگنیف، چخوف، گورکی و گنجارف- آثار ایوان تورگنیف را برای ترجمه انتخاب کرده و علت دلبستگیاش به آثار این نویسندهی نامدار که از نویسندگان محبوب من هم بود، چی بوده.
مدتها این پرسش در ذهنم جا گرفته و بر آن سایه انداخته بود و هیچ پاسخی برایش پیدا نمیکردم تا اینکه در سال ١٣٦٣ با مرد بزرگواری آشنا شدم که یکی از کسانی بود که در ماههایی که دکتر شفیعیها در جزیرهی خارک، دورهی تبعید را میگذراند، او هم از تبعیدشدهها به این جزیره بود و چند ماهی را با دکتر شفیعیها در این جزیره گذرانده و از دوستان نزدیک او بود: محمود تیوای- سروان سابق ارتش و از افسران شرکت کننده در قیام سرگرد اسکندانی در خراسان در سال ١٣٢٤ که بعد از آن قیام ناکام و به شکست انجامیده، سالهای درازی از عمرش را در زندانها و تبعیدگاههای مختلف گذرانده بود.
وقتی از زندهیاد تیوای دربارهی دکتر شفیعیها و دلبستگی خاصش به آثار تورگنیف پرسیدم، توضیحی داد که کاملن روشنگر بود و پاسخ پرسشم را داد. در اینجا من خلاصهای از آنچه زنده یاد تیوای برایم تعریف کرد را با شما در میان میگذارم.
دکتر شفیعیها همراه با یک گروه شصت نفره از زندانیان تبعید شده به جزیرهی خارک، آخر ماه تیر سال ١٣٣٣ با کشتی یدکبر نیروی دریایی، وارد جزیرهی خارک شدند. محمود تیوای و افسران تبعیدی همراهش حدود یک ماه و نیم پیش از آنها وارد جزیرهی خارک شده بودند، به جز این دو گروه، سه گروه دیگر هم به جزیرهی خارک تبعید شده بودند که در زمان ورود دکتر شفیعیها و همراهانش در این جزیره دوران تبعید را میگذراندند، یکدستهشان معروف بودند به "چهارآبانی"ها، دستهی دوم کارگران تبعید شدهی شرکت راهآهن بودند، و دستهی سوم چند تا از بازاریها و وکیلها و استادهای دانشگاه طرفدار دکتر مصدق و جبههی ملی که مجموعهی این سه گروه حدود شصت نفر بودند و با گروه شصتنفرهی دکتر شفیعیها و همراهانش در مجموع جمعیت تبعیدیها به جزیره ی خارک به حدود ١٢٠ نفر رسید.
وقتی گروه شصتنفرهای که دکتر شفیعیها هم یکی از آنها بود به جزیرهی خارک رسید، در اقامتگاه تبعیدیها کتابخانهی کوچکی بود که تعددی کتاب به زبان فارسی و دو کتاب به زبان فرانسه داشت و بعضی از کتابهایش در اثر استفادهی زیاد کهنه و پاره شده یا عمدن آنها را- به خصوص کتابهای قطور را- به چند بخش تقسیم کرده بودند تا همزمان تعداد بیشتری بتوانند از آنها استفاده کنند. این کتابها را گروهی از زندانیان که از زندان قصر به خارک تبعید شده بودند با خودشان آورده بودند و مسئول کتابخانه جوانی بود از کارگران راهآهن به نام ضیا طبری که اکثر کتابها را او با خودش از زندان شمارهی سه قصر به خارک آورده و در خارک هم آنها را به اضافهی چند کتابی که زندانیان دیگر با خودشان آورده بودند، در دو جعبهی مقوایی جا داده و کتابخانهی کوچکی درست کرده بود و مسئول نگهداری از آنها و دادن کتاب به دیگران بود. دکتر شفیعیها، از همان روز اولی که به خارک رسید از مشتریهای پروپاقرص و اصلی این کتابخانه بود و تمام کتابهای آن را حداقل دو سه بار خوانده بود. از دو کتاب به زبان فرانسهی این کتابخانه، یکی کتابی جیبی بود دربارهی انقلاب کبیر فرانسه، دیگری رمان رودین بود از تورگنیف. این کتابها به این علت که خواهان چندانی نداشت، تمیز و سالم مانده بودند. دکتر شفیعیها تنها خواهان این کتابها بود و این دو کتاب، به خصوص رمان رودین، را از همان اولین روزهایی که به جزیره وارد شد از ضیا طبری امانت گرفت و سرگرم خواندن و ترجمه کردنش شد و بیشتر وقتی را که صرف کتاب خواندن میکرد، سرگرم خواندن و ترجمهی این کتاب بود. یک گروه سه-چهار نفره هم با چند تا از جوانانی که کمی زبان فرانسه میدانستند و علاقهمند به خواندن کتابهای ادبی بودند، تشکیل داده بود که روزی یک ساعت جمع میشدند و این کتاب را به کمک دکتر میخواندند و او برایشان جمله به جمله ترجمه میکرد. در نزدیک به هفت ماهی که دکتر شفیعیها در جزیرهی خارک تبعیدی بود، سه چهار بار رمان رودین را خواند و آن را به طور کامل ترجمه کرد. دو نسخهی دستنویس هم از ترجمهاش تهیه کرد که یکی را به صورت دفترچه به کتابخانه هدیه داد که تبعیدیهای دیگری که به خواندن آثار ادبی علاقهمند بودند ولی زبان فرانسه نمیدانستند، بتوانند ترجمهی رمان را بخوانند، دیگری را هم، بعد از تمام شدن دوران تبعیدش، با خودش به تهران برد و سالها بعد به صورت کتاب منتشرش کرد. یک نسخه هم از اصل کتاب به زبان فرانسه رونویسی کرد و با خودش به تهران برد برای مقابله با ترجمهاش. نسخهی دستنویس ترجمهی رودین به زبان فارسی دکتر شفیعیها را بیشتر آنهایی که در جزیرهی خارک تبعید بودند و به کتاب خواندن علاقه داشتند، خوانده و از خواندنش لذت برده بودند. همین کتاب کوچک به زبان فرانسه بود که دکتر شفیعیها را به تورگنیف و آثارش دلبسته کرد و بعد از اینکه به تهران رفت یکی از سرگرمیهای اصلیاش خواندن آثار تورگنیف به زبانهای فرانسه و روسی و ترجمهی آنها به زبان فارسی بود.
|