روزهای برفی‌ات
1400/11/1

آه، زندگی!
روزهای برفی‌ات چه شادمانه بود!
روزهای سرد و لرزآوری که گرم می‌شدیم
از حرارت جوانی پر از امید و آرزو
...


نیما، چراغ و یار چراغ‌افروز
1400/11/1

سال ١٣٢٩ برای نیما، سال چراغ بود، چراغی که بیشتر وقتها روشن بود و روشنگر، گاه فروزان بود و دل‌افروز، گاه سوسویی امیدانگیز می‌زد، گاه نومیدانه در حال پت پت کردن و کشیدن نفسهای آخر زندگی و روشنگری بود، گاهی هم از نفس افتاده بود و سرد و خاموش...


شب یلدای صمیمیت
1400/10/1

شب یلدای صمیمیت بود
شب میلاد محبتهای جان‌افروز
دور کرسی پر از گرمی و نرمی صفا
جمع بودیم همه
...


نیمکت خالی
1400/10/1

روی نیمکت، نزدیک دانشکده، نشسته بودیم. نگاه پرمعنایی به دانشکده کردی- نگاهی که خیلی معناها می‌شد تویش دید، دلتنگی رو می‌شد دید، حسرت رو، از چیزی گذشتن رو، بدرود رو...


جایگاه زمستان در شعر نیما
1400/10/1

در مجموعه‌ی شعرهای نیمه‌آزاد و آزاد نیما، زمستان حضوری کم‌رنگ و ناچشم‌گیر دارد و به ندرت تصویری گذرا از روزها و شبهای سرد زمستان، سوز سرما و برف و بوران آن می‌بینیم. در مجموع می‌شود گفت که کشش نیما به بهار بیش از زمستان بوده است....


رز سرخ
1400/9/1

در طول شش سالی که در دانشکده فنی دانشجو بودم، یادم نمی‌آید که هیچ‌وقت توی دانشکده دست کسی گل دیده باشم. دروغ نمی‌گویم. اغراق هم نمی‌کنم. اصلن و ابدن. صادقانه عین واقعیت را می‌گویم که توی این دانشکده من نه هیچ‌وقت دست کسی گلی دیدم که مثلن در حال بوکردنش و حال کردن با عطرش باشد، نه هیچ‌وقت دیدم کسی به کسی گل داده باشد...


بهار عمر ما گذشته
1400/9/1

نازنین! گذشته بی‌گمان بهار عمر ما و رفته است، آه، آه!
آن بهار دل‌نشین شده تباه.
نیست دیگر از  بنفشه‌های مژده‌آورش نشان.
از شکوفه‌ها و غنچه‌های نوبرانه‌اش نمانده است اثر
...


ناخوش‌‌احوالی نیما یوشیج
1400/9/1

نیما مردی سالم بود و این سلامت، محصول زندگی در سالهای کودکی در هوای آزاد و طبیعت سالم یوش و از آن پس گذراندن تعطیلات تابستانی و گاه پاییزها و زمستانها در زادگاهش بود. در نامه‌هایش به‌ندرت درباره‌ی بیمار شدنش و عارضه‌های بیماری‌اش یا مراجعه‌اش به پزشک و مصرف دارو نوشته است...


نان در سفره‌ی شعر نیما
1400/8/1

برای نیما نان نماد خوردنی بود. برای همین ، وقتی می‌خواست از خوراکی و خوردنی- یا به زبان خودش از رزق و روزی و قوت- سخن بگوید، از واژه‌ی نان استفاده می‌کرد. خودش هم چون انسانی ساده‌زیست بود، خیلی وقتها خوراکش نان و پنیر بود. در یادداشت روز اول سال ١٣٣٥ نوشت...


نصراللا‌مون اینه/ خدا حفظش کنه
1400/8/1

[به یاد استاد ارجمند درس استاتیک‌مان در دانشکده فنی- دکتر نصرالله تابنده- که نوزدهم مهرماه امسال، در سن هشتاد و هفت سالگی، درگذشت و به کاروان رفتگان دانشکده فنی پیوست]
...


صفحات: |1| |2| |3| |4| |5| |6| |7| |8| |9| |10| |11| |12| |13| |14| |15| |16| |17| |18| |19| |20| |21| |22| |23| |24| |25| |26| |27| |28| |29| |30| |31| |32| |33| |34|
نقل آثار این وبسایت تنها به صورت لینک مستقیم مجاز است. / طراحی و اجرا: طراحی سایت وبنا