تو را می‌شناسند
1397/6/4

تو را می‌شناسند
درختان پربار باغی
که سرسبزتر از مفاهیم رشد و شکوفایی‌اند
و بر جویباران شفافیت سایه گسترده‌اند.
...


نگار افسونگر نیما
1397/6/4

در مجموعه‌ی سروده‌های آزاد نیما، به جز در منظومه‌ی "مانلی"، توصیف خاصی از نگار نیما نمی‌بینیم و سخنی از صفتهایش نمی‌شنویم. اگر هم گاهی اشاره‌ای هست، مبهم است و یا جنسیت نگار مشخص نیست و معلوم نیست سخن درباره‌ی نگاری با جنسیت زنانه است یا درباره‌ی رفیقی محبوب؛ یا نگار مردی‌ست رفیق و هم‌فکر با نیما...


پول را بردار و فرار کن
1397/5/2

بعد از تماشای فیلم "پول را بردار و فرار کن" وودی آلن با هم از سینما امپایر آمدیم بیرون و توی پیاده‌روی وسط بلوار الیزابت قدم‌زنان رفتیم به سمت رستوران هتل بلوار تا ناهار بخوریم، و تمام طول راه را درباره‌ی فیلم بامزه‌ای که دیده بودیم، بحث کردیم...


عشق و مرگ
1397/5/2

صبح بود. سر کلاس استاتیک نشسته بودیم. سمت راست یکی از ردیفهای ته کلاس. به ترتیب از چپ به راست: من و سانتریفوژ و ممرضا و حج‌آقا. دکتر تابنده داشت مسئله حل می‌کرد، داشت رسم نمودار برشی- خمشی یک تیر را روی تخته می‌کشید...


نیلوفر
1397/5/2

گل عشق است نیلوفر
از آن می‌روید او بر آب
که گیرد در برش شبها سکوت رازناک مهرورزیدن
و از افسون کند سرشار او را بوسه‌ی مهتاب
...


اعلام می‌کنم
1397/5/2

من با تمام قدرت احساس سرکشم
اعلام می‌کنم
بی عشق زیستن به سیاهی مردن است
زیرا که آب زندگی است او و جان آن
...


گل مهتاب
1397/5/2

یکی از شعرهای دل‌انگیز، پیچیده، و در عین حال تلخ و غم‌انگیز نیما که فهم معنایش نیاز به تأمل و تعمق جدی و تسلط کافی بر فضاهای فکری- تصویری او و شعرش و تا حدودی هم توسل به حدس و گمان دارد، شعر "گل مهتاب" است که یکی از سروده‌های آزاد ابتدای کارش در این حوزه است...


کار شب‌پا نه هنوز است تمام
1397/5/2

بی‌گمان "کار شب‌پا" در میان شعرهای آزاد نیما یوشیج، بومی‌ترین شعر است، هم از نظر تعداد واژه‌های بومی به کار رفته در آن، و هم از نظر فضای بومی و شخصیت اصلی آن -شب‌پا- که نیما هر دو را از زندگی بومی مردم روستانشین مازندران برگرفته است...


قلب من، ای نگار
1397/2/4

وقتی هوا گرفته و دل‌گیر است
وقتی که نیست پنجره‌ای باز
من در فضای بسته و دل‌تنگ انزوا
چشمان تابناک تو را، ای یار
می‌آورم به یاد...


شبهای روشن
1397/2/4

یکی از شبهای روشن بهار سال پنجاه و پنج بود و بعد از تمام شدن درس خواندنم در کتاب‌خانه‌ی دانشکده، داشتم می‌رفتم خانه. از در غربی دانشگاه که کنار سلف‌سرویس دانشکده بود، خارج شده بودم و آهسته آهسته، درحالی‌که توو خودم بودم، داشتم می‌رفتم سمت خیابان شاهرضا که صدای دختری از توی خودم کشیدم بیرون...


صفحات: |1| |2| |3| |4| |5| |6| |7| |8| |9| |10| |11| |12| |13| |14| |15| |16| |17| |18| |19| |20| |21| |22| |23| |24| |25| |26| |27| |28| |29| |30| |31| |32| |33| |34| |35|
نقل آثار این وبسایت تنها به صورت لینک مستقیم مجاز است. / طراحی و اجرا: طراحی سایت وبنا