هان، ای شب شوم وحشت‌انگیز!
1400/6/31

شعر "ای شب"،  سومین سروده‌ی منتشرشده‌ی نیما است. پیش از آن، مثنوی "قصه‌ی رنگ پریده" را در اسفند سال ١٢٩٩ و قطعه‌ی "منت دونان" را در تیر سال ١٣٠٠ سروده بود. تاریخ سرایش شعر "ای شب!" سال ١٣٠١ ثبت شده است و بر اساس سطر آخر نامه‌ای که نیما در  دوازدهم فرودین سال ١٣٠١ به دوستش، ریحان، نوشت، مشخص می‌شود که او ...


نخستین کتابی که نیما را به دوستداران شعر شناساند
1400/6/31

در نیمه‌ی نخست سال ١٣٠٣، محمدضیا هشترودی که پژوهشگری جوان و ادیبی نوگرا و از دوستان و همفکران نیما یوشیج بود، کتابی منتشر کرد به نام "منتخبات آثار (از نویسندگان و شاعران معاصرین)" و در دو بخش اصلی و متفرقه‌ی کتاب به معرفی شعرهای بیش از بیست شاعر هم‌دوره‌اش پرداخت. او در بخش بزرگی از آن به معرفی و انتشار نمونه‌هایی از شعر نیما یوشیج پرداخت...


کوچه‌های تنگ قلب من
1400/4/31

کوچه‌های تنگ قلب من بدون رهگذر چه پرکسالتند!
کوچه‌های بسته‌ای که ره به هیچ جا نمی‌برند
و گشوده نیست هیچ
در تمامی مسیرشان دریچه‌ای به سوی شور زندگی
...


شاعری که خوش داشت خورشید باشد
1400/4/31

یادش گرامی، اسماعیل خویی شاعری بود با بلندپروازی‌های خاص خود و خواستهای سترگ و آرزوهای بزرگ که بارز بود و چشم‌گیر، شاعری که خوش داشت خورشیدی باشد تک و بی‌همتا، درخشان و پرتوافشان در آسمان خیال و ذوق...


درس زندگی
1400/3/15

پیرمرد زنده‌دل عصازنان
می‌گذشت از کنار من
چون مرا که بودم آن زمان ملول و غرق غم
روی نیمکت نشسته دید
...


دو پسر جوان‌مرگ استاد رسام ارژنگی
1400/3/15

تعطیلات نوروز سال پنجاه و پنج فرصت خیلی خوبی بود تا چند تا کتاب شعر و نامه از نیما یوشیج را که تازه خریده بودم، بخوانم و از خواندنشان لذت ببرم و آشنایی بیشتری با شعرهای  این شاعر بی‌نظیر که به حق او را پدر شعر نو می‌نامیدند، و افکار و احساساتش پیدا کنم...


دوستان نیما: از مانلی تا آیت بیک
1400/2/1

نیما یوشیج در شعرهایش با آدمها سر و کار دارد، از آنها، با آنها و برای آنها می‌گوید و سخن می‌سراید، هرجور آدمی، آدمهای جورواجور، آدمهای جور و آدمهای ناجور، از "پای تا سر شکمان" تا گرسنگان بینوایی که نان خشکی هم به سفره ندارند، از بیکارگان غرق در ناز و نعمت تا زحمتکشانی که با عرق جبین و دستهای پینه بسته در تلاشند...


تاریکی کوری
1400/2/1

کوری چه تاریکی دلگیری‌ست!
تاریکی بی‌مرز تنهایی
تاریکی بی‌انتهای یأس
تاریکی بی‌روزن حرمان
...


در اوج آسمان آرزو
1399/10/26

آه ممتدی کشید و سر بلند کرد
دید بادبادکی در اوج آسمان آرزو شناور است
بی‌خیال و خنده‌رو
بر لبان صورتی او نشسته خنده‌ای سبکسرانه و  پر از سرور
...


آسدممدل‌خان
1399/10/26

آسدممدل‌خان! ما که بعد از خوردن آن یک قابلمه قارچ کبابی سمی، فلنگ را بستیم، بی یاحق و یاهو، قال قضیه را کندیم، زدیم به چاک، د برو که رفتی. می‌دانم که کار خوبی نکردم تو را میان خیل خل‌و چل‌ها تنها گذاشتم. نمی‌خواهد به رخم بکشی و شرمنده‌ام کنی که این رسم روزگار نبود و اله و بله...


صفحات: |1| |2| |3| |4| |5| |6| |7| |8| |9| |10| |11| |12| |13| |14| |15| |16| |17| |18| |19| |20| |21| |22| |23| |24| |25| |26| |27| |28| |29| |30| |31| |32| |33| |34| |35|
نقل آثار این وبسایت تنها به صورت لینک مستقیم مجاز است. / طراحی و اجرا: طراحی سایت وبنا