چهارگاه‌ها
1402/6/16

شبی به آینه گفتم که از تو بیزارم
تو بازتاب منی
و هیچ چیز به جز افسوس
در آن نگاه پر از آه تو نمی‌بینم.
....


سینما فرخ
1402/6/16

سینما فرخ یکی از شش سینمای اطراف خانه‌ی ما بود و در ضلع جنوب شرقی میدان قزوین که به آن دروازه یا دروازه قزوین هم گفته می‌شد، قرار داشت. این سینما وقتی من سه ساله بودم- یعنی سال ١٣٣٧- به عنوان تماشاخانه (سالن نمایش تئاتر) ساخته شد ولی چند سال بعد صاحبش تبدیلش کرد به سینما...


برو
1402/5/16

بس کن ستم، ای عشق جفاکار! برو
از این دل تنگ، ای دل‌آزار! برو
از دست تو من زجر کشیدم بسیار
از این دل خسته دست بردار، برو


رودین و دکتر شفیعیها
1402/5/16

دکتر شفیعیها (استاد درسهای خط‌کش محاسبه و جبر خطی دانشکده فنی در سالهای دانشجویی‌ام) از چند نظر با سایر استادان این دانشکده که من با آنها درس گذرانده بودم یا می‌شناختمشان، فرق اساسی داشت و از این نظرها استادی بی‌همتا بود...


نگاه منفی نیما نسبت به زنان و عشقشان
1402/5/16

نگاه نیما نسبت به دختران و زنان و عشقشان در کل نگاهی منفی و بدبینانه بود و آنان را موجوداتی افسونگر و مکار می‌دانست که مدام در پی به دام انداختن مردان و نیش زدن به آنان هستند و عشق برایشان نیشی گزنده است تا با افسونگری و عاشق خود کردن مردان، به قلبهایشان نیش بزنند و زهرشان را به جان آنان بریزند...


شاید کسی به زمزمه می‌خواند
1402/4/16

از دور دست بانگ غریبی
می‌آیدم به گوش
بانگی عبوس و تلخ
بانگی پر از کدورت تردید
...


قد و قامت دلبر مه‌پیکر حافظ
1402/4/16

آن طور که از بیتهای فراوان غزلهای حافظ برمی‌آید، دلبر مه‌پیکر و افسونگرش خیلی خوش‌قدوبالا بوده و قدوقامتی چنان بلند و کشیده داشته که حافظ به درختان خوش‌قدوبالا، مانند سرو و صنوبر، تشبیهش کرده است...


پاسخم به پرسش تو
1402/3/16

یک روز من به پرسش چشمان روشنت
با چشمهای شب‌زده‌ام می‌دهم جواب
می‌گویمت چه بود
فرجام سالهای صبوری و انتظار
...


نیمای کاروان‌دوست
1402/3/16

کاروان و قافله و صدای زنگ پیش‌آهنگ آن (جرس) در سروده‌های نیما جایی چشم‌گیر دارد که جالب توجه است. نیمای کاروان‌دوست به کاروان دلبستگی خاصی داشت و هرجا فرصت می‌یافت از آن یاد می‌کرد یا در استعاره‌ای یا تشبیهی از آن استفاده می‌کرد.
در شعر "خنده‌ی سرد" نیما صبح افسرده‌خاطر را به "کاروان دزدزده" تشبیه کرده ...


کوچه‌ی وستاهل
1402/3/16

کوچه‌ی وستاهل از آن کوچه‌هایی‌ست که همیشه دوستش داشته‌ام. اسم عجیبش مرا جذب می‌کرد. خانه‌ی نوه‌های عمه‌ام هم در اول این کوچه بود. دخترعمه‌ام درگذشته بود و دو دختر و دو پسرش با پدرشان در آن خانه زندگی می‌کردند، خانه‌ای پر از رمز و راز که عشق نوجوانی من بود...


صفحات: |1| |2| |3| |4| |5| |6| |7| |8| |9| |10| |11| |12| |13| |14| |15| |16| |17| |18| |19| |20| |21| |22| |23| |24| |25| |26| |27| |28| |29| |30| |31| |32| |33| |34| |35|
نقل آثار این وبسایت تنها به صورت لینک مستقیم مجاز است. / طراحی و اجرا: طراحی سایت وبنا