سینما ستاره و فیلم مایرلینگ
1402/11/16

سینما ستاره نزدیکترین سینما به خانه‌ی ما نبود (سینما فرخ نزدیکترین سینما بود) ولی سینمایی بود که بیشتر از هر سینمای دیگر دوروبرمان، در طول سالهای زندگی‌ام در امیریه، از مقابلش می‌گذشتم و پوسترها و عکسهای جذاب فیلمهایش را که به دیوارهای جلوی سینما چسبانده شده یا در ویترین‌های چسبیده به دیوارهای دو طرف سینما نصب شده بود، می‌دیدیم و ...


او را صدا نزن
1402/10/16

او، آن همیشه منتظر صبح، مرده است
افسوس
قلبش نمی‌تپد
نبضش نمی‌زند
...


یادداشتی درباره‌ی "او را صدا بزن"
1402/10/16

یکی از سروده‌های رازآگین نیما یوشیج، شعر "او را صدا بزن" است. از تاریخی که پای شعر ثبت شده چنین برمی‌آید که "او را صدا بزن" سروده‌ی دی ١٣٢٥ است- یک ماه پس از رویدادهای خونین آذربایجان و کشتار انبوهی از زادگان این سرزمین...


داداش احمد
1402/9/16

دخترک از اول عصر،  بیرون خانه، جلو درب چوبی سبزرنگی که نیمه‌بازش گذاشته بود، ایستاده بود و مدام سرک می‌کشید به طرف سر کوچه‌ و منتظر آمدن داداش احمد بود ولی با این‌که بیشتر از یک ساعت گذشته و نزدیک غروب شده بود و هوا داشت تاریک می‌شد، هنوز داداش احمد پیدایش نشده بود و دخترک دلش شور می‌زد و بی‌قرار بود...


در کجای این شب تیره؟
1402/9/16

شوم‌گاهانی‌ست وحشتناک
باتلاق مرگ در خود غرق کرده زندگانی را
در جهان از روشنایی امید و آرزو دیگر نشانی نیست
و بر آن شب با تمام ظلمت ترس‌آور خود سایه افکنده
...


گزارش یک راهپیمایی نفس‌گیر و جان‌فرسا
1402/8/16

تنها و بی‌پناه
در لحظه‌ی تولد افسوس تازه‌ای
از خویش می‌گریزم و در امتداد آه
آهی که ممتد است و ندارد نهایتی
...


نگارین خندان نیما
1402/8/16

نگارین سروده‌های نیما نازنین‌نگاری خوش‌خنده، شوخ‌طبع و حاضرجواب است و در گفت‌وگوهایش با نیما لبهایی خندان و پاسخهایی شوخی‌آمیز دارد. نخستین تصویر از نگارین خندانش را نیما در "افسانه" ساخته، آن‌جا که سروده...


عکاسی شیوا
1402/7/16

دبیر زبان انگلیسی‌مان- آقای دیلمقانی- نیامده بود مدرسه و تعطیل شده بودیم. با حمید از مدرسه که بیرون آمدیم، به جای این‌که برویم به سمت خانه‌های‌مان، رفتیم توی باغ کاخ مرمر که مدتی بود به صورت پارک درآمده و ورود به آن آزاد شده بود، نیم ساعتی گشتیم. بعد که خسته شدیم، روی نیمکتی نشستیم و رفتیم توو نخ دو تا خانم جوان چادرنمازی...


فردای منی
1402/7/16

غرق شب تاریکم و در چنگش اسیر
زندانی تنهایی هول‌انگیز
وحشت‌زده از ظلمت دهشتناک
از این‌همه تاریکی حاکم دل‌گیر.
...


نگاه چشم سوزانش
1402/7/16

چشمها در چشم‌انداز شعر نیما جایگاهی ویژه دارند- چشمها و نگاه‌ها، دیدن و دیدار، نگریستن و نگران بودن، نظر کردن و ناظر بودن.
چشمها سرچشمه‌ی بینایی‌اند و بینش، نگرانند و کانونهای نگرش. جشم‌به‌راهی (یا به زبان نیما- چشم‌درراهی) یکی از چشم‌گیرترین ویژگیهای دیداری شعر نیماست...


صفحات: |1| |2| |3| |4| |5| |6| |7| |8| |9| |10| |11| |12| |13| |14| |15| |16| |17| |18| |19| |20| |21| |22| |23| |24| |25| |26| |27| |28| |29| |30| |31| |32| |33| |34| |35|
نقل آثار این وبسایت تنها به صورت لینک مستقیم مجاز است. / طراحی و اجرا: طراحی سایت وبنا