وقتی در آن عصر بلند شب جمعه از حمام "گل ناز" پا گذاشتم بيرون، اگرچه بنا بر ظواهر امر میبايست حال بسيار ناخوشی میداشتم و از شدت ناخوش احوالی، آنطور كه در مثل میگويند- و در مثل هم مناقشه نیست- كارد میزدی خونم در نمیآمد، ولی نمیدانم چرا، درست برعكس، حال خيلی خیلی خوشی داشتم و حسابی شنگول و كيفور و سردماغ بودم... |