بس کن ستم، ای عشق جفاکار! برو
از این دل تنگ، ای دلآزار! برو
از دست تو من زجر کشیدم بسیار
از این دل خسته دست بردار، برو.
□
از کلبهی دل، ای غم جانکاه! برو
از تو ثمری نیست به جز آه، برو
جز بد نرسیده از تو بر من، هرگز
ای محنت بدسیرت بدخواه! برو.
□
ای عشق! جفا بس است، برخیز، برو
از این دل تنگ، ای غمانگیز! برو.
بر هم نزن آرامش احساس مرا
از فتنه و آشوب بپرهیز، برو.
□
ای دلهره! از این دل پرشور برو
رنجم مده و از تن رنجور برو
از جور تو من خسته و آزرده شدم
ترکم کن و از این دل مهجور برو.
|