در قرنطینه غریبانه به تنهایی میاندیشم
و به رنجی که بشر میبرد از غربت زجرآور خود .
ما در این گوشهی منظومهی خورشیدی
بر زمینی که پر است از آدم
در میان همهی آدمها
چه غریبیم و چه تنها!
و چه این تنهایی دلگیر است!
ما در این گوشهی زندان جهان محکومیم
که بسی بیشتر از طاقت و ظرفیت خود
بار هستی را بر دوش کشیم
زیر آن له بشویم
و صبورانه تحمل بکنیم.
هفت میلیارد بشر روی زمین
همگی تنهایند
همگی در همهی عمر پی یافتن چیزی هستند
که کنند
حفرهی خالی تنهاییشان را با آن، شاید، پر
و دهند
درد بیدرمان بودن را با آن، شاید، تسکین.
در قرنطینه غریبانه به تاریکی میاندیشم
به غمانگیزی خاموش شدن
و فراموش شدن.
در قرنطینه چه تنها هستم!
در قرنطینه به خود میگویم
آه از این تنهایی!
چه قرنطینهی جانفرسایی!
|