سقراط در آن دم که جام شوکران را میگرفت آرام در دستش
از دست آن مزدور مرگاندیش نابخرد
تا سر کشد بیترس یا تردید
و مرگ را بر زندگانی بدون آرمان و روشنی آن دهد ترجیح
گفت این کلام گوهرین را
تا بشنوند و بسپرندش دوستدارانش به خاطر
این واپسین اندرز آن فرزانهی نیکوسرشت و نازنین را:
یاران!
بیشک گرامیتر ز جان آدمیزاد آرمان اوست.
بیآرمان تلخ است کام جان.
بیآرمان تاریک میماند چراغ جانمان، ای روشناندیشان!
|