سالها بعد، یک روز صبح اول وقت، برای گرفتن عکس فوری گذرم به عکاسخانهی "سارخوان" افتاد. توی عکاسخانه هیچکس نبود، جز پیرمردی که پشت پیشخوان نشسته و روی میز جلوش پر بود از عکسهای ریز و درشت مرد و زن و بچه در قطعهای مختلف. پیرمرد وقتی فهمید آمدهام یک عکس فوری جهت چسباندن به تذکرهام، بیندازم، راهنماییام کرد به طرف اتاق تاریک عکاسی... |