یاحق، مینباشیجان! قربانت گردم. دلم برایت به تنگی کون سوزن شده. اگر از احوالات این کمینه خواسته باشی، کمافیالسابق در چاه خلای این دنیای دون در حال ورجلا زدنیم و در گند و گه مزبلهی زندگی سرگرم غوطه خوردن. مدتی مدیدیست که تبعیدمان کردهاند به زیرزمین دانشکده فنی. مرده شور. پس از آنکه مجلهی موزیکمان را که محل اجتماع رفقای همدل و همزبان بود و از ری و روم و بغداد گفتن و شنفتن، شهید کردند و... |