نگاه منفی نیما نسبت به زنان و عشقشان
1402/5/16

نگاه نیما نسبت به دختران و زنان و عشقشان در کل نگاهی منفی و بدبینانه بود و آنان را موجوداتی افسونگر و مکار می‌دانست که مدام در پی به دام انداختن مردان و نیش زدن به آنان هستند و عشق برایشان نیشی گزنده است تا با افسونگری و عاشق خود کردن مردان، به قلبهایشان نیش بزنند و زهرشان را به جان آنان بریزند...


شاید کسی به زمزمه می‌خواند
1402/4/16

از دور دست بانگ غریبی
می‌آیدم به گوش
بانگی عبوس و تلخ
بانگی پر از کدورت تردید
...


قد و قامت دلبر مه‌پیکر حافظ
1402/4/16

آن طور که از بیتهای فراوان غزلهای حافظ برمی‌آید، دلبر مه‌پیکر و افسونگرش خیلی خوش‌قدوبالا بوده و قدوقامتی چنان بلند و کشیده داشته که حافظ به درختان خوش‌قدوبالا، مانند سرو و صنوبر، تشبیهش کرده است...


پاسخم به پرسش تو
1402/3/16

یک روز من به پرسش چشمان روشنت
با چشمهای شب‌زده‌ام می‌دهم جواب
می‌گویمت چه بود
فرجام سالهای صبوری و انتظار
...


نیمای کاروان‌دوست
1402/3/16

کاروان و قافله و صدای زنگ پیش‌آهنگ آن (جرس) در سروده‌های نیما جایی چشم‌گیر دارد که جالب توجه است. نیمای کاروان‌دوست به کاروان دلبستگی خاصی داشت و هرجا فرصت می‌یافت از آن یاد می‌کرد یا در استعاره‌ای یا تشبیهی از آن استفاده می‌کرد.
در شعر "خنده‌ی سرد" نیما صبح افسرده‌خاطر را به "کاروان دزدزده" تشبیه کرده ...


کوچه‌ی وستاهل
1402/3/16

کوچه‌ی وستاهل از آن کوچه‌هایی‌ست که همیشه دوستش داشته‌ام. اسم عجیبش مرا جذب می‌کرد. خانه‌ی نوه‌های عمه‌ام هم در اول این کوچه بود. دخترعمه‌ام درگذشته بود و دو دختر و دو پسرش با پدرشان در آن خانه زندگی می‌کردند، خانه‌ای پر از رمز و راز که عشق نوجوانی من بود...


سینما داریوش
1402/2/16

سینما داریوش یکی از شش سینمای محله‌ی ما بود. این شش سینما اینها بودند: سینما ستاره (در خیابان امیریه- بین خیابانهای انصاری و شیبانی)- سینما داریوش (در خیابان قزوین- نزدیک خیابان امیریه) سینما فلور (در خیابان امیریه- چهارراه معزالسطان). سینما فرخ (در ضلع جنوب شرقی میدان قزوین)- سینما خیام (در خیابان سی‌متری- کنار بیمارستان فارابی) و سینما فری...


در کوچه‌های تنگ و تودرتوی غم
1402/2/16

در کوچه‌های تنگ و تودرتوی غم می‌رفتم و آواز می‌خواندم
با رنجهای دیرمان هم‌ساز می‌خواندم
آواز محزونم چه حزن پرطنینی داشت
لبریز بود از زجر بی‌پایان
...


بازتاب مرگ در سروده‌های نیما
1402/2/16

مرگ هم، مانند زندگی، در سروده‌های نیما بازتابی چشم‌گیر یافته، بازتابی با شکلهای گوناگون و با رنگهای کبود یا سیاه یا سرخ، در تصویرهای اثرگذار و یادمان. نخستین سروده‌ی نیما که در آن مرگ بازتاب یافته، "خانواده‌ی سرباز" (سروده‌ی زمستان سال ١٣٠٤) است...


چه سوگوار بهاری!
1402/1/16

چه سوگوار بهاری!
بهار مرده‌دل داغدار و غمباری
بنفشه‌هاش کبودند و لاله‌هاش سیاه
و آه از دل پر سوز و سوگ سنبلها
...


صفحات: |1| |2| |3| |4| |5| |6| |7| |8| |9| |10| |11| |12| |13| |14| |15| |16| |17| |18| |19| |20| |21| |22| |23| |24| |25| |26| |27| |28| |29| |30| |31| |32| |33|
نقل آثار این وبسایت تنها به صورت لینک مستقیم مجاز است. / طراحی و اجرا: طراحی سایت وبنا