پنجره‌های شعر نیما یوشیج
1398/10/12

با آن‌که نیما یوشیج، مطابق آن‌چه در آخرین سروده‌اش گفته، زندانی شب تیره بوده:
این منم مانده به زندان شب تیره که باز
شب همه شب
گوش بر زنگ کاروان‌استم...


پرسش از رستم
1398/8/21

رستم، یل یگانه، جهان‌پهلوان پیل‌افکن!
ای تهمتن که چون تو هیچ نزاده‌ست مادر میهن!
ای زابلی پسر!
ای پور زال زر!
...


هادی صداقت
1398/8/21

چند سال پیش، یک روز که داشتم در باغ لوکزامبورگ پاریس قدم می‌زدم، پیرمردی نحیف توجهم را جلب کرد. همراهش پیرزنی با قیافه‌ای اروپایی بود که دست انداخته بود دست پیرمرد، با هم سلانه سلانه می‌رفتند. پیرمرد خیلی شبیه ما ایرانیها بود. موهای کم‌پشت‌اش یک‌دست سفید شده بود...


اجاق سرد
1398/8/21

شعر "اجاق سرد" سروده آبان سال 1327 است، شعری پاییزی سروده‌ی فصلی سرد  که کنایه از فصل سرد عمر نیماست، با سنگچینی از اجاقی کوچک، خالی از آتش و جایگاه خاکستر سرد...


جنازه‌ی مرد بال‌دار
1398/7/10

وقتی آخرين نفس را كشيد و آخرين چانه را انداخت،درحالی‌که هم‌چنان از جای بالهای چیده‌شده‌اش دود غلیظی بلند می‌شد، باز سرم را بردم در گوشش و برای واپسین بار درگوشی ازش پرسيدم: "بالاخره خاكت كنيم يا نه؟" در همان‌حال‌كه ديگر جان در بدن نداشت، با بالا انداختن ابرو برای آخرين بار تاكيد كرد: نه...


سه‌گانی برای سنگ گورم
1398/7/10

من در تمام طول شب دیرپای درد
با حسرت و دریغ فراوان
در انتظار روشنی صبح
و تابش سپیده‌دم صلح
بیدار مانده‌ام ولی انگار
...


شادی روز گم‌گشته
1398/7/10

اگرچه در مجموعه‌ی شعرهای نیما یوشیج شادی و خوشی و طرب در برابر غم و اندوه و محنت بسیار کم‌رنگ‌تر است و جای بس کوچکتری را به خود اختصاص داده، و آن‌چه در شعر او رنگ چشمگیرتری دارد غم و اندوه و محنت است با این وجود شادی و طرب و خوشی هم در شعرهایش جای خاص خود را دارد و ...


من و پرچمم
1398/4/29

من پرچمم را
این پرچم برآمده از اوج آرزو
این پرچم گرفته نشان از فراز جان
این پرچم بلندمقام شکوهمند
این پرچم شریف که آن را
...


نیما: کودکی، کودک، کودکانه
1398/4/29

کودکی نیما در بین چوپانان و نگهبانان گله‌های اسب و گاو، و با چیزهای مربوط به زندگی کوچ‌نشینی و حرکت در مسیر ییلاق‌وقشلاق‌ها گذشت. او به این مقطع از زندگی‌اش چنین اشاره کرده...


ستاره‌ی شب من
1398/3/14

در اوج ظلمت شب تک ستاره‌ای دیدم
به تابناکی لبخند مادران امید
به روشنایی خورشید
از او در آن ظلمات عقیم پرسیدم:
...


صفحات: |1| |2| |3| |4| |5| |6| |7| |8| |9| |10| |11| |12| |13| |14| |15| |16| |17| |18| |19| |20| |21| |22| |23| |24| |25| |26| |27| |28| |29| |30| |31| |32| |33|
نقل آثار این وبسایت تنها به صورت لینک مستقیم مجاز است. / طراحی و اجرا: طراحی سایت وبنا