در کجای این شب تیره؟
1402/9/16

شوم‌گاهانی‌ست وحشتناک
باتلاق مرگ در خود غرق کرده زندگانی را
در جهان از روشنایی امید و آرزو دیگر نشانی نیست
و بر آن شب با تمام ظلمت ترس‌آور خود سایه افکنده
...


گزارش یک راهپیمایی نفس‌گیر و جان‌فرسا
1402/8/16

تنها و بی‌پناه
در لحظه‌ی تولد افسوس تازه‌ای
از خویش می‌گریزم و در امتداد آه
آهی که ممتد است و ندارد نهایتی
...


نگارین خندان نیما
1402/8/16

نگارین سروده‌های نیما نازنین‌نگاری خوش‌خنده، شوخ‌طبع و حاضرجواب است و در گفت‌وگوهایش با نیما لبهایی خندان و پاسخهایی شوخی‌آمیز دارد. نخستین تصویر از نگارین خندانش را نیما در "افسانه" ساخته، آن‌جا که سروده...


عکاسی شیوا
1402/7/16

دبیر زبان انگلیسی‌مان- آقای دیلمقانی- نیامده بود مدرسه و تعطیل شده بودیم. با حمید از مدرسه که بیرون آمدیم، به جای این‌که برویم به سمت خانه‌های‌مان، رفتیم توی باغ کاخ مرمر که مدتی بود به صورت پارک درآمده و ورود به آن آزاد شده بود، نیم ساعتی گشتیم. بعد که خسته شدیم، روی نیمکتی نشستیم و رفتیم توو نخ دو تا خانم جوان چادرنمازی...


فردای منی
1402/7/16

غرق شب تاریکم و در چنگش اسیر
زندانی تنهایی هول‌انگیز
وحشت‌زده از ظلمت دهشتناک
از این‌همه تاریکی حاکم دل‌گیر.
...


نگاه چشم سوزانش
1402/7/16

چشمها در چشم‌انداز شعر نیما جایگاهی ویژه دارند- چشمها و نگاه‌ها، دیدن و دیدار، نگریستن و نگران بودن، نظر کردن و ناظر بودن.
چشمها سرچشمه‌ی بینایی‌اند و بینش، نگرانند و کانونهای نگرش. جشم‌به‌راهی (یا به زبان نیما- چشم‌درراهی) یکی از چشم‌گیرترین ویژگیهای دیداری شعر نیماست...


چهارگاه‌ها
1402/6/16

شبی به آینه گفتم که از تو بیزارم
تو بازتاب منی
و هیچ چیز به جز افسوس
در آن نگاه پر از آه تو نمی‌بینم.
....


سینما فرخ
1402/6/16

سینما فرخ یکی از شش سینمای اطراف خانه‌ی ما بود و در ضلع جنوب شرقی میدان قزوین که به آن دروازه یا دروازه قزوین هم گفته می‌شد، قرار داشت. این سینما وقتی من سه ساله بودم- یعنی سال ١٣٣٧- به عنوان تماشاخانه (سالن نمایش تئاتر) ساخته شد ولی چند سال بعد صاحبش تبدیلش کرد به سینما...


برو
1402/5/16

بس کن ستم، ای عشق جفاکار! برو
از این دل تنگ، ای دل‌آزار! برو
از دست تو من زجر کشیدم بسیار
از این دل خسته دست بردار، برو


رودین و دکتر شفیعیها
1402/5/16

دکتر شفیعیها (استاد درسهای خط‌کش محاسبه و جبر خطی دانشکده فنی در سالهای دانشجویی‌ام) از چند نظر با سایر استادان این دانشکده که من با آنها درس گذرانده بودم یا می‌شناختمشان، فرق اساسی داشت و از این نظرها استادی بی‌همتا بود...


صفحات: |1| |2| |3| |4| |5| |6| |7| |8| |9| |10| |11| |12| |13| |14| |15| |16| |17| |18| |19| |20| |21| |22| |23| |24| |25| |26| |27| |28| |29| |30| |31| |32| |33|
نقل آثار این وبسایت تنها به صورت لینک مستقیم مجاز است. / طراحی و اجرا: طراحی سایت وبنا