برای جردانو برونو هستی بیپایان و بیکرانه بود. او زمین را همچون دانهی شنی میدید در میان صحرای بیانتهای هستی، و آن را دارای بیشمار پاره میدانست که هریک برای خود جهانی کامل است، ولی این بیشمار جهان هستنده، در واپسین تحلیل، همگی در کلیت یگانهای که همان کلیت هستیست درهممیآمیزند و یکتا میشوند... |