غبار نازک تخیل
1391/7/24
غبار نازک تخیل اینک چه شفاف است، اینجا که از کدورت تنهایی اثری نیست و قلبی بس بی‌تسکین در سینه‌ی من بیداری ابدی دارد، نه از دیار سایه‌روشن که از دیار بی‌انتهای رنگین‌کمان. مالامال از حضور آب و آینه‌ام، و مرا در انزوای نهانی، در رگ، جرعه‌ای زلال است که سرچشمه‌ی جریان بی‌زوال اندوه است، جامی گوارا که نوش تو باد در شبی عطش‌بار در بی‌کران بی‌روزن بی‌ستاره‌ی یک کویر...

لذت زیبایی
1391/6/14
لذت زیبایی هنگامی به کمال دریافت می‌شود که در دریافت آن دیگران را هم با خود شریک کنیم. اگر با نگاه یک دوست به چیزی زیبا بنگریم، زیبایی‌اش چند برابر بیشتر خواهد نمود. لذت زیبایی هنگامی به کمال دریافت می‌شود که طعم تلخ و ناگوار زشتی را چشیده و از زهر مرگ‌بارش تا آستانه‌ی مرگ پیش رفته باشیم...

جايگاه ما در جهان کجاست؟
1391/6/14
ميشل فوكو در يادگار ارجمندش- "تاريخ جنون"- از قول اراسموس نوشته: اگر می‌توانستيد از كره‌ی ماه ناظر جنب و جوش و تحرك بی‌پايان زمين باشيد ... انبوهی از مگسها و مگسكها را می‌ديديد كه با هم زدوخورد و مبارزه می‌كنند، برای هم دام می‌گسترند، اموال هم را به سرقت می‌برند، بازی و جست‌وخيز می‌كنند، به زمين می‌افتند و می‌ميرند...

شهامت راست گفتن به خود
1391/6/14
 در هر يك از ما نيروهایی مرموز بسیاری نهفته و خفته كه اگر شهامت راست گفتن به خود را داشته باشيم، آنگاه اين امكان را می‌يابيم كه بر چون و چند آنها و قدرت عملشان آگاهی يابيم و انرژيهای نهفته‌ی درونیمان را در راه كاملتر ساختن خود و دنيای دوروبرمان آزاد سازيم و به كار اندازیم...

با هم مدارا کنیم
1391/6/14
ولتر  كلام قابل تأمل و تعمقی دارد با اين مضمون: ما بايد متقابلاً با هم مدارا كنيم زيرا همگی ضعيف‌ایم، ناهشيارايم، دستخوش تغييرايم، و در معرض خطر گمراهی قرار داریم. آيا مضحك نيست اگر نی سر خم كرده در برابر باد، و گرفتار در لای و لجن، به نی هم‌سايه كه در خلاف جهت او خم شده، بگويد: ای سيه‌روز! چطور جرأت می‌كنی جلوی من در جهت مخالف خم شوی؟...

آموزگار من
1391/6/14
 آموزگار همیشگی من است، آموزگار اميد و ايستادگی، آن تك درخت سرسبز انبوه، با شاخسارانی رو به خورشيد، با نگاهی سربلند به سوی آسمان، با سايه‌سار جان‌پناه و دل‌نشين، آن تك درخت يكه و تنها در بيابان برهوت نوميدی، در آن كوير تشنه‌لب سوخته از عطشهای عقيم و عبث كه كران تا كرانش، تا آن‌جا كه چشم می‌بيند، شوره‌زار است و خشك‌‌سار...

ساحل آرامش
1391/4/18
کشتی خاطره بادبان برافراشته و راهی دریاهای ناشناخته است، راهی موجهای بلنداوج ورطه‌ی خواهش و کشش، و مرا با خود به سوی طوفانهای دوردست می‌برد، ای دوست! می‌خواهم به ساحل آرامش برسم، به آن‌جا که زادگاه تست و...

کجاست آن سرزمین جادویی؟
1391/4/18
خسته و گم کرده راه و سرگردان پیش می‌رفتم. افتان و خیزان. از نفس افتاده بودم. داشتم از پا در می‌آمدم. دیگر نای پیشتر رفتن نداشتم. له‌له‌زنان به جست‌وجوی گم شده‌ام می‌گشتم. از تشنگی و خستگی در آستانه‌ی بیهوشی بودم. با خودم می‌اندیشیدم:
- پس کجاست آن سرزمین جادویی که عمری به دنبالش گشته‌ام؟...

هنر، میدان نبرد
1391/3/29
هنر میدان نبردی سهمگین است میان هنرمند و دنیایی که در برش گرفته، مبارزه‌ای‌ست برای تغییر دادن شکل و مضمون دنیا و آن را رام و دست‌آموز خود ساختن، مبارزه‌ای برای تصاحب و تسخیر نیروهای تسخیرناپذیر، برای فهم آن‌چه در فهم نمی‌گنجد، به امید رساندن خود با قلبی پاک به والاترین هدفها و ارمغان آوردن دنیایی سرشار از کامیابیها و ناکامیهای خود برای آفرینندگان ...

دردهای جان آدمی
1391/3/19
دردهای جان آدمی سرچشمه‌های آگاهی و بینش اند. درون آدمی را به غلیان وامی‌دارند و از این غلیان، اندیشه و آگاهی و بینش می‌جوشد و فوران می‌کند. دردهای جان آدمی جای واقعی او را در جهان به او نشان می‌دهند و...

صفحات: |1| |2| |3|
نقل آثار این وبسایت تنها به صورت لینک مستقیم مجاز است. / طراحی و اجرا: طراحی سایت وبنا