هنر میدان نبردی سهمگین است میان هنرمند و دنیایی که در برش گرفته، مبارزهایست برای تغییر دادن شکل و مضمون دنیا و آن را رام و دستآموز خود ساختن، مبارزهای برای تصاحب و تسخیر نیروهای تسخیرناپذیر، برای فهم آنچه در فهم نمیگنجد، به امید رساندن خود با قلبی پاک به والاترین هدفها و ارمغان آوردن دنیایی سرشار از کامیابیها و ناکامیهای خود برای آفرینندگان.
هنر میدان نبردی سهمگین است میان پست و والا، میان زشت و زیبا، میان بد و نیک، و هنرمند حقیقی مبارز نستوه این میدان است، مبارزی که میکوشد از ژرفای تاریکی روشنایی بیافریند و بر ظلمت نور بتاباند.
هنر میدان نبردی سهمگین است میان رنج و شادی. هنر از درد و رنج ریشه میگیرد و هنرمند این توانایی و خوشبختی را دارد که در جریان آفرینندگی، درد و رنج را به شادی و لذت تبدیل کند، همچون کیمیاگری که مس را به زر ناب تبدیل میکند.
هنر میدان نبردی سهمگین است میان خواستن و توانستن. هنرمند میخواهد آن چیزها را که نیست، و او میخواهد که باشد، بیافریند؛ و برای تحقق بخشیدن به این خواست باید توانا باشد، بنابراین هنر میدان نبرد میان تواناییها و ناتوانیهای اوست. میدان نبرد میان خواستهها و ناخواستهها.
هنر میدان نبردی سهمگین است میان هنرمند با خودش. او خود هنر خویش است و هنرش با او در نبردی سخت و طاقتفرساست. هریک میکوشد تا دیگری را مطیع و تسلیم خود کند و ارادهاش را بر او حاکم سازد. پس هنرمند در مبارزه با هنرش، در حقیقت با خودش میجنگد، و رنج هنر از همین روست.
هنر میدان نبردی سهمگین است میان هستی با نیستی. نیستی میخواهد سر از ژرفای هستی بیرون کند، آنگونه که خود میخواهد، هنرمند میکوشد تا او را آنچنان که میل و رغبتش خواهاست بپرورد و شکل دهد و بیافریند.
هنر میدان نبردی سهمگین است میان عقل و عشق، میان شور و خرد، میان عاطفه و تفکر، میان تعقل و تخیل، میان هیجانهای طغیانگر و فرزانگی آرامبخش، میان مهر و کین، میان نور و طلمت.
مهر 1382
|