در هر يك از ما نيروهایی مرموز بسیاری نهفته و خفته كه اگر شهامت راست گفتن به خود را داشته باشيم، آنگاه اين امكان را میيابيم كه بر چون و چند آنها و قدرت عملشان آگاهی يابيم و انرژيهای نهفتهی درونیمان را در راه كاملتر ساختن خود و دنيای دوروبرمان آزاد سازيم و به كار اندازیم.
با خود صادق بودن كاری بس دشوار است، درست مثل راه رفتن بر لبهی يك پرتگاه مرتفع و مخوف، هر آن امكان سقوط در ورطهی وسوسهها و درهی غريزههای كور و مهارناپذير وجود دارد و بيم نابود شدن. پس بايد با احتياط گام برداشت و به طور كامل هشيار بود، و افزون بر این بايد جسور و بیپروا بود و از خطر كردن نترسيد و دل ف دلبهدريازدن داشت.
و پيش و بيش از هر چيز بايد گوش شنوايی برای شنيدن غوغاهای درون داشت و به نداهای درونی گوش فرا داد. بايد زبان اين نداها را شناخت و آنها را به زبان رفتارها و كردارها برگرداند. و اين كار ممکن نيست مگر اينكه نيرويی همآهنگ كننده در وجودمان باشد، همآهنگ كنندهی نواهای نامتجانس و اغلب متعارض و متضاد درون.
تا نواهای درونيمان همآهنگ و همراه نباشند نمیتوانيم دريابيم كه با كداميك بايد همآوا و همگام شويم، و كداميك نوای حقيقی درون ما است. آنگاه كه در روانمان به هماوایی برسيم، در مسير راستگو بودن با خودمان قرار میگيرييم و در امتداد اين مسير، درونمان قطبنمایی راهنما خواهيم يافت، حقيقتنما و راستگو، كه ما را هرگز گمراه نخواهد كرد و به بیراهه نخواهد برد، و در انتهای اين راه بیانتها به يگانگی با خود خواهيم رسيد.
مشكل اساسی اغلب ما اين است كه میپنداريم نارساییها و مشکلهایی كه در رابطهی ما با ديگران وجود دارد همگی از ديگران سرچشمه میگيرد و مسبب و مقصر آنها هستند نه ما. ولی ديد واقعبینانه اين است كه در هر رابطهی انسانی اگر نارسايی هست، اگر مشكلی هست، اگر بدفهمی و بدگمانی هست، اگر نابرابری و بیعدالتی هست، اگر زورگويی هست، اگر خودخواهی هست، اغلب دوطرفه است و دوطرف رابطه در آن كم و بيش سهم دارند و تقصيركاراند.
ولی آنچه به ما مربوط و در حد توان ما برای اصلاح و تعديل است، اين است كه نخست سهم خويش را در ناهنجاریها و نابهسامانیهای رابطه، بیطرفانه و غير جانبدارانه ببينيم و صادقانه بپذيريم، پس از آن در صدد رفع و اصلاح آن برآييم. با اين كار هم به خودمان خدمت كردهايم و خود را بهبود بخشيدهايم- و اين باارزشترين كاریست كه هركس در طول زندگیاش میتواند انجام دهد- هم درسی عملی و الگويی رفتاری به ديگران كه طرف مقابل رابطه با ما هستند، دادهايم و به آنها كمك كردهايم كه در جهت اصلاح و تعديل خود تلاش كنند، و میدانيم كه سرمشق رفتاری بسیار بهتر و كاراتر از هر آموزهی گفتاری و هر پند و اندرز كلامی است.
ولی برای شناخت ضعفها و نقصهایمان آيا راهی جز خودشناسی داریم؟ و نگاه كردن به خود در آينهی وجود دیگران و جهان؟ و نگاه كردن به دیگران و جهان در آينهی درون خويش؟
هر كه نامخت از گذشت روزگار
هيچ ناموزد ز هيچ آموزگار
گذشته را چگونه میتوان فراموش كرد؟ بدون گذشته چگونه میتوان زيست؟ ما هيچ معنا و مفهومی نداريم جز آن معنا و مفهومی كه گذشتهی ما به ما میدهد. گذشتهی ما شناسنامهی ما است، كارنامهی كردارها و رفتارهای ما است، آيينهی تمامنمای وجود ما است. اگر ناديدهاش بگيريم يا فراموشش كنيم از ما چه باقی خواهد ماند؟ گذشته ريشه و تنهی درخت وجود ما است. حالمان ثمرهی گذشتهی ما است و آيندهی ما ميوهی حال ما، و هيچ درختی بیريشه و بیتنه پابرجا نخواهد ماند و میوه نخواهد داشت.
بر گذشته افسوس نبايد خورد. حال و آينده را به خاطر حسرت و افسوس بر گذشته خراب نباید كرد. ولی گذشته را هم ناديده نبايد گرفت. از آن بايد درس گرفت، تجربه آموخت و آموزههایش را در حال و آينده بايد به كار برد تا حالمان از گذشته ارزشمندتر، و آيندهمان از هردوی آنها پربارتر و كاميارتر باشد.
مهر 1383
|