نگاه منفی نیما نسبت به زنان و عشقشان
1402/5/16

نگاه نیما نسبت به دختران و زنان و عشقشان در کل نگاهی منفی و بدبینانه بود و آنان را موجوداتی افسونگر و مکار می‌دانست که مدام در پی به دام انداختن مردان و نیش زدن به آنان هستند و عشق برایشان نیشی گزنده است تا با افسونگری و عاشق خود کردن مردان، به قلبهایشان نیش بزنند و زهرشان را به جان آنان بریزند...


قد و قامت دلبر مه‌پیکر حافظ
1402/4/16

آن طور که از بیتهای فراوان غزلهای حافظ برمی‌آید، دلبر مه‌پیکر و افسونگرش خیلی خوش‌قدوبالا بوده و قدوقامتی چنان بلند و کشیده داشته که حافظ به درختان خوش‌قدوبالا، مانند سرو و صنوبر، تشبیهش کرده است...


نیمای کاروان‌دوست
1402/3/16

کاروان و قافله و صدای زنگ پیش‌آهنگ آن (جرس) در سروده‌های نیما جایی چشم‌گیر دارد که جالب توجه است. نیمای کاروان‌دوست به کاروان دلبستگی خاصی داشت و هرجا فرصت می‌یافت از آن یاد می‌کرد یا در استعاره‌ای یا تشبیهی از آن استفاده می‌کرد.
در شعر "خنده‌ی سرد" نیما صبح افسرده‌خاطر را به "کاروان دزدزده" تشبیه کرده ...


بازتاب مرگ در سروده‌های نیما
1402/2/16

مرگ هم، مانند زندگی، در سروده‌های نیما بازتابی چشم‌گیر یافته، بازتابی با شکلهای گوناگون و با رنگهای کبود یا سیاه یا سرخ، در تصویرهای اثرگذار و یادمان. نخستین سروده‌ی نیما که در آن مرگ بازتاب یافته، "خانواده‌ی سرباز" (سروده‌ی زمستان سال ١٣٠٤) است...


بازتاب زندگی در سروده‌های نیما
1402/1/16

زندگی در سروده‌های نیما بازتابی گسترده و چندوجهی دارد. یک وجه از آن تعریف و تفسیر معنای زندگی از دیدگاه نیماست. وجه دیگر آن بیان شاعرانه‌ی ویژگیهای زندگی نیماست. وجه بعدی تصویرهایی از زندگی دیگر زندگان شعر نیما- از ققنوس تا تیزپرواز و از ناقوس تا پادشاه فتح- است...


شرح درد در شعر نیمای دردمند
1401/12/16

به کجای این شب تیره بیاویزم قبای ژنده‌ی خود را؟
تا کشم از سینه‌ی پردرد خود بیرون
تیرهای زهر را دل‌خون
(وای بر من)


نگاهی کوتاه به "تعریف و تبصره"
1401/11/16

اصلیترین کار نیما در زمستان سال ١٣٣١ نوشتن "تعریف و تبصره" بود. [ایرج پارسی‌نژاد- در کتاب "نیما یوشیج و نقد ادبی"- تاریخ نگارش این متن توسط نیما را، به اشتباه، خردادماه ١٣٢٢ نوشته است. (ص ١٨٨)] این نوشته، در حقیقت، مجموعه‌ی یادداشتهایی درباره‌ی شعر و شاعری و حاشیه‌هایی بر بعضی از شعرهای خود نیما و شاعران دیگر است...


شبی که نیما از دست رفت
1401/10/16

ماه آذر سال ١٣٣٨ هوای تهران و اطراف آن خیلی سرد و پرسوز شده و برف زیادی باریده بود، برای همین، در آخرهای این ماه چند روزی مدرسه‌ها را تعطیل کرده بودند. شراگیم خواست از این فرصت استفاده کند و به یوش برود تا هم زمستان آن را ببیند و هم چند روزی را با شکار و گردش خوش بگذراند...


یاد عشقهای تلخ و شیرین
1401/8/16

نیما در سروده‌هایش به‌ندرت از عشق سخن گفته است. پس از مثنوی بلند "قصه‌ی رنگ پریده خون سرد" که در آن به تفصیل از عشق سخن گفت، دیگر تا سالها (بیش از سی سال) به عشق نپرداخت. عشقی که در مثنوی "قصه‌ی رنگ پریده، خون سرد" نیما از او یا با او سخن گفته و بیانگر دریافتش از ماهیت عشق است، عشقی‌ست افسونگر، نیرنگ‌ساز، فریب‌کار، رسواکننده، بدخواه و گم‌راه‌گرداننده...


نیما و "ملک"
1401/7/16

نیما هنگامی که بیست‌وسه-چهارساله بود، با "ملک" (محمدتقی بهار معروف به ملک‌الشعرا- دوستانش به او "بهار" یا "ملک" می‌گفتند) که یازده سال از او بیشتر داشت و سی‌وچهار-پنج‌ساله بود، در حجره‌ی چای‌فروشی حیدرعلی کمالی آشنا شد. حیدرعلی کمالی شاعر، نویسنده‌ی رمانهای تاریخی، روزنامه‌نگار  و سیاستمدار  بود...


صفحات: |1| |2| |3| |4| |5| |6| |7| |8| |9| |10| |11| |12| |13| |14| |15| |16| |17| |18| |19| |20| |21| |22| |23| |24| |25| |26| |27| |28| |29|
نقل آثار این وبسایت تنها به صورت لینک مستقیم مجاز است. / طراحی و اجرا: طراحی سایت وبنا