از آفاق افسوس تابنده شو ای طلوع تبسم!
و قلب مرا غرق امواج شادی بیمرگ کن.
مرا پر کن از شوق بالندگی
چنان پر که تا اوج پرواز بالا روم
سبکبار از مرز دلبستگی بگذرم...
آینه مرا در اشکهای خود نهفت.
گفتم: "آینه!
ای رفیق لحظههای بیکسی و تشنگی همدمی!
ای شریک بغضهای داغ و تلخ در گلو نهفتهام!
ای دوای درد خستگی و دلشکستگی...