شب است و پنجرهها بستهاند و درها قفل کلیدها همه گم امیدها همه نابود گشته، رفته به باد و عطر خاطرههای فروغبخش از یاد ...
ساز زندگی میان دستهای تست، نازنین! نغمهای بزن با تمام شور و شوق کودکانهات و نشان بده که زندگی نمرده است ...
دست تو دست نرم تو دست مهربان و گرم تو دست سرد و تشنهی حرارت محبت مرا گرفته است ...
مریم! چه زود بود غروبت خاموشی چراغ فروزان جان تو خواب نگاه ساده و خوبت حالآنکه بود ...
میروم به راه تازهای که دور میکند مرا از آنچه بودهام دور میکند مرا از انتظارها، از اضطرابها، از التهابها دور میکند مرا از هرآنچه دردناک و رنجزا ...
بر قایقم نشستهام آرام با قایق همیشه روانم بر بستری ز گفتوگوی حرکت و سکون بر افت و خیز دائم شک و یقین سوار ...
روزی دوباره ما پر میشویم از عشق و قلب ما دوباره از نیروی شکفتن سرشار میشود ...
روی خوش به زندگی نشان بده، کمی بخند اخم کردنت برای چیست؟ باز کن گره از ابروان تندخویی و عبوسیات چه سود داشته؟ ...
پاییز با آواز باران نغمه سرده شعری بخوان گویای این قلب پر از غم تفسیر این پژمردگیهای روانکاه شایستهی این روزهای سرد ماتم ...
مرا به دوردست خاطرات دلفروز میبری به لحظههای یادمان و جاودانهروشن جوانیام به روزهای باصفا و دلپذیر زندگانیام به خواندن ترانهی "مرا ببوس" ...