قلب من شبی مرا به دیدن ستارههای نادمیده برد
برد با خودش مرا به کهکشان نورها و نغمهی ناب
برد با خودش مرا به دوردست بیکرانهای در امتداد مرز نامعینی میان هست و نیست
برد با خودش مرا به کوچهسار سایهروشنی که زادگاه رازناک زندگیست...
دیرگاهی چون که در چاه فریب نابرادر ژرف اندیشید
و فرو در ژرفنای سرگذشت ماجراآکند خود شد تیزبینانه
خوب آن پستوی تودرتوی رزم و بزم را کاوید
و سبکسنگینکنان رستم
دسترنج عمر ششصدسالهی خود را
...