عنایت سمیعی و مسأله‌ی وزن شعر بی‌وزن
1391/9/27

 در سالهای اخیر، بعضی از شاعران نظریه‌پرداز ف شعر بی‌وزن یا منثور که به شعر سپید مشهور شده، مدعی شده‌اند که شعرشان بی‌وزن ف بی‌وزن هم نیست، بلکه فقط فاقد وزن عروضی است، نه وزن به طور کلی؛ و به جای وزن عروضی، دارای نوع دیگری از وزن است. چنین به نظر می‌رسد که سرانجام آنها پی برده‌اند که بی‌وزنی چشم اسفندیار شعرشان است و از این نقطه ضعف دچار احساس شرمندگی و سرافکندگی شده‌اند، به همین سبب در صدد لاپوشانی کردن عیب و نقص اساسی شعرشان برآمده‌اند، و ادعای موزون بودن شعر بی‌وزن در این راستا و به این جهت است.

وقتی از این شاعران درباره‌ی نوع وزن شعرشان پرسیده می‌شود، پاسخهای متفاوتی می‌دهند. بعضی از آنها وزن شعرشان را حسی- ذهنی، بعضی دیگر کیفی یا درونی، و بعضی هم آهنگین می‌نامند. هیچ‌کدام از آنها تا کنون تعریف علمی دقیقی از وزن شعر سپید ارائه نداده‌اند و در این باره یا سکوت کرده‌اند یا آن‌چه بیان نموده‌اند، گنگ و مبهم و نارسا بوده است. وقتی هم کسی منکر موزون بودن شعر سپید شده، آنها مدعی شده‌اند که چون گوش منکران وزن شعر سپید به اوزان عروضی عادت کرده و ذهنشان به مرور زمان و بر اثر تکرار مکرر خواندن و شنیدن و سرودن شعرهای عروضی به این نوع وزن خو گرفته، به این دلیل است که وزن شعر سپید را حس نمی‌کنند.

این مدعیان را به دو دسته می‌شود تقسیم کرد: دسته‌ی اول کسانی هستند که مفهوم علمی و دقیق وزن را که مفهومی فیزیکی و واقعی متعلق به حوزه‌ی دانش موسیقی‌شناسی زبان است، نمی‌دانند؛ و بر اثر نادانی دچار این توهم می‌شوند که شعر سپیدشان دارای نوعی وزن است. در حقیقت آنها چیزهای دیگری- از جمله آهنگ کلام- را با وزن اشتباه می‌کنند و به خطا موسیقی درونی شعر را به جای موسیقی بیرونی می‌گیرند. دسته‌ی دوم کسانی هستند که به خوبی آگاه‌اند که شعر سپید فاقد هرگونه وزنی اعم از کّمی یا کیفی، بیرونی یا درونی، حسی یا ذهنی است، ولی چون این را هم می‌دانند که شعر بدون وزن دچار نقصان و خلل است و ضعف و کمبود اساسی دارد، و هم‌چنین بر این واقعیت به خوبی واقف‌اند که وزن تن‌پوش برازنده و زیبایی‌ست که قامت شعر را می‌آراید و اندامش را آراسته، موزون و خوش‌جلوه می‌سازد، و شعر بدون وزن کلامی برهنه و ناآراسته است، به همین دلیل جلوه‌ی چندانی ندارد، از این‌رو برای این‌که ضعف و نقص شعر سپید را لاپوشانی کنند، چنین وانمود می‌کنند که این شعر دارای نوعی وزن نهانی است و تن‌پوشی ناهویدا از جنس وزن دارد که ذهنی و حسی است، به همین دلیل از دسترس درک و دریافت دیگران دور و از نظرها نهان است. وزن نامرئی و نهفته‌ای که این شاعران نظریه‌پرداز شعر بی‌وزن مدعی‌اند که تن‌پوش شعر سپید است، خیلی شبیه به پارچه‌ی شگفت‌انگیزی‌ست که بافندگان داستان "لباس تازه‌ی امپراطور"- اثر هانس کریستین اندرسن- مدعی بودند که برای امپراطور بافته و از آن کت و شلوار و شنل مخصوصی دوخته‌اند که ابله‌ها و ساده‌لوح‌ها آن را نمی‌بینند، و بابت اجرت بافت و دوخت آن کلی از امپراطور پول و نخ ابریشمی مرغوب و زر و سیم خالص و جواهر گران‌بها گرفتند: تن‌پوشی که از هیچ ساخته شده بود و به هیچ‌وجه وجود خارجی نداشت ولی امپراطور و اطرافیانش، برای آن‌که متهم به نادانی و ساده‌لوحی نشوند، وانمود می‌کردند که نه تنها وجود دارد بلکه بسیار هم زیبا و باشکوه و عالی است.

بعد از این مقدمه برویم سر اصل مطلب.

عنایت سمیعی که یکی از شاعران نظریه‌پرداز شعر سپید است، در مقاله‌ای با عنوان "شی‌‌ء تغزلی و شعر غنایی" که در  فصل‌نامه‌ی تخصصی شعر "پاپریک"- زمستان ٨٤ شماره یک- منتشر شده، درباره‌ی لزوم به کارگیری وزن در شعر چنین نوشته:
"این‌که حس وزن تابع تطور تاریخی است، چیزی از لزوم به کارگیری آن در شعر نمی‌کاهد. تخیل شاعرانه موزون است، وزن نیز ممکن است هجایی، عروضی، کیفی یا ذهنی باشد. شعر آزاد از وزن نثر است و در بهترین حالت شعر منثور.
حس وزن یا بر اثر عادت و تکرار بر ذهن شاعر چیره می‌شود، یا خودانگیخته و ناخودآگاه است.
شعر آزاد که در اصطلاحات ادبی معاصر به شعر سپید مشهور شده است، شعر آزاد از وزن نیست. هدف از شعر "آزاد" علاوه بر عصیان در برابر اوزان عروضی و قراردادهای ایپوس(EPOS) آوردن نوعی وزن مستقل است که به یکسان از نظم و نثر متمایز است. اگر این وزن را تشخیص ندهیم، آن‌وقت جوابی برای این اعتراض ساده‌دلانه نخواهیم داشت که شعر وزن عروضی معمول را که از دست می‌دهد به نثر تبدیل می‌شود."

برای بررسی انتقادی این نظر عنایت سمیعی و سنجش عیار درستی‌اش، نخست لازم است که وزن شعر را به طور مختصر و با زبانی ساده تعریف کنم.

وزن شعر از مختصات سرشتی هر زبان است و عبارت است از نظمی معین و  تناسبی عینی در اصوات گفتار آن زبان. اصوات از نظر فیزیکی دارای چهار ویژگی شدت، امتداد، ارتفاع (زیروبمی) و زنگ (طنین) هستند. به همین دلیل نظمی که تولیدکننده‌ی وزن شعر است، بر اساس یکی از این ویژگیهای چهارگانه حاصل می‌شود؛ و بنابراین در جهان گفتار و در گویشهای گوناگون چهار نوع وزن شعر می‌تواند وجود داشته باشد:

١- وزن ضربی که در آن حس وزن از نظم اصوات بر حسب میزان شدت‌وضعف‌شان پدید می‌آید.
٢- وزن کّمی یا امتدادی که در آن نظم اصوات بر مبنای امتداد زمانی آنهاست. این وزن را در زبانهای عربی و فارسی، وزن عروضی می‌نامند.
٣- وزن آهنگی که در آن اصوات بر مبنای زیروبمی‌شان نظم می‌گیرند و حس وزن بر این اساس به وجود می‌آید.
٤- وزن طنینی که در آن نظم اصوات بر حسب زنگ و طنینشان ایجاد می‌شود.
به وزنهای آهنگی و طنینی، وزنهای کیفی هم می‌گویند.
نوع دیگری از وزن شعر هم وجود دارد که آن را وزن عددی می‌توان نامید و در آن اصوات را بر مبنای تعداد هجاها و بدون در نظر گرفتن خواص و صفات دیگرشان منظم می‌کنند.

نکته‌ی بسیار مهم این است که این وزنها تابع ویژگیهای فیزیکی و عینی گویش در هر زبان معین هستند و از مختصات سرشتی زبانها به شمار می‌آیند. به بیان ساده‌تر، هر زبانی بنا به مشخصات ذاتی و ویژگیهای سرشتی‌اش دارای وزن شعری یکتا و ویژه‌ای است که تغییرناپذیر است و تابع سلیقه یا اراده‌ی هیچ‌کس نیست. به قول دکتر خانلری:
"در هر زبانی یکی از این انواع وزن معمول است و اتخاذ هر نوع وزن از روی تفنن نیست بلکه با صفات و خصایص تلفظ زبان ارتباط دارد." (وزن شعر فارسی- دکتر پرویز ناتل خانلری- ص ٢٧)

به عنوان نمونه، در زبانهایی که تفاوت امتداد زمانی هجاهای آن مشخص و ثابت باشد، یعنی بتوانیم هجاها را بر اساس زمانی که ادایشان طول می‌کشد به هجاهای کوتاه و بلند تقسیم‌‌بندی کنیم- از جمله زبانی فارسی- وزن کّمی است و وزن کیفی نمی‌توان به کار برد. برعکس، در زبانهایی که تفاوت امتداد هجاهای آن مشخص و ثابت نباشد- از جمله زبانهای انگلیسی و آلمانی- وزن کّمی نمی‌تواند وجود داشته باشد.

در زبانهای باستانی هندواروبایی حروف مصوت امتدادهایی ثابت و مشخص می‌داشته و به دو نوع کوتاه و بلند تقسیم می‌شده اند، بنابراین در چنین زبانهایی، از جمله زبانهای یونانی و لاتین، هجاهای کوتاه و بلند از هم متمایز بوده و به همین دلیل وزن شعر در این زبانها وزن کّمی بوده است. ولی در زبان فرانسه که این تفاوت امتداد آشکار و ثابت نیست، وزن کیفی است و ایجاد وزن کّمی در این زبان ناممکن است. به همین دلیل، وقتی در قرن شانزدهم میلادی، شاعری فرانسوی به نام "باییف"، به تقلید از شاعران یونان و روم، شعرهایی با وزن کّمی سرود و سعی کرد این نوع وزن را در شعر فرانسه رواج دهد، تلاشش بی‌نتیجه بود و ابتکارش راه به جایی نبرد و این‌گونه وزن جعلی که با طبیعت زبان فرانسه بیگانه بود، در شعر فرانسوی رواج نیافت، زیرا فرانسوی‌زبانان چنین وزنی را نمی‌توانستند حس کنند.

در زبانهای انگلیسی و آلمانی که هر واژه دارای یک هجا با تکیه‌ی شدید است و هنگام ادای هر واژه بر روی یک هجا تکیه و آن هجا با شدت بیشتری ادا می‌شود که نسبت به دیگر هجاهای آن واژه برجستگی نمایانی دارد، وزن شعر ضربی و مبتنی بر نظم هجاهای شدید و خفیف است، حال آن‌که در زبانهای دیگری که تفاوت شدت و خفت هجاها مشخص و محسوس نیست، چنین وزن شعری نمی‌تواند وجود داشته باشد.

در زبانهایی مانند زبان چینی که واژه‌ها تک‌هجایی‌اند و هر واژه زیروبمی هجایی ویژه‌ای دارد که بر مبنای آن بر معنی معینی دلالت می‌کند، و هجایی واحد با زیروبمی‌های متفاوت معناهای متفاوتی تولید می‌کند، وزن شعر بر مبنای نظم در زیروبمی اصوات و هجاها، یعنی وزن آهنگی است. در این‌گونه زبانها نمی‌توان وزن کّمی ایجاد کرد، همان‌طور که در زبان فارسی نمی‌توان وزن کیفی و آهنگی تولید کرد.

حال ببینیم که وزن شعر در زبان فارسی امروزی چه گونه است. در این زبان هجاهای واژه‌ها از نظر امتداد زمانی- یعنی زمانی که برای اداکردنشان صرف می‌شود- تفاوت دارند و به هجاهای کوتاه و بلند و کشیده تقسیم می‌شوند. زمانی که صرف ادای یک هجای کوتاه می‌شود تقریباً نصف زمانی‌ست که صرف ادای هجای بلند می‌شود، و زمانی که صرف ادای هجای کشیده می‌شود کمی بیشتر از زمانی‌ست که صرف ادای هجای بلند می‌شود.. بنابراین وزن شعر فارسی امروزی وزن کّمی یا امتدادی است که به آن وزن عروضی می‌گویند. و بنابر توضیحاتی که پیش از این دادم، شعر امروزی فارسی هیچ نوع وزن دیگری جز وزن عروضی نمی‌تواند داشته باشد. در نتیجه این تصور که وزن شعر فارسی امروزی ممکن است هجایی، کیفی یا ذهنی باشد تصوری نادرست و غیر واقعی، و ناشی از عدم شناخت درست واقعیت علمی- فیزیکی وزن است.

در دهه‌های نخست این سده بعضی از شاعران فارسی‌سرا که با زبانهای اروپایی و وزن شعر آنها آشنایی پیدا کرده بودند- از جمله دولت آبادی و لاهوتی- به تقلید از آنها شعرهایی با وزن عددی سرودند، ولی چون این نوع وزن جعلی و ساختگی با طبیعت زبان فارسی بیگانه بود و در گوش فارسی‌زبانان حس وزن ایجاد نمی‌کرد، کارشان تداومی پیدا نکرد و رواج نیافت. هم‌چنین ابتکار "تندرکیا" در ایجاد "آهنگینگو"- یعنی نوعی کلام آهنگین، با وزن تازه‌ای به نام "نثم" که به پیشنهاد او قرار بود از ترکیب و درهم‌آمیزی جمله‌های موزون و نیمه موزون با عبارتهای بی‌وزن به وجود آید و چیزی بسازد که نه نظم و نه نثر باشد، بلکه چیزی باشد بینابینی، به همین دلیل "نثم" (یعنی نثر- نظم) نامیده شده بود، ره به جایی نبرد و با هیچ استقبالی روبه‌رو نشد و رواجی نیافت.

حال، بر اساس این توضیح درباره‌ی وزن شعر برمی‌گردم به آن‌چه عنایت سمیعی نوشته و نادرستی‌های مهم نوشته‌اش در این باره را بررسی انتقادی می‌کنم.

عنایت سمیعی نوشته: "تخیل شاعرانه موزون است؛ وزن نیز ممکن است هجایی، عروضی، کیفی یا ذهنی باشد. شعر آزاد از وزن، نثر است و در بهترین حالت، شعر منثور".

در بررسی این نظر باید به این نکته توجه کنیم که اگر منظور وزن در زبانهای گوناگون است، بیان ناقص است، زیرا وزن شعر در زبانهای مختلف می‌تواند عروضی، ضربی، آهنگی، طنینی یا عددی باشد، و وزن کیفی هم همان وزن ذهنی است و با آن تفاوتی ندارد. ولی اگر منظور وزن شعر در زبان فارسی امروزی است، این نظر از بیخ و بن نادرست است و بنابر ویژگیهای طبیعی زبان فارسی، وزن شعر در این زبان نمی‌تواند جز وزن عروضی باشد.

عنایت سمیعی نوشته: "هدف از شعر "آزاد" علاوه بر عصیان در برابر اوزان عروضی و قراردادهای ایبوس      (EPOS) آوردن نوعی وزن مستقل است که به یکسان از نظم و نثر متمایز است. اگر این وزن را تشخیص ندهیم، آن‌وقت جوابی برای این اعتراض ساده‌دلانه نخواهیم داشت که شعر وزن عروضی معمول را که از دست می‌دهد به نثر تبدیل می شود."

در نقد این نظر که در آن ایرادهای اساسی و خطاهای جدی متعددی وجود دارد، به نکات زیر باید توجه کنیم:

یک- اگر منظور عنایت سمیعی از شعر "آزاد" شعر سپید یا بی‌وزن است، باید گفت که چنین شعری نه هرگز چنین هدفی داشته و دارد، و نه اگر هم داشته باشد می‌تواند به آن برسد. هیچ‌کدام از سردمداران دیروز و امروز شعر سپید هم هرگز چنین ادعایی نکرده‌اند که هدفشان آوردن وزنی مستقل است که به یکسان از نظم و نثر متمایز باشد، زیرا به‌روشنی می‌دانسته‌اند که رسیدن به چنین هدفی با شعر سرودن به زبان فارسی محال است. برای رسیدن به چنین هدفی تنها دو راه وجود دارد: راه اول این است که زبان فارسی را عوض کنیم و به جای آن زبان دیگری را قرار دهیم که وزن طبیعی شعرش چنین وزن مستقلی باشد "که به یکسان از نظم و نثر متمایز است". راه دوم این است که شاعرانی که چنین هدفی دارند سرودن شعر به زبان فارسی را کنار بگذارند و به زبان دیگری شعر بگویند که وزن شعرش چنین وزن مستقلی باشد.

دو- این "وزن مستقل" که به یکسان از نظم و نثر متمایز است، چه نوع وزنی‌ست؟ دارای چه مشخصات و مختصاتی‌ست؟ بر اساس کدام یک از ویژگیهای فیزیکی زبانی استوار است؟ آیا یکی از همان چهار- پنج وزن طبیعی‌ست که در آغاز نوشته برشمردم یا وزنی ساختگی و اختراعی‌ست؟ اگر یکی از همان وزنهای طبیعی نامبرده شده است، کدام‌یک از آنها ست؟ و اگر وزنی ساختگی و جعلی است، چه گونه وزنی‌ست و چه ویژگیهایی دارد؟ عنایت سمیعی درباره‌ی تعریف و خصوصیات وزن مورد نظرشان هیچ چیزی ننوشته جز این‌که "نوعی وزنی مستقل است که به یکسان از نظم و نثر متمایز است". بنابراین به هیچ وجه روشن نیست که وزن پیشنهادی‌اش چه نوع وزنی‌ست و چه ویژگیهایی دارد.

سه- آن‌چه نظم را از نثر متمایز می‌کند وزن است. به بیان دیگر کلام منظوم کلام موزون است و کلام منثور کلام بی‌وزن. بنابراین معلوم نیست که "وزن مستقل" عنایت سمیعی چه گونه وزنی است "که به یکسان از نظم و نثر متمایز است"؟ با این توضیح می‌توان پی برد که آن‌چه عنایت سمیعی نامش را "وزن مستقل" گذاشته، وزن نیست بلکه چیز دیگری‌ست که معلوم نیست چیست. زیرا اگر وزن بود باید کلام را موزون و درنتیجه منظوم می‌کرد، ولی چون چنین نیست و کلام با آن نه نظم می‌شود و نه نثر، پس وزن نیست. تازه، کلامی که نه نظم است و نه نثر، و به یکسان از هردو متمایز است چگونه کلامی‌ست و نامش چیست؟ شاید چیزی در ردیف همان "آهنگینگو"ی من‌درآوردی تندرکیا باشد که نه نظم بود نه نثر.

چهار- عنایت سمیعی مدعی شده که اگر بگوییم "شعر وزن عروض معمول را که از دست می‌دهد به نثر تبدیل می‌شود حرف "ساده‌دلانه"‌ای زده‌ایم. در جواب باید گفت که چنین حرفی نه تنها "ساده‌دلانه" نیست، بلکه حرفی علمی و دقیق است. وزن عروض تنها وزنی‌ست که کلام فارسی را به نظم تبدیل می‌کند و بدون آن کلام فارسی تبدیل به نثر می‌شود. حرف "ساده‌دلانه" ادعای وجود "نوعی وزنی مستقل است که به یکسان از نظم و نثر متمایز است." چنین وزنی نه وجود دارد و نه می‌تواند به وجود آید، و چنین ادعایی ناشی از عدم شناخت درست و دقیق مفهوم وزن و ارتباط طبیعی و سرشتی آن با زبان است، چنین ادعایی از این برداشت غلط ناشی می‌شود که انگار وزن شعر تابع اراده این و آن و چیزی تفننی است و هرکس بنا به هوس و میل خود می‌تواند آن را تغییر بدهد و برای خود "وزن مستقلی" برگزیند.

شاعرانی که نمی‌توانند یا نمی‌خواهند شعر موزون فارسی با وزن عروضی بسرایند باید بدانند که تا وقتی که به زبان فارسی شعر می‌سرایند، شعرشان هیچ گونه وزن دیگری، نه هجایی، نه حسی، نه ذهنی و نه کیفی، و نه هیچ‌گونه وزن دیگری نمی‌تواند داشته باشد، و ناچار شعر منثور خواهد بود. بنابراین به جای مغلطه کردن و جا زدن چیزهای دیگر به جای وزن و وانمود کردن شعر خود به عنوان شعری دارای "وزن مستقل"، بهتر است صادقانه، شجاعانه و صریح به بی‌وزنی شعرشان اعتراف و از آن دفاع کنند، و به جای وزن در جست‌وجوی تن پوش مناسب دیگری برای پوشاندن بر تن شعرشان باشند.

بهمن 1386

نقل آثار این وبسایت تنها به صورت لینک مستقیم مجاز است. / طراحی و اجرا: طراحی سایت وبنا