بی‌شک گناه از عینک ما نیست
1391/3/31

[برای علیرضا طبایی]



بی‌شک گناه از عینک ما نیست.

بر چشمها
وقتی که چشم‌بند زند ظلمت
در چاه کورچشم تباهی
آیا به جز سیاهی
چیزی به چشم اهل نظر دیده می‌شود؟

آوار
در جای‌جای خانه‌ی ما رخنه کرده است.
حتا امیدهامان
و آرزوها
حتا
ایمانمان به روشنی فردا
ایمن ز دست‌برد تباهی نمانده است.

آوار انهدام چنان ما را
ویرانه کرده است که هرجا که می‌رویم
هم‌راه می‌بریم
چون کوژپشتها
قوز بزرگ و زشت خرابی را.
گویی درون نطفه‌ی مردان این دیار
هم‌چون ژنی نهفته فرو رفته
بن‌مایه‌ی فساد و تباهی.
حتا
آوارگان ساحت تبعید هم
بی‌بهره نیستند از این قوز منهدم.

یک حس هولناک به من
هشدار می‌دهد
آماده‌ی تهاجم توفان تازه‌ای باشم
توفان تازه‌ای که از این پس
در ذات هر درخت و بنایی در این حصار
عاصی‌تر از غریزه‌ی ویرانی
همچون ضمیر خفته‌ی ناهشیار
بیدار می‌شود.

شاید گناهکار
چشمان کورباطن ما بود
که غرق خواب بود و در اوهام غوطه‌ور
هنگام فاجعه
و پیش پای خسته‌ی خود چاه را ندید.

 خرداد ۱۳۸۹

نقل آثار این وبسایت تنها به صورت لینک مستقیم مجاز است. / طراحی و اجرا: طراحی سایت وبنا