نظر هگل درباره‌ی شعر حماسی و شعر غنایی
1391/3/24

هگل اگرچه شعر را دارای انواع فرعی بسیار می‌داند ولی شعر حماسی، شعر غنایی و شعر نمایشی را به عنوان سه نوع اصلی شعر معرفی می‌کند.
 
 شعر حماسی [Epic Poetry]

 به نظر هگل، اصل در شعر حماسی [Epic Poetry] عینیت است. در این نوع از شعر، شاعر خارج از شعر قرار می‌گیرد و جهان عینی اشخاص و چیزها و رخ‌دادها را توصیف می‌کند. در شعر حماسی شاعر تنها داستان‌سراست و باورها و نظرهایش در شعر جایی ندارند؛ یعنی اگرچه شاعر آفریننده‌ی شعر حماسی است ولی آن‌چه پدیدار است، فرآورده‌ی کار شاعر است نه خود شاعر. از این جهت، شعر حماسی با شعر غنایی متفاوت است، زیرا در شعر غنایی آن‌چه شایان توجه است، شخصیت خود شاعر است.

 به نظر هگل، شعر حماسی کارهای جزئی افرادی معین را شرح می‌دهد، ولی این کارها بر بستر زمینه‌ای انجام می‌گیرند که تمام زندگی قوم یا عصر خاصی را روشن می‌کند. به‌عنوان مثال، منظومه‌های "ایلیاد" و "افدیسه" آیینه‌های تمام‌نمای زندگی یونانیان باستان هستند. از این‌رو کاراکترهای یک شعر حماسی  افزون بر این‌که افرادی زنده و واقعی با ویژگیهای روحی رنگارنگ و جان‌دار اند، باید تا اندازه‌ای هم دارای خصلتهای کلی باشند. هم‌چنین باید افشره‌ی روح یک قوم در منش یک قهرمان حماسی فراهم آید تا او را نماینده‌ی روزگار و دیار خود کند. جامعه‌ای ابتدایی که هنوز از مدنیت و کیفیتهای ناشی از رشد خانواده و قوام جامعه‌ی سیاسی بی‌بهره است و در مرحله‌ی بربریت به سر می‌برد، بهترین زمینه برای حماسه‌سرایی است. این جامعه در واقع همان جامعه‌ی عصر قهرمانی است، چون تنها در این جامعه است که اشخاص واقعاً آزاد و مستقل هستند.
 
 به نظر هگل، چون حماسه اشخاص را از دیدگاهی عینی و محض توصیف می‌کند، چه‌گونگی هر عملی به همان اندازه محصول کیفیتهای خارجی است که حاصل خصلتهای ویژه‌ی خود آن اشخاص است. در شعر نمایشی تمام رخ‌دادها از اراده‌ی اشخاص ناشی می‌شوند و هیچ عملی تنها معلول رخ‌دادهای خارجی و اتفاقی نیست؛ ولی در شعر حماسی، چون شاعر خصلتهای ویژه‌ی اشخاص را توصیف نمی‌کند بلکه جهان عینی را که عرصه‌ی عمل اشخاص است، توصیف می‌کند؛ رخ‌دادها می‌توانند هم فرآورده‌ی جهان خارج باشند و هم محصول ویژگیهای روانی اشخاص. به عنوان مثال، قهرمان حماسه‌ی "ادیسه" در مسیر سرگردانی‌های خود به رخ‌دادهایی برمی‌خورد که تنها انگیخته‌ی کیفیتهای خارجی اند و به هیچ‌رو از منش خاص او ریشه نمی‌گیرند.

 به نظر هگل، بخشهای هر حماسه با هم پیوندی سست دارند و رخ‌‌دادهای عَرَضی در آن جایی ندارند، ولی تمام این بخشها در پرتو عنصر معنوی واحدی مانند روح یگانه‌ی قهرمان حماسه یا مقصودی یکتا که تمام کارهای بازیگران در راه آن انجام می‌گیرد، با هم‌دیگر کل واحدی را تشکیل می‌دهند. به عنوان مثال، در "ایلیاد" این خشم "آشیل" است که کانون مرکزی چنین کلی است.

 شعر غنایی [Lyrical Poetry]

 به نظر هگل بنیاد شعر غنایی ذهنیت است. او معتقد است که شاعر در شعر غنایی از صورت خارجی رخ‌دادها سخن نمی‌گوید بلکه ژرفنای جان خود را بیان می‌کند. هگل شعر غنایی را مبین شخصیت ویژه و یگانه‌ی شاعر و بیانگر احساسات و حالات روانی و اندوه و شادی و بیم و امید او می‌داند. با این استدلال، شعر غنایی نمی‌تواند از حیطه‌ی موضوع خود فراتر رود و زندگی قومی را به تمامی توصیف کند بلکه همیشه ناچار است که وجه خاصی از احساسها یا عاطفه‌ها یا اندیشه‌ها‌ی بشری را بازنماید و به توصیف ظریفترین اندیشه‌ها و گذراترین حالتهای روانی بسنده کند. بنابراین، اگرچه محتوای شعر غنایی شخصیت ویژه‌ی شاعر است، ولی حالتهای روانی یا احساسات و عاطفه‌هایی که در آن بیان می‌شوند، باید در ذات خود کلی باشند، به‌علاوه این ذات کلی باید برای شنوندگان و خوانندگان شعر غنایی به طور خاصی خوش‌آیند باشد. پیوند دهنده‌ی اجزای شعر غنایی هم شخصیت شاعر و منش خاص اوست، و بینش خاص او از جهان و نگرش فردی‌اش است که بخشهای یک قطعه شعر غنایی را درهم‌می‌آمیزد و به صورت کلی یگانه درمی‌آورد.*

دی 1390


*- این متن با استفاده از جلد دوم کتاب "فلسفه‌ی هگل"- تألیف و.ت.ستیس- ترجمه‌ی دکتر حمید عنایت- تهیه و تنظیم شده است.


نقل آثار این وبسایت تنها به صورت لینک مستقیم مجاز است. / طراحی و اجرا: طراحی سایت وبنا