روشن‌فکر کیست؟
1391/3/23


[بررسی انتقادی نظر خشایار دیهیمی درباره‌ی این‌که روشن‌فکر کیست و چه وظیفه‌هایی دارد.]


خشایار دیهیمی در گفت‌وگو با سیدعبدالجواد موسوی که متنش در هفته‌نامه‌ی نگاه پنج‌شنبه منتشر شده، هم‌چنین در متنی با عنوان "من هنوز نقد نکرده‌ام" (تکمله‌ای بر مصاحبه با هفته‌نامه‌ی نگاه پنج‌شنبه) که در سایت گویانیوز عرضه شده، درباره‌ی این‌که روشن‌فکر کیست و چه وظیفه‌هایی دارد، حرفهایی مطرح کرده که نیازمند بررسی انتقادی است و من در این متن به بررسی بعضی از آنها که فاقد درستی و دقت لازم و قابل نقدشان می‌دانم، پرداخته‌ام.
 او ابتدا این را که روشن‌فکر به معنای لفظی‌اش، و نه به معنای رایج عرفی‌اش- یعنی کسی که فکری روشن دارد- فهمیده شود، سهوی بزرگ دانسته و نوشته:
 "سهو بزرگتر آن‌جا رخ می‌دهد که "روشن‌فکر" به معنای لفظی‌اش و نه به معنای رایج عرفی‌اش، فهمیده شود؛ یعنی کسی که "فکری روشن" دارد و لابد با این حساب اگر کسی "روشن‌فکر" نباشد، فکری تاریک دارد."
در ادامه، او در تعریف مفهوم "رایج عرفی" روشن‌فکر مطالب پراکنده‌ای بیان کرده که جمع‌بندی آنها این است:
"روشن‌فکر صرفاً یک آدم منتقد و بلندگوی ضعیفترین صداهاست. منعکس‌کننده‌ی واقعیتهایی که به چشم هرکس نمی‌آید."
"روشن‌فکر واقعی یعنی دردشناس، نه مدعی بی‌درد، دردشناسی که درد را با گوشت و پوستش لمس کرده است."
"روشن‌فکری مسئولیت است، مسئولیتی خاص، مسئولیتی متفاوت از مسئولیت سیاست‌ورز و ایدئولوگ و دیگران."
"روشن‌فکر فقط می‌تواند به عقل مخاطبان تکیه کند و عقلشان را خطاب قرار دهد، نه احساساتشان را."

درباره‌ی وظیفه‌های روشن‌فکر هم در مصاحبه و نوشته‌ی خشایار دیهیمی مطالب مختلفی بیان شده که جمع‌بندی آنها به صورت زیر است:
"روشن‌فکر باید چنان استقلالی داشته باشد که ضعیفترین صداهای جامعه را منعکس کند."
"روشن‌فکر وظیفه‌اش خواندن و رصد کردن و نقد کردن و گوش شنوا داشتن است. روشن‌فکر فقط دهن نیست. روشن‌فکر باید علاوه بر دهن دو گوش گنده داشته باشد."
"روشن‌فکر باید چیزها را روشن و شفاف بیان کند و خلط مبحث را از بین ببرد."
"روشن‌فکر باید برای خودش مسئولیت بتراشد، بالاترین مسئولیتها را."

از مجموع آن‌چه خشایار دیهیمی در تعریف مفهوم روشن‌فکر گفته و نوشته چنین برمی‌آید که پاسخ او به پرسش "روشن‌فکر کیست؟" به طور خلاصه این است:
روشن‌فکر دردشناسی مسئول و مستقل است که درد را با گوشت و پوستش لمس کرده و دارای مسئولیتی خاص است که متفاوت با مسئولیت دیگران است، مسئولیت خاصش هم این است که منتقد باشد و بلندگوی ضعیفترین صداها و منعکس کننده‌ی واقعیتهایی که به چشم هرکس نمی‌آید.

نخستین موضوعی که در بررسی انتقادی نظر خشایار دیهیمی درباره‌ی مفهوم روشن‌فکر لازم می‌دانم به آن بپردازم موضوع تمایزی‌ست که او بین معنای "لفظی" و معنای "رایج عرفی" واژه‌ی "روشن‌فکر" قائل شده و بیان کرده که هرکس روشن‌فکر را به معنای لفظی‌اش- یعنی کسی که دارای فکر روشن است- بفهمد مرتکب سهوی بزرگ شده است. از دید من این نظر خشایار دیهیمی فاقد دقت و نادرست است؛ و درست برعکس، معنای رایج عرفی "روشن‌فکر" کم‌وبیش همان معنای لفظی آن است- یعنی کسی که دارای "فکر روشن" است- و آن‌که روشن‌فکر را به معنای دیگری می‌فهمد دچار لغزش و خطاست و گرفتار کج‌فهمی؛ زیرا معناهای دیگری که صاحب‌نظران مختلف برای "روشن‌فکر" بیان کرده‌اند- از جمله همین معناهای مورد نظر خشایار دیهیمی- هیچ‌کدام معنای رایج عرفی نیستند، بلکه معناهای شخصی و سلیقه‌ای هستند که با نگاه از منظری خاص به مفهوم "روشن‌فکر" در نظر گرفته شده‌اند و همین معناهای خاص سلیقه‌ای هستند که اغلب با یکدیگر ناسازگار و در تعارض هستند و باعث بدفهمی‌ها و برداشتهای نادرست می‌شوند و آدم را به یاد تمثیل "فیل در خانه‌ی تاریک مولوی (و غزالی و سنایی) می‌اندازد که در تاریک‌خانه‌ی ذهن هر کسی از ظن خود فیل را تعریف می‌کند و چون تعریفها حسی و شخصی و بر مبنای توجه به ویژگی خاصی از آن موجودند با هم در تضاد و تعارض هستند و یک‌دیگر را نقض می‌کنند.
پس به نظر من روشن‌فکر در نگاه نخست- که معادل با برداشت رایج عرفی است- یعنی کسی که دارای فکری روشن است. حال اگر در این مفهوم کمی دقیق شویم و تأمل کنیم و ژرفتر بیندیشیم تا دریابیم که چه کسی دارای فکر روشن است و دارای فکر روشن بودن یعنی چی، به این تعریف از روشن‌فکر می‌رسیم: روشن‌فکر آدم اهل فکری‌ست که دارای فکری روشن و باز و آزاد است- آزاد از اسارت تاریکیهای ذهنی و بندها و سیاه‌چال‌های توهمها و خرافه‌ها و باطلها و خطاها و دروغها و فریبها و ترفندها، و رها از قیدوبند باورهای رایح نادرست و جزمهای تارعنکبوتی دست‌وپاگیر و سنتهای کهنه‌ی پوسیده و ...
 پس هر اهل فکری که فکرش از اسارت انواع تاریکیهای ذهنی در بند کشنده آزاد است و با نور اندیشه‌های علمی و افکار مستدل و منطقی روشن، روشن‌فکر است؛ خواه این اهل فکر فعال سیاسی و حزبی باشد یا نباشد، خواه ایدئولوگ باشد یا نباشد، خواه خطیب باشد یا نباشد، خواه منتقد باشد یا نباشد، خواه دردشناس باشد یا نباشد، خواه بلندگوی ضعیفترین صداها باشد یا نباشد.
درباره‌ی ویژگی روشن‌فکری به این معنا، سه موضوع را باید در نظر بگیریم. موضوع اول این‌که روشن‌فکری، نه آن‌طور که خشایار دیهیمی نوشته یک "جایگاه اجتماعی" یا یک "مسئولیت" است و نه آن‌طور که از بابک احمدی روایت کرده یک "کار" است، بلکه یک خصوصیت فکری بعضی از افراد اهل فکر است- خصوصیتی هم‌ردیف با فکور بودن، منطقی بودن، استدلالی بودن، دقیق بودن، اهل تأمل بودن و اهل تعمق بودن.
موضوع دوم این‌که روشن‌فکری خصوصیتی اکتسابی است و عاملهای آموزشی و پرورشی و پردازشی در ایجاد آن نقش اصلی را دارند.
موضوع سوم این‌که روشن‌فکری هم مثل هر خصوصیت دیگر بشری چیزی نسبی است و نه مطلق، یعنی هیچ روشن‌فکری به طور مطلق فکرش روشن و باز و آزاد از اسارت تاریکیهایی ذهنی نیست، و هر روشن‌فکری به طور نسبی و تا حد معینی فکرش روشن و باز و آزاد است و در عین حال ممکن است در بعضی از حوزه‌ها ذهنش تا حدی گرفتار اسارت تاریکی باشد. پس هر روشن‌فکری به نسبتی و تا حدی روشن‌فکر است.
 حال می‌پردازم به این‌که روشن‌فکری چه رابطه‌ای با فعال سیاسی بودن، فعال حزبی بودن، ایدئولوگ بودن، خطیب بودن و این نوع چیزها دارد.
 به نظر خشایار دیهیمی روشنفکر بودن چیزی‌ست در رده‌ی فعال سیاسی بودن، فعال حزبی بودن، ایدئولوگ بودن، خطیب بودن و این‌جور چیزها، و هم‌ردیف با آنها ولی جدا و متمایز از آنها- یا به زبان دانش مجموعه‌ها، زیرمجموعه‌ای‌ست از مجموعه‌ی مسئولیتهای انسانی، متمایز و متفاوت و جدا از زیرمجموعه‌های دیگرمسئولیتها از قبیل مسئولیت سیاست‌ورزی و ایدئولوگ بودن- بنابراین یک نفر نمی‌تواند هم روشن‌فکر باشد هم فعال سیاسی، هم روشن‌فکر باشد هم فعال حزبی، هم روشن‌فکر باشد هم ایدئولوگ، هم روشن‌فکر باشد هم خطیب.
 این نظر خشایار دیهیمی به نظر من نادرست است زیرا روشن‌فکر بودن در ردیف فعال سیاسی یا فعال حزبی یا ایدئولوگ بودن ولی مجزا و متمایز از آنها نیست که یک نفر نتواند هم روشن‌فکر باشد و هم پردازنده به یکی از این فعالیتها. به نظر من فعال سیاسی بودن، فعال حزبی بودن، ایدئولوگ بودن از جنس فعالیت هستند و نه از جنس خصوصیت. اینها فعالیتهایی هستند اجتماعی هم‌تراز با فعال اجتماعی بودن، فعال فرهنگی بودن، فعال محیط زیست بودن، نویسنده بودن، شاعر بودن، هنرمند بودن، روزنامه‌نگار بودن، سخن‌ران بودن، نظریه‌پرداز بودن، منتقد بودن و مانند اینها. هیچ‌کدام از این فعالیتها هم آن‌چنان متمایز و جدا از هم نیستند که یک نفر نتواند در آن واحد در بیش از یک حوزه از این فعالیتها، فعال باشد- به عنوان مثال فرد می‌تواند هم فعال سیاسی باشد هم فعال فرهنگی، یا هم فعال حزبی باشد هم منتقد.
 به نظر من رابطه‌ی روشن‌فکر بودن و فعال سیاسی یا حزبی یا ایدئولوگ بودن و مانند اینها، همانند رابطه‌ی سایر خصوصیتهای فکری افراد اهل فکر و این‌گونه فعالیتهای اجتماعی است که با هم سازگار و قابل جمع اند و هیچ نوع تباین و تعارض و تناقضی بینشان نیست. مثال می‌زنم: همان‌طور که یک آدم منطقی می‌تواند فعال سیاسی باشد یا نباشد، روشن‌فکر هم می‌تواند فعال سیاسی باشد یا نباشد، یا همان‌طور که یک آدم استدلالی می‌تواند فعال حزبی باشد یا نباشد، روشن‌فکر هم می‌تواند فعال حزبی باشد یا نباشد. برعکس؛ همان‌طور که یک نویسنده می‌تواند آدمی دقیق باشد یا نباشد، یک فعال سیاسی و حزبی هم می‌تواند روشن‌فکر باشد یا نباشد؛ یا همان‌طور که یک فعال فرهنگی می‌تواند اهل تعمق باشد یا نباشد، یک ایدئولوگ یا خطیب هم می‌تواند روشن‌فکر باشد یا نباشد.
خشایار دیهیمی نوشته: "روشن‌فکری ... مسئولیت است، مسئولیتی خاص، مسئولیتی متفاوت از مسئولیت سیاست‌ورز و ایدئولوگ و دیگران." و "روشن‌فکر باید برای خودش مسئولیت بتراشد، بالاترین مسئولیتها را..."
این سخنها هم نادرست است هم متناقض. متناقض است از این‌رو که اگر روشن‌فکری مسئولیت است  آنگاه دیگر نیازی نیست که روشن‌فکر برای خودش مسئولیت بتراشد، بلکه مسئولیت جزو ذاتش است. اگر هم باید روشن‌فکر برای خودش مسئولیت بتراشد پس روشن فکری مسئولیت نیست. نادرست است از این‌رو که روشن‌فکری مسئولیت نیست بلکه خصوصیتی است که بعضی از افراد اهل فکر دارند. با این تعریف فرد روشن‌فکر می‌تواند مسئول باشد یا نباشد و مسئول بودن هم‌وند ذاتی روشن‌فکر بودن نیست، خصلت ذاتی روشن‌فکر هم نیست که روشن‌فکر نتواند مسئول نباشد. مسئول بودن هم خصلتی است که بعضی از افراد دارند و بعضی ندارند. بنابراین روشن‌فکر به عنوان فرد می‌تواند مسئول باشد یا نباشد. اما تنها مسئولیتی که ناشی از ذات روشن‌فکری روشن‌فکر است، مسئولیت روشنگری است. بنابراین اگر هم روشن‌فکر مسئول باشد و مسئولیتی داشته باشد، مسئولیتش روشنگری است، یعنی رهاندن دیگر اهالی فکر از اسارت تاریکیهای ذهنی، و تاباندن روشنی منطق و استدلال و تأمل و تعمق بر ذهن افراد اهل فکر.
خشایار دیهیمی نوشته: "روشن‌فکر باید چنان استقلالی داشته باشد که ضعیفترین صداهای جامعه را منعکس کند." و "روشن‌فکر صرفاً یک آدم منتقد و بلندگوی ضعیفترین صداهاست، منعکس کننده‌ی واقعیتهایی که به چشم هر کسی نمی‌آید و این کار کمی نیست."
مستقل بودن هم یکی از آن مفهومهای مبهم و ناروشن و تاریک‌خانه‌ای است. در جامعه هیچ چیز بشری وجود ندارد که مطلقاً مستقل و بدون بستگی اجتماعی (هم‌بستگی و وابستگی) باشد. مشخص هم نیست که منظور خشایار دیهیم از استقلال چیست و از چه نوع استقلالی حرف می‌زند: استقلال سیاسی و مستقل بودن از احزاب؟ استقلال عقیدتی؟ استقلال فکری؟ اگر منظورش استقلال فکری‌ست، باید بدانیم که این استقلال هم مثل استقلال هرچیز دیگر بشری نسبی است و روشن‌فکر هم مانند هر فرد دیگری حداکثر تا حدی می‌تواند از نظر فکری مستقل باشد. اگر منظور استقلال عقیدتی و سیاسی روشن‌فکر است و این‌که او نباید هیچ‌گونه فعالیت سیاسی و حزبی و ایدئولوژیک انجام بدهد، باید بدانیم که این نوع فعالیتها هیچ تعارض و تناقضی با آن نوع استقلالی که روشن‌فکر  از نظر روشن‌فکر بودنش تا حدی و به طور نسبی نیازمند آن است، ندارد. استقلالی که روشن‌فکر بنا به خصوصیت روشن‌فکر بودنش نیازمندش است، استقلال در حوزه‌ی روشنی فکر و رهاندن آن از اسارت در بندهایی‌ست که ذهن را تیره و تاریک می‌کنند. در این حوزه روشن‌فکر باید دارای چنان استقلالی باشد که بتواند خودش به طور فردی و مستقل بیندیشد و تاریکیها را از ذهنش بیرون براند و روشنیها را جانشین آنها کند. در سایر زمینه‌ها، از جمله زمینه‌های اقتصادی و سیاسی و فرهنگی و اجتماعی تا حدی که به جزم اندیشی منجر نشود- که نقض آشکار روشن‌فکری است- روشن‌فکر می‌تواند با دیگران هم‌بستگی و به دیگران وابستگی داشته باشد و با آنها کار مشترک جمعی انجام دهد. بنابراین استقلال مورد نیاز روشن‌فکر با فعالیت حزبی و سیاسی مخدوش نمی‌شود.
هم‌چنین معلوم نیست که منظور خشایار دیهیمی از این‌که روشن‌فکر باید ضعیفترین صداهای جامعه را منعکس کند، چیست و انعکاس ضعیفترین صداهای جامعه چه ارتباطی با استقلال روشن‌فکر دارد و استقلال روشن‌فکر چطور می‌تواند باعث انعکاس دادن ضعیفترین صداهای جامعه شود.
 در جای دیگری از نوشته‌ی خشایار دیهیمی می‌خوانیم: "روشن‌فکر صرفاً یک آدم منتقد و بلندگوی ضعیفترین صداهاست."
پیش از این توضیح دادم که روشن‌فکری خصوصیتی فکری است و با هیچ نوع فعالیتی از جمله فعالیت منتقد بودن به طور الزامی هم‌راه نیست و ممکن است آن‌دو با هم در یک نفر جمع باشند یا نباشند. به بیان دیگر خصوصیت روشن‌فکری با فعالیت منتقد بودن می‌تواند در یک نفر جمع باشد و در این صورت آن فرد روشن‌فکری منتقد یا منتقدی روشن‌فکر باشد، می‌تواند هم جمع نباشد و آن فرد منتقدی ناروشن‌فکر یا روشن‌فکری نامنتقد باشد.
این هم که خشایار دیهیمی منتقد بودن را با بلندگوی ضعیفترین صداها بودن هم‌ردیف دانسته و در عرض هم قرار داده موضوع قابل انتقاد دیگری است که دارای چند ایراد است. یک ایراد این‌که معلوم نیست "بلندگوی ضعیفترین صداها بودن" از نظر خشایار دیهیمی یعنی چی. خود او هم هیچ توضیحی در این باره نداده است. آیا، به عنوان مثال، اگر در جامعه صدای بسیار ضعیفی وجود داشته باشد که خواستار مجاز شمردن قتل و غارت و تجاوز و جنایت و مانند اینها باشد، یا خواهان ازدواج بستگان درجه‌ی یک- مثل خواهر و برادر یا پدر و دختر- با هم باشد، یا تبلیغ کننده‌ی مصرف مواد مخدر یا خودکشی باشد، روشن‌فکر باید بلندگوی این صداهای بسیار ضعیف هم باشد؟
ایراد دیگر این‌که معلوم نیست که منتقد بودن چه ربطی به بلندگوی ضعیفترین صداها بودن دارد و چرا اینها در کنار هم آمده‌اند. تا آنجا که به بحث روشن‌فکر بودن مربوط است باید بگویم که روشن‌فکری نه الزاماً منتقد بودن است و نه الزاماً بلندگوی ضعیفترین صداها بودن، یعنی ممکن است کسی روشن‌فکر باشد بدون آن‌که منتقد باشد یا بلندگوی ضعیفترین صداها باشد، و برعکس، ممکن است کسی منتقد باشد یا بلندگوی ضعیفترین صداها باشد ولی روشن‌فکر نباشد. البته در هر جامعه‌ای هستند کسانی که هم روشن‌فکرند هم منتقد.
 خشایار دیهیمی گفته "روشن‌فکر وظیفه‌اش خواندن و رصد کردن و نقد کردن و گوش شنوا داشتن است... روشن‌فکر باید چیزها را روشن و شفاف بیان کند و خلط مبحث را از بین ببرد." این گفته هم ایراد دارد و قابل انتقاد است. باید بدانیم که نه نقد کردن وظیفه‌ی روشن‌فکر است و نه چیزها را روشن و شفاف بیان کردن و نه خلط مبحث را از بین بردن. هیچ‌کدام از اینها وظیفه‌ی روشن‌فکر نیستند. خواندن و رصد کردن و گوش شنوا داشتن هم برای روشن‌فکر وظیفه نیستند، بلکه ابزارهای هستند برای این‌که او تاریکی‌های فکری را از ذهنش بیرون براند و خود را از اسارت آنها برهاند.
خشایار دیهیمی گفته "روشن‌فکر یعنی دردشناس؛ نه مدعی بی‌درد، دردشناسی که درد را با گوشت و پوستش لمس کرده است."
باید بدانیم که روشن‌فکر دردشناس نیست بلکه تاریکی‌شناسی است که بر تاریکیهای ذهنی پرتو راستی و درستی می‌افشاند. شناسنده دردهای اجتماعی بشر جامعه‌شناس است و آسیب‌شناس اجتماعی؛ شناسانده‌ی دردهای روانی بشر روان‌پزشک است و آسیب‌شناس روانی؛ و شناسنده‌ی دردهای جسمانی بشر هم پزشک است.

خرداد 1391

نقل آثار این وبسایت تنها به صورت لینک مستقیم مجاز است. / طراحی و اجرا: طراحی سایت وبنا