دو سرو خمره‌ای
1399/3/16


فرهاد، پسرعمه‌ی مادرم، بچه‌فنی‌ست، ورودی سال چهل‌ویک، دایی همسرش هم استاد گنجه‌ای مشهور بود- صاحب‌امتیاز مجله‌ی فکاهی باباشمل،استاد گروه مکانیک دانشکده فنی و رئیس دانشکده بعد از مهندس ریاضی، بین سالهای چهل‌ودو تا چهل‌وچهار. یک روز که با فرهاد نشسته بودیم و داشتیم راجع به گذشته‌ها و دانشکده فنی و خاطرات سالهای دانشجویی صحبت می‌کردیم و یادمانده‌هایمان را مرور می‌کردیم، فرهاد پرسید: تو اون دو تا درخت سرو خمره‌ای دو طرف درب اصلی دانشکده رو یادت هست؟
گفتم: معلومه که یادمه. چطور ممکنه یادم نباشه. کلی ازشون خاطره دارم.
پرسید: می‌دونی اون دو تا درخت رو کی کاشته؟
گفتم: نه.
گفت: اون درختا رو مهندس ریاضی کاشته.
با تعجب گفتم: از کجا می‌دونی؟ موقع کاشتنشون اون‌جا بودی؟
گفت: نه. من اون‌جا نبودم. مهندس گنجه‌ای اون‌جا بود، واسم تعریف کرد. البته چند سال بعد که شد دایی همسرم.
بعد جریان کاشتن آن درختهای دوقلوی سرو خمره‌ای در دو طرف درب اصلی دانشکده را برایم تعریف کرد.

سال چهل‌ودو، بعد از حدود ده سالی که مهندس ریاضی رئیس دانشکده فنی بود، تصمیم می‌گیرد یا مجبور می‌شود وارد سیاست بشود و در انتخابات مجلس شرکت می‌کند و انتخاب می‌سود. به همین خاطر از ریاست دانشکده استعفا می‌دهد و به عنوان جانشین هم مهندس گنجه‌ای را پیشنهاد می‌کند که مورد اعتمادش بوده و از استادهای جدی و کاری و زحمتکش گروه مکانیک بوده، رابطه‌ی خوبی هم با بچه فنی‌ها داشته. چند روز قبل از این‌که ریاست دانشکده را به مهندس گنجه‌ای تحویل بدهر، به مهندس می‌گوید که دلش می‌خواهد یک یادگار ارزنده و ماندنی از خودش در دانشکده فنی به جا بگذارد. مهندس گنجه‌ای می‌گوید که شما که این همه یادگار عالی از خودتان در دانشکده به جا گذاشته‌اید، کارگاهها، آزمایشگاهها، کلاسهای جدید، تأسیسات امیرآباد. مهندس ریاضی می‌گوید، نه. هیچ‌کدام از اینها راضیش نمی‌کند. دلش می‌خواهد یه یادگاری خاص و زنده‌ی ماندگار از خودش به جا بگذارد. خلاصه بعد از کلی بحث و تبادل نظر، منهدس گنجه‌ای پیشنهاد می‌کند که مهندس ریاضی به عنوان یادگاری دو تا نهال سرو  به صورت قرینه دو طرف درب اصلی دانشکده بکارد، دو تا یادگار زنده و ماندگار. مهندس ریاضی این پیشنهاد را می‌پسندد و قرار می‌شود سفارش بدهد یک روز جمعه دو تا نهال سرو سرسبز بیاورند و دو طرف درب اصلی دانشکده بکارند. جمعه را هم برای این انتخاب می‌کند که بچه‌ها دانشکده نباشند و کاشتن سروها را توسط مهندس ریاضی نبینند، چون آن روزها رابطه‌ی بچه‌ها با مهندس ریاضی شکراب بوده- به خاطر شرکتش در انتخابات مجلس و نماینده شدنش- و مهندس ریاضی می‌ترسیده که اگر بچه‌ها بفهمند که کاشتن سروها کار او بوده، برای نشان دادن مخالفتشان با او، سروها را از جا بکنند و بشکنند و نگذارند سرجایشان بمانند.
خلاصه صبح یک جمعه به سفارش مهندس ریاضی سروهای خمره‌ای را می‌آورند و با نظارت او و مهندس گنجه‌ای آنها را دو طرف درب اصلی دانشکده می‌کارند. آن موقع من دانشجوی سال دوم  دانشکده بودم. فرداش، یعنی روز شنبه که آمدیم دانشکده، دیدم دو تا نهال سرو دو طرف درب اصلی دانشکده کاشته شده. از سرایدار دانشکده پرسیدم سروها را کی کاشته، گفت: از طرف باغبانی دانشگاه آورده‌اند کاشته‌اند. کسی هم شک نکرد و پیگیری نکرد و آن سروهای خمره‌ای برای سالهای دراز، به عنوان یادگاری مهندس ریاضی همان‌جا ماند...

 


نقل آثار این وبسایت تنها به صورت لینک مستقیم مجاز است. / طراحی و اجرا: طراحی سایت وبنا