تو را می‌شناسند
1397/6/4


تو را می‌شناسند
درختان پربار باغی
که سرسبزتر از مفاهیم رشد و شکوفایی‌اند
و بر جویباران شفافیت سایه گسترده‌اند.

تو را می‌شناسند
غزالان سرمست دشتی
که صلح و صفا بستر زندگانی آنهاست
و دارند در بیشه‌زاران سرسبز آزادگی آشیانه.

تو را می‌شناسند
سبدهای سرشار از سیب سرخی
که لبریز هستند از عطر تند طراوت
و در قلبشان هست جوشنده خون طبیعت.

تو را می‌شناسند
گذرگاه‌هایی که تا دوردست رهایی روانند
و دروازه‌هایی که ره بر سحر می‌گشایند
افقهای تابان ایمان به فردای روشن.

تو را می‌شناسند دلواپسیهای دلهای چشم‌انتظار
که سرشار از شور و شیدایی‌اند
و تشویشهای شبانگاهی قلبهای پر از اضطراب
و جانهای دردآشنایی که هستند از فرط شوریدگی بی‌قرار.

تو را می‌شناسند آوازهای شبانه
غزلهای مستان دل‌خسته‌ی کوچه‌ساران حرمان
سرود دل‌انگیر دلدادگانی که از حسرت عشق ناکام دلهایشان هست لب‌ریز
و نجوای شب‌زنده‌داران محبوس در پشت دیوار بی‌روزن نامرادی.

تو را می‌شناسند اندوه‌هایی که از چشمشان اشک چون جویباران روان است
و ترکیدن بغضهای گلوگیر
نفسهای داغ از تب تند حسرت
که در هرمشان آشکار است آه پر از سوز یک عمر فرقت.

تو را می‌شناسند
تمامی دلدادگانی که سرمست هستند از عشقهای دل‌افسا
تمامی دلهای عاشق
تمامی جانهای شیدا.


نقل آثار این وبسایت تنها به صورت لینک مستقیم مجاز است. / طراحی و اجرا: طراحی سایت وبنا