ادبيات و نقد ادبی از ديدگاه سقرات و افلاتون
1391/3/18

 سقرات نخستين منتقد ادبی بود كه گفته‌هایی از او در عرصه‌ی نقد ادبی نقل شده است. این گفته‌ها- همانند ساير گفته‌هایش- از طريق آثار افلاطون و درآميخته با نظر او به ما رسيده است.
سه رساله‌ی "دفاع سقراط" (آپولوژی)، "عشق و زيبایی" (فايدروس) و "هنر راوی" (ايون) مهمترين آثار افلاتون درباره‌ی نظر سقرات راجع به نقد ادبی‌اند.
 در رساله‌ی آپولوژی كه شرح دفاعيات سقرات در دادگاهی‌ست كه او را به مرگ محكوم كرد، از قول سقرات چنين آمده:
 "پس از آن‌که از آزمودن مردان سياسی فراغت يافتم به شاعران روی آوردم تا بر خود روشن كنم كه من از آنان نادانترم. از شعرهایشان قطعه‌هایی برگزيدم كه با كوشش فراوان ساخته بودند و بهترين آثارشان به شمار می‌رفت. خواستم تا معنی آن شعرها را توضيح دهند تا من هم چيزی بياموزم.
 آتنی‌ها! شرم دارم پاسخ آنان را بازگو كنم. همين قدر می‌گويم كه تمام حاضران بهتر از خود شاعران درباره‌ی آن شعرها سخن گفتند. بدین‌سان دريافتم كه شاعران در شعر سرودن از دانایی مايه نمی‌گيرند بلكه آثارشان زاده‌ی استعداد طبیعی و جذبه‌ای است كه گه‌گاه به آنان روی می‌آورد. درست مانند پیش‌گویان‌ و سرودخوانان پرستشگاهها كه سخنانی زيبا به زبان می‌آورند بی‌آنکه معنی گفته‌های خود را بدانند. گذشته از اين، بدين نكته نيز پی بردم كه شاعران چون شعر می‌سرايند، گمان می‌برند كه همه چيز را می‌دانند، حال آن‌که هيچ چیز نمی‌دانند." (دوره‌ی آثار افلاتون ـ جلد اول ـ ص 17)
 از اين گفته‌ی منسوب به سقرات چنين برمی‌آيد كه او بين نيروی فهم، نقد و تفسير شعر، و قریحه‌ی آفرينش شعر و به نظم درآوردن كلام، تفاوت اساسی قائل بوده و بر اين عقيده بوده كه منتقد شعر می‌تواند از سراينده‌ی آن، شعر را بهتر درك و نقد و تفسير كند. و به دليل اهميت تاریخی اين نظر بايد آن را سرچشمه و منشاً نقد ادبی در تاريخ ادبيات جهان دانست.
 در يك نگاه کلی بايد گفت كه از ديد سقرات شعر و ادبيات حاصل نوعی حالت جذبه، وجد، خلسه و  از خودبی‌خودی است؛ و در چنين لحظاتی است كه سروش غیبی، شعر و تخيلات شاعرانه را به شاعر، سخنور يا اديب كه در حالت ناهشياری و بيدارخوابی است و گویی دارد در بيداری رؤيا می‌بيند، الهام می‌كند؛ و او در دريافت آنها اختياری از خود ندارد. از اين ديدگاه، سقرات شاعری را نوعی ديوانگی و جنون می‌پندارد ـ البته جنونی شريف كه هدیه‌ی ایزدان به انسان است:
 "نوع سوم ديوانگی، هدیه‌ی خدايان دانش و هنر است كه چون به روحی لطيف و اصيل دست يابند، آن را به هيجان می‌آورند و بر آن می‌دارند كه با توصيف شاهكارهای گذشتگان به تربيت نسلهای آينده همت بگمارد. اگر کسی گام در راه شاعری بنهد بی‌آن‌که از اين ديوانگی  بهره‌ای يافته باشد، و گمان كند كه به ياری وزن و قافيه می‌تواند شاعر شود، ديوانگان راستين هم خودش را نامحرم شمارند و هم شعرش را كه حاصل كوشش انسان هشياری است به ديده‌ی تحقير می‌نگرند." (دوره‌ی آثار افلاتون ـ جلد  سوم ـ ص 1312و 1313)
 ويژگیهای بنیادی و ضروری شعر يا خطابه از ديد سقرات چنين است: بايد مختصر و مفيد ياشد و از درازنفسی و پرگویی زائد در آن پرهيز شده باشد.
در همين رساله‌ی "فايدروس" در نقد خطابه‌ی‌ "ليزياس" از قول سقرات چنين نقل شده است:
 "اگر خطا نكنم هر مطلب دو سه بار تكرار شده است، چنان‌كه گویی نويسنده‌ی خطابه يا نمی‌توانسته است در موضوع گفتار خويش مطالبی بيشتر بياورد و يا اعتنایی به موضوع نداشته بلكه می‌خواسته است مانند نوجوانان خودنمایی كند و نشان دهد كه می‌تواند مطلبی را به صور گوناگون بيان كند." (همان منبع ـ جلد سوم ـ  ص 1301)
 به نظر سقرات شعر و سخنوری را نبايد با لفاظی و زياده‌گویی اشتباه گرفت و بايد لگام كلام را در اختيار داشت و به اندازه و هنجار آن را تازاند. هم‌چنين بايد كلام در شعر يا خطابه دارای نظم و ترتیب باشد و طوری نباشد كه جابه‌جا كردن اجزای شعر يا خطابه تاًثيری در معنا و مفهوم آن نداشته باشد و فرقی نكند كه كدام جزء را اول بخوانيم كدام را بعد.
 "هر خطابه و گفتار چون موجود زنده‌ای است كه سر و تن و پا، و به عبارت ديگر آغاز و ميان و پايانی دارد و از اين رو اجزای آن بايد چنان به هم پيوسته باشند كه با يكديگر و با تمام خطابه سازگار باشند." (همان منبع ـ جلد سوم ـ  ص 1338)
 بنابراين اثر ادبی از ديد سقرات بايد متناسب و دارای ساختار موجود زنده باشد و اجزای آن با هم در هم‌آهنگی و تركيب سازمند باشند و كل واحد منسجمی را تشكيل دهند.
 از ديد سقرات یکی ديگر از ويژگیهای لازم برای هر اثر ادبی اخلاقی بودن آن است. هنر بايد پاك و نيك و شريف باشد، بايد والا باشد و به پستیها آلوده نشده باشد.
 چون سقرات شعر و سخنوری را از منظر اخلاق می‌نگريسته و درباره‌ی ارزش آنها بر مبنای ملاکها و معيارهای اخلاقی حكم و داوری می‌كرده، به همين دليل هنری را كه هدف نهایی آن تنها ايجاد لذت و خوش آمدن باشد و در آن نشان از خيرخواهی و نیک‌خویی نباشد هنری بی‌فايده و نازيبا می‌شمرده است. سقرات شعر يا خطابه‌ای را كه در آن سخنان كفرآميز، شرارت‌آميز، وقيحانه، دور از شرم و گناه‌آلود بیان شده باشد هنری مضر، زشت و ننگين می‌شمرده و خالق آن را مستحق عقوبت و مجازات می‌دانسته است.
 سقرات در رساله‌ی "فايدروس" به تفصیل درباره‌ی جاودانگی روح و مشاهده‌ی "خودف حقيقت" و زيبایی مطلق، در سير و سفر هزاران ساله‌ی خود، پيش از ورود به كالبد انسانی بحث کرده و معتقد بوده که "از ميان ارواحی كه به ديدار حقيقت نائل آمده‌اند، گروهی كوچك كه بيش از ديگران توفيق تماشا يافته‌اند در تن كسانی جای می‌گيرند كه دوستداران دانش و جويندگان زيبایی خواهند شد و يا كمر به خدمت فرشتگان دانش و هنر خواهند بست و خدمت‌گزاران عشق خواهند گرديد." (همان منبع ـ جلد سوم ـ ص 1317)
 بنابراين از ديد سقرات هنر و ادبيات اموری روحانی و مقدس اند و پردازندگان به آنها در حقيقت ديوانگانی هستند كه ديوانگيشان بايد ديوانگی  خدایی ناميده شود. اينان با ديدن زيبایی در اين جهان، زيبایی حقیقی را كه در سير و سياحت روحانی، پيش از هبوط زمینی، در آسمانها و در ملازمت خدايان ديده‌اند- آن زيبایی شكوهمند هوش‌ربا و مسحور كننده كه هرگز فراموش‌شدنی نيست‌- به ياد می‌آورند، می‌خواهند به پرواز درآيند ولی در خود توان و بال پرواز نمی‌بينند، ناچار چون مرغی شكسته بال، غرق در جنون و خواهش و حرمان به هنر روی می‌آورند و عشق به زيبایی را از راه آن بازآفرینی و يادآوری می‌كنند.
سقرات در رساله‌ی "فايدروس" نظراتی درباره‌ی راه خوب سخن گفتن و خوب نوشتن ارائه كرده و معيارهای تشخيص سخن خوب از بد را از ديد خود بيان کرده است. نخستين شرط از ديد او اين است كه گوينده يا نويسنده ماهيت و حقيقت موضوعی را كه در كلامش به آن می‌پردازد، به روشنی بشناسد. او بايد خود به درستی خوب و بد، حق و ناحق، پست و والا، و زشت و زيبا را بشناسد تا بتواند به روشنی آنها را در آثارش برای مخاطبانش از هم تفكيك كند و به آنها بازشناساند. 
سقرات دو اصل اساسی خلق سخن خوب را اینها دانسته است:
"اصل نخست اين است كه سخنور جزئيات كثير و پراكنده را يك‌جا و باهم ببيند و بدين‌سان به صورتی واحد برسد تا هرگاه كه درباره‌ی موضوعی سخن می‌گويد، نخست موضوع سخنش را تعريف كند و بر شنونده روشن سازد كه درباره‌ی چه چيز سخن خواهد گفت... اصل دوم اين است كه صورت واحد را به نحو درست به اجزای طبیعی آن تقسيم كند و هنگام تقسيم چون قصابی نوآموخته قطعه‌ها را نشكند..." (همان منبع ـ جلد سوم ـ ص 1340)
سقرات خود را طرفدار روش جمع و تقسيم، چه در سخن‌پردازی و نوشتن چه در انديشيدن می‌دانسته و كلامی را خوش داشته كه بتواند در واحد جزئيات كثير را ببيند و در جزئيات كثير و پراكنده صورت واحد را؛ و چنين هنری را هنر "اهل ديالكتيك" نامیده است.
از ديد سقرات ادیبی كه فاقد حس و حال "هنر ديالكتيك" است، هنرمند واقعی نيست، بلكه بيشتر به صنعتگر، يا تازه وارد راه هنر شباهت دارد. از نظر سقرات کسی كه می‌تواند درباره‌ی مطلبی كوتاه گفتاری بلند بپردازد و در موضوعی بلند خطابه‌ای كوتاه بنويسد و هروقت هم بخواهد می‌تواند سخنان غم‌انگيز يا دهشت‌زا بگويد، تنها با مقدمات تراژدی آشنا است و نمی‌توان او را استاد تراژدی دانست و با امثال سوفوكلس و اريپيدس- اين استادان مسلم تراژدی- مقايسه  كرد.

سقرات شعر را ميوه‌ی غلبه‌ی بی‌خویشی و ناهشياری پر از جذبه و وجد و سرشار از خلسه و خواب می‌دانسته و می‌گفته كه برای القا و الهام شعر و خنيا و ترانه بايد شاعر سعادت برخورداری از چنين حالات و آناتی را داشته باشد وگرنه بی‌بهره از جذبه‌ی غیبی، ساخته‌اش بی‌روح، خشك، صنعتگرانه و عبارت‌پردازانه می‌شود و نه اثری خواهد داشت، نه شور و حس و حالی برخواهد انگيخت، نه ارزشي را دارا خواهد بود.

 رساله‌ی "ايون" يا "هنر راوی" از ديگر آثار افلاتون است كه در آن نظر ادبی سقرات بیان شده است. در اين رساله سقرات به بحث درباره‌ی حماسه پرداخته و نظری هم به شعرهای هومر کرده و آنها را بررسی انتقادی کرده است.
مخاطب سقرات در اين رساله فردی است به نام "ايون" كه از بهترين و ماهرترين راويان و مفسران  شعر هومر است. اين راويان كه آنان را "راپسودس" می‌ناميدند، اعيانی بودند با زندگی مرفه كه مهمترين سرگرمی زندگی‌شان مطالعه در آثار شاعران گذشته بود. اینها در عيدها و جشنهای عمومی رداهای اطلس و مخمل زربفت می‌پوشيدند، تاج زرين جواهرنشان بر سر می‌گذاشتند و شعرهایی از هومر و هزيود و ديگر شاعران نامدار گذشته را با هم تلفيق می‌كردند و از خودشان هم قطعه‌هایی بر آنها می‌افزودند و از مجموعه‌ی آنها چکامه‌های جذاب و گيرایی می‌ساختند و با صدای رسا برای شنوندگان انبوه خود در مجلسها و اجتماعها و  مسابقه‌ها می‌خواندند و تفسير می‌كردند و در آنها شور و حال می‌آفريدند. راپسودس‌ها كه در حقيقت وصله پينه كنندگان و رفوگران شعر بودند، مهم ترين شعرشناسان يونان باستان بودند و به خاطر آشنایی عميقشان با اسلوبهای شعری و وزن و آهنگ و موسیقی كلام و نکته‌های ظریف و لطیف شعر و تنگناها و پيچيدگيهايش، در حقيقت جزو نخستين منتقدان شعر در تاريخ ادبيات به شمار می‌روند.
سقرات با ايون كه از جشن آسكله پيوس در شهر اپی‌داورس برگشته و در مسابقه‌ی شعرخوانی آن شهر برنده‌ی جايزه‌ی اول شده، درباره‌ی شعرهای حماسی هومر و مضمون آنها بحث جالبی می‌كند. ايون می‌گويد كه از نظر او شعرهای هومر زيباترين و شيواترين و كاملترين شعرهایی هستند كه سروده شده‌اند و از اين نظر، شعرهای هيچ شاعر ديگری- از هزيود گرفته تا آرشيلوخوس- به پای شعرهای هومر نمی‌رسد. او مدعی‌ست كه شعر هومر را بهتر از هر راوی ديگری می‌فهمد و تفسير و تافويل می‌كند، و در عين حال، در طول بحث با سقرات اعتراف می‌كند كه تنها از عهده‌ی تفسير اشعار هومر به خوبی  برمی‌آيد و درباره‌ی آنها با مهارت می‌تواند داد سخن دهد، ولی از تفسير شعرهای ديگر شاعران برنمی‌آيد و با تمام شناختی كه از شعر ديگر شاعران دارد ولی درباره‌ی شعرهای آنها زبانش بسته می‌ماند و هيچ چيز نمی‌تواند بگويد و در حل اين معما از سقرات نظر می‌خواهد.  گفت‌وگوی مفصل و جذاب سقرات با او در اين باره با اين نتيجه تمام می‌شود كه مهارت ايون در تفسير شعرهای هومر، هنری ناشی از نيروی درونی خود او نيست، بلكه نيرویی ایزدی- هم‌چون نيروی جاذبه‌ی مغناطیسی- او را قادر به تفسير شعرهای هومر می‌کند. و بعد سقرات همين نظر را درباره‌ی شاعران هم تعميم می‌دهد و می‌گويد:
 "خدای شعر هم كسانی را مجذوب می‌سازد و مجذوب‌شدگان جذبه‌ای را كه به ايشان روی آورده است، به ديگران منتقل می‌كنند و بدين سان زنجيری از مجذوبان پديد می‌آيد. مقصودم اين است كه شاعران بزرگ حماسه‌سرا شعرهای شيوای خود را به ياری هنری كه در آنان باشد و خود به وجود آن واقف باشند، نمی‌آفرينند بلكه آن اشعار زاده‌ی جذبه‌ای است كه به آنان دست می‌دهد. شاعران غزل‌سرا هم تابع همين قاعده اند. هم‌چنان كه كاهنان "كوريبانت" در حال پای‌كوبی از خود بی‌خبرند، غزل‌سرايان هم غزلهای دل‌انگيز خود را هنگامی می‌سرايند كه از عقل و هوش بيگانه اند و چون تحت تأثير وزن و آهنگ قرار می‌گيرند، جنونی به آنان روی می‌آورد، مانند جنونی كه از خدای شراب ناشی است. چه هم‌چنان كه خادمه‌های پرستشگاههای خدای شراب در حال جذبه از آب رودخانه‌ها شير و انگبين می‌گيرند و در حال هوشياری از اين كار ناتوانند، روح شاعران غزل‌سرا هم چنين است.... پس سخنهای زيبا كه شاعران درباره‌ی موضوع شعر خود می‌سرايند و تو درباره‌ی اشعار هومر می‌گویی زاده‌ی هنر انسانی نيست بلكه ناشی از الهامی است خدایی، و از اين‌رو هر شاعر فقط موافق الهامی كه از خدای هنر می‌گيرد، شعر می‌تواند سرود؛ یکی تنها غزل می‌سرايد و ديگری در ساختن سرودهایی كه هم‌راه رقص خوانده می‌شوند مهارت دارد و سومی در شعر حماسی استاد است و از سرودن انواع ديگر شعر ناتوان؛ و همين خود دلیلی روشن است بر اين كه شاعران به ياری هنر انسانی شعر نمی‌سرايند بلكه آنان را نيرویی خدایی بر اين كار می‌انگيزد. چه اگر خود هنری داشتند و می‌توانستند از روی دانایی درباره‌ی موضوعی سخنان زيبا بگويند درباره‌ی موضوعات ديگر هم بدان زيبایی سخن می‌توانستند گفت. ولی به‌راستی چنين نيست بلكه خدا عقل و هشياری را از شاعر می‌گيرد و او را چون كاهنان و پيش‌گويان پرستشگاهها آلت بيان سخنان خود می‌سازد؛ چه، کسی كه عقل و هوش ندارد، نمی‌تواند سخن بدان بلندی و استواری به زبان آورد، بلكه سخن خداست و خدا به زبان او با ما سخن می‌گويد." (همان منبع ـ جلد دوم ـ ص 611و 612)
 مطابق نظر سقرات شاعران نخستين حلقه از زنجيری مغناطیسی هستند كه به خدا متصل اند. راويان حلقه‌ی دوم و شنوندگان حلقه‌های آخر هستند و از اين حلقه‌ها زنجير روحانی درازی به وجود می‌آيد كه بر گردن خدای شعر و هنر آويخته و خدای شعر كه مغناطيس اصلی است، به وسیله‌ی اين زنجير، روح آدميان را به هر سو كه می‌خواهد، می‌برد:
 "در كنار اين زنجير، زنجيرهایی ديگر از خوانندگان و آموزگاران گروههای آوازخوان و مانند آنها وجود دارد كه همه به شاعر پيوسته‌اند و شاعر- چنان كه گفتم- حلقه‌ی نخستين است كه نيروی خود را بی‌واسطه از خدای شعر می‌گيرد. هر شاعر با یکی از خدايان شعر پيوند دارد و ما در اصطلاح خود می‌گوييم مجذوب آن خداست و مراد از اين جمله همان معنی است، یعنی اين‌كه شاعر تحت جذبه و نيروی آن خداست. حلقه‌های بعدی هم چنين اند: بعضی به اورفئوس پيوسته‌اند و برخي به موزايوس، ولی نيروی جذب كننده‌ی هومر از همه بيشتر است و حلقه‌های بيشتری از او آويخته‌اند و تو هم يكي از آن حلقه‌های مجذوب هومر هستی و از اين‌رو وقتی كه شعری از شاعری ديگر می‌خوانند چنان می‌شوی كه پنداری آن را در خواب می‌شنوی و زبانت بسته می‌شود و نمی‌تواني درباره‌ی آن سخن بگویی ولی همين كه مضرابی به سازهومر می‌زنند زود بيدار می‌شوی و روحت از شادمانی و دهانت از سخنان زيبا لب‌ريز می‌گردد... علت این‌كه تو در تفسير سخنان هومر درنمی‌مانی ولی درباره‌ی ديگر شاعران هيچ نمی‌دانی اين است كه آن‌چه درباره‌ی هومر می‌گویی زاده‌ی دانش و هنر تو نيست بلكه ناشی از اراده و جذبه‌ی خداست." (همان منبع ـ جلد دوم ـ ص 614و615)
 از ديدگاه سقرات هنر  شعرشناسی و سخن‌سنجی  از جنس معرفت و آگاهی نيست بلكه موهبتی‌ست خدایی که  قابل يادگيری و آموزش نيست. اين هنر برخاسته از شور و هيجانی‌ست كه شعور در آن راه ندارد و حالاتش از دايره‌ی تسلط آگاهی و معرفت بيرون است و در حقيقت به نوعی هذيان‌گویی شباهت دارد. سقرات شعرسرایی را امری ذوقی می‌دانست كه به صورت جذبه بر دلهای مستعد می‌نشيند. در هنگام جوشش آن بر عقل پرده كشيده می‌شود و نيروی منطق و استدلال به خواب می‌رود. سقرات نيروی خلاقيت ادبی را نيروی آهن‌ربایی می‌دانست كه حلقه‌های آهن را به سمت خود جذب می‌كند و رشته‌ای زنجيروار از حلقه‌ها ايجاد می‌شود كه سرچشمه‌ی اصلی آن خدای شهر و حلقه‌های واسط آن به ترتيب شاعران، راويان و شنوندگان هستند. به اين ترتيب هر حلقه در حال جذبه و شور و وجد، تحت تأثير نيروی مغناطیسی حلقه‌ی بالاتر قرار می‌گيرد و حالات و آنات خدایی به او الهام و القا می‌شود. به اين دليل است كه شاعران هنگام سرودن و راويان هنگام خواندن و شنوندگان هنگام شنيدن اين شعرها دچار حالت ازخودبی‌خودی و جذبه می‌شوند و احساسات و هیجان شديد بر آنها غلبه می‌كند و به نوعی ناهشياری و از خود برون‌شدگی و بی‌اختياری دچار می‌شوند، همراه با حالات گوناگون شعر بی‌اختيار زار زار می‌گريند يا قاه‌قاه می‌خندند، به شدت شاد يا اندوهگين می‌شوند، می‌ترسند و احساس بيم و ناامنی  يا احساس آرامش و تسلی خاطر می‌کنند، و تمام اين حالات ناهشيارانه ثمره‌‌ی حالت خدایی و  روحانی شعر است.
  از نظر سقرات شعر نه علم است كه آموختنی باشد، نه فن و صنعت است كه دارای قاعده‌ها و قانونهای خاص باشد و بتوان آنها را به طور اكتسابی به دست آورد؛ بلكه امری الهامي و از اسرار خدايان است.

  نظر افلاتون در باب شعر و ادب، و دیدش درباره‌ی نقد ادبی در حقيقت همان نظر و دیدی است كه در رسالات "ايون" و "فايدروس" از قول سقرات بيان شده و در  واقع نظرات او و سقرات در اين رساله‌ها از هم تفكيك‌ناپذير است. با اين حال افلاتون نظر مستقل خود را در مورد نقد ادبی به تفصیل در كتاب "جمهوری" شرح داده، و در اين  كتاب با انديشه‌های خاص او درباره‌ی نقد ادبی و فایده‌های شعر و داستان آشنا می‌شويم كه تا حدی با نظرهای منسوب به سقرات در رساله‌های نامبرده‌‌ی پيشين تفاوت دارد. جمع‌بندی اين نظريات در پايان كتاب  دوم و آغاز كتاب سوم "جمهوری"  تشريح شده است.  در طی اين بخشها مطالبی درباره‌ی شيوه‌ی بيان داستان، تربيت روح توسط شعر و موسیقی به عنوان مهمترين جزء تربيت، اين‌كه شاعران درباره‌ی جهان پس از مرگ، خدايان و پهلوانان و انسان چگونه بايد سخن بگويند و آنها را چگونه بايد توصيف كنند، نظارت بر كار هنرمندان، و داستانهایی كه كودكان مجازند بشنوند، مطرح و بررسی شده است. در طی بسط و گسترش اين بحثها، ديالوگهای جذابی بين سقرات و "گلاوكن" مطرح و درباره‌ی آنها به تفصيل بحث شده است.
نگاه افلاتون به ادبيات نگاهی كاملاً اخلاقی- اجتماعی بوده است. نقد ادبی او هم از همين ديدگاه، یعنی بررسی آثار اخلاقی-  اجتماعی ادبيات صورت گرفته است. او ادبيات را در خدمت تهذيب اخلاقی و تزكيه و تعالی روحي فرد در اجتماع می‌خواست و آن را تا آن‌جا قبول داشت كه خدمت‌گزار و ابزار پيش‌رفت اخلاقی و معنوی بشر باشد و نه بيشتر. در جامعه‌ی آرمانی- یا همان مدینه‌ی فاضله- ادبيات هيچ نقشی نمی‌تواند داشته باشد مگر نقش والايش انسان و به كمال رساندنش، شستن آلودگيها و پستيها از ضمير انسان، پيراستن و زدودن زنگارها از روح و روان بشر و آراستن او به اخلاقيات شريف و والا و تعالی‌بخش. ادبياتی كه بدآموزی دارد و روح و روان آدمها به‌خصوص كودكان و جوانان را كه تأثيرپذيرتر از بزرگ‌سالان هستند، آلوده و فاسد می‌کند، ادبياتی كه از خدايان چهره‌ای پست و شرير و منحط ارائه می‌دهد و حرمت ايشان را خدشه‌دار می‌کند، ادبياتی كه خدايان را متهم به فريبكاری، تبهكاری، خدعه، نيرنگ، دروغ‌گویی، بی‌عدالتی، زورگویی، کینه‌توز و ماندد اینها می‌كند و به طور غير مستقيم سرمشق شرارت و تبهكاری به جوانان می‌دهد، ادبياتی كه بشر را گم‌راه می‌کند، موجب ضلالت و اغفال او می‌شود، او را پست و تنبل و هرزه بار می‌آورد، ادبياتی كه به جوانان درس بزه‌كاری و كينه‌توزی می‌دهد، ادبياتی كه با ايجاد ترس از مرگ و دنيای پس از مرگ باعث می‌شود كه جوانان بر اثر ترس از مرگ، زندگی به هر صورت را- حتا هم‌راه با ننگ و خفت شكست و تسليم و تحقير- بر مرگ ترجيح بدهند و در جبهه‌های جنگ به جای جان‌فشانی و مقاومت جانبازانه، ننگ فرار يا تسليم را بپذيرند، ادبياتی كه در آن قهرمانان هنگام بروز سختيها و تنگناها و مصيبتها، يا شكستها و مرگ عزيزان، از خود ضعف نشان می‌دهند، زاری و سوگواری می‌كنند، فرياد و ناله‌ی وامصيبتا سرمی‌دهند و بی‌تابی و ناشكيبایی می‌كنند، ادبياتی كه در آن بدی بر خوبی، بی‌عدالتي بر عدالت، زشتی بر زيبایی، پستی بر والایی و سياهی بر سپيدی پيروز می‌شود و نشان از اين دارد كه گويا در جهان عدالتی وجود ندارد، هرچقدر هم زيبا و هنرمندانه و ماهرانه ساخته و پرداخته شده باشد و اثری  شورانگيز و دل‌نشين داشته باشد، به خاطر آثار جنبه‌ی منفی اخلاقی- اجتماعی، نکوهیده و ناپسند است و بايد ممنوع باشد و از نشر آن در جامعه جلوگيری شود. جامعه‌ی آرمانی نبايد بگذارد كه اين گونه آثار ادبی- خواه شعر باشد خواه قصه و منظومه- در دست‌رس افرادش، به ویژه كودكان و نوجوانان و جوانان قرار گيرد و ذهن آنها را منحرف و فاسد كند. ادبيات بايد تحت نظارت جامعه قرار گيرد و به شدت مورد مراقبت و سانسور باشد. نبايد به آثار ادبی با بار مضمونی و اخلاقی منفی، با وجود تمام زیباییها و ارزشهای ادبی اجازه‌ی انتشار داده شود.

 افلاتون هم‌چنين از آثار هومر و هزيود به خاطر مطالب غير اخلاقی و بدآموزی‌های‌شان انتقاد می‌کرد و آنها را با تمام زيباییها و جذابيت‌های‌شان محكوم می‌کرد. به عنوان مثال به قطعاتی از اين اشعار اشاره کرده كه به جنگهای خدايان پرداخته و كينه‌توزی‌ها و انتقام‌گيری‌های بی‌رحمانه‌ی آنها را توصيف كرده است، و آنها را خلاف اخلاق و گم‌راه كننده دانسته است.

 در جمع‌بندی پایانی می‌توانم این‌گونه نتیجه‌گیری کنم که سقرات و افلاتون به علت این‌كه شعر و ادبيات را محصول نيروی الهام می‌دانستند و انديشه و تفکر و آگاهی خالقان آثار ادبی را در آفرينش ادبی خود زياد دخيل و صاحب نقش نمی‌دانستند، و از لحاظ عقلانی اهميت زيادی برای ادبيات و شعر قائل نبودند، به همين دليل به اين فكر هم نيفتادند كه قوانين و اصولی برای ادبيات تعیین كنند، و تنها چارچوبی كه برای آثار ادبی قائل بودند، چارچوب اخلاقيت بود و در اين چارچوب معتقد به محدود كردن ادبيات و نظارت سخت‌گيرانه و مقيدكننده‌ی آن بودند، و نقد ادبی این‌دو در نگاهی کلی نقدی اخلاقی و محافظه‌‌كارانه بود.

فروردین 1382

نقل آثار این وبسایت تنها به صورت لینک مستقیم مجاز است. / طراحی و اجرا: طراحی سایت وبنا