حافظ و رقیب
1392/4/31

در تنگنای حیرتم از نخوت رقیب
یارب! مباد آن‌که گدا معتبر شود
                                      - حافظ


حافظ در میدان زندگی اجتماعی دوستان و دشمنانی داشته، دوستانی که موافق و هم‌راهش بوده‌اند و دشمنانی که مخالف و سد راهش بوده‌اند. مخالفان حافظ را به دو دسته‌ی کلی می‌شود تقسیم کرد: دسته‌ی اول- مخالفانی با اسم و رسم مشخص و هویت اجتماعی معین که دشمنی‌شان با حافظ و دشمنی حافظ با آنها به سبب همین هویت اجتماعی و رفتارها و کردارهای ناشی از آن بوده، مانند محتسب، صوفی، زاهد، مفتی، واعظ، ناصح و ... دسته‌ی دوم مخالفانی بدون هویت اجتماعی معین که دشمنی‌شان با حافظ دشمنی شخصی و از روی بدجنسی و بدخواهی یا کینه و عقده یا رقابت و حقارت شخصی بوده، مانند مدعی، رقیب، عدو، حسود، ملامت‌گو، بداندیش و ...

در این متن به بررسی ویژگیها و کارکردهای رقیب از دید حافظ می‌پردازم و می‌کوشم تا تصویری از سیمای چند چهره‌ی رقیب در دیوانش ترسیم کنم.

رقیب پس از مدعی، سرسخت‌ترین مخالف حافظ از میان مخالفان دسته‌ی دوم است. رقیب در زبان عربی به معنی مراقب است، به معنی نگهبان و پاسبان هم است. با همین معناست که در زبان تصوف "رقیبان راز" کنایه از عارفان و حافظان رازهای لاهوتی و صاحب‌نظران است. ولی در زبان فارسی رقیب معنای متفاوت خاصی دارد و به معنی کسی‌ست که با دیگری بر سر به دست آوردن چیزی رقابت می‌کند، به ویژه بر سر به دست آوردن دل کسی یا تصاحب عشق معشوقی.
دکتر قاسم غنی، در یادداشتهایش در حواشی دیوان حافظ، رقیب را در معنی حقیقی، نگران و مواظب؛ و در معنی مجازی هم‌چشم و معارض معنی کرده  و بیت زیر را به عنوان مثال آورده:

روی تو کس ندید و هزارت رقیب هست
در غنچه‌ای هنوز و صدت عندلیب هست (1)

که در آن "رقیب" به معنی حقیقی‌اش، یعنی نگران و مراقب، به کار رفته است. در بیت زیر هم رقیب به معنی مراقب و نگهبان به کار رفته:

نزدیک شد آن دم که رقیب تو بگوید
دور از درت آن خسته‌ی مهجور نمانده‌ست

به این معنی که "آن لحظه نزدیک شد که نگهبان درگاهت بگوید که آن خسته‌ی هجران‌زده بر اثر دوری از آستان تو از بین رفته است."

دکتر حسین‌علی هروی در "شرح غزلهای حافظ" درباره‌ی رقیب چنین نوشته:
"رقیب: نگاهبان، مراقب؛ چون دو شخص عاشق یک تن یا یک چیز باشند هر یک را رقیب دیگری نامند، و در حافظ غالباً به معنای مخالف، مدعی و بدخواه آمده است." (2)
به عنوان مثال، در بیت زیر رقیب به معنای کلی مدعی و مخالف و بدخواه آمده:

رقیب آزارها فرمود و جای آشتی نگذاشت
مگر آه سحرخیزان سوی گردون نخواهد شد؟

یعنی "مدعی بدخواه آزارهای بسیارم داد و جایی برای صلح و آشتی نگذاشت. قطعاً آه و ناله‌ی سحرخیزانی چون من به آسمان خواهد رفت و دامن آن مدعی مردم‌آزار را خواهد گرفت."

در این متن من رقیب را به هر سه معنا گرفته‌ام: معنای اول، آدم بدخواه و حسودی که با حافظ در عشق به معشوقه‌اش رقابت دارد و می‌کوشد تا با حیله‌گری دل معشوقه‌اش را به دست آورد و حافظ را از مصاحبت و وصلت او محروم کند. معنای دوم، مراقب تنگ‌نظر و بدجنسی که نگهبان درگاه معشوقه‌ی حافظ و دربان اوست و با خباثتی که دارد به حافظ اجازه نمی‌دهد تا با معشوقه‌اش دیدار کند و مانع هم‌نشینی و همدمی آن‌دو است. معنای سوم، خصم بدخواه و کینه‌توزی که با حافظ دشمن است و برایش مزاحمت ایجاد می‌کند و آزارش می‌دهد.

1- اینک به بیتهایی از حافظ می‌پردازم که رقیب را با چهره‌ی اول- یعنی رقیب عشقی- ترسیم کرده:

رقیب نامحرمی‌ست که لیاقت آن را ندارد در حریم وصال یار حافظ باشد و تمنای حافظ از خدا این است که روا ندارد که رقیب محرم حریم وصال معشوقه باشد ولی نصیب او حرمان باشد:

روا مدار، خدایا! که در حریم وصال
رقیب محرم و حرمان نصیب من باشد

و اگرچه حافظ در نظر یار خوار و خاکسار شده ولی این خاکساری تنها شامل حال او نیست و حافظ یقین دارد که رقیب عشقی‌اش هم نزد یار محترم باقی نخواهد ماند:

من ار چه در نظر یار خاکسار شدم
رقیب نیز چنین محترم نخواهد ماند

حافظ چنان از رقیب عشقی‌اش بیزار است که یکی از آرزوهایش آرزوی مرگ اوست:

یا وفا یا خبر وصل تو یا مرگ رقیب
بازی چرخ یکی زین همه باری بکند

 و از باد صبا می‌خواهد که به کوری چشم رقیب گردی از ره‌گذر دوست برایش بیاورد تا با آن چشمهای خون‌بارش را مرهم آرامش‌بخش باشد و تسکین بدهد:

گردی از ره‌گذر دوست به کوری رقیب
بهر آسایش این دیده‌ی خون‌بار بیار

وقتی معشوقه‌ی حافظ بی‌حجاب و مست از خانه بیرون می‌زند و زلف به دست باد صبا و گوش به فرمان رقیب عشقی حافظ می‌سپرد، حافظ به او اعتراض می‌کند که سازش با این مخالفان و معاندان چه معنا دارد:

زلف در دست صبا، گوش به فرمان رقیب
این چنین با همه درساخته‌ای، یعنی چه!؟


2- اکنون به بیتهایی از حافظ می‌پردازم که رقیب را با چهره‌ی مراقب سخت‌گیر و نگهبان تندخوی معشوقه‌اش ترسیم کرده:

نگهبان درگاه معشوقه‌ی حافظ ستم‌کار است و عاشقانی چون حافظ چاره‌ای جز این ندارند که بر جور او صبر کنند و بی‌چاره و مسکین باشند:

صبر بر جور رقیبت چه کنم گر نکنم؟
عاشقان را نبود چاره به جز مسکینی

با این وجود، آن‌گاه که یار سر آشتی دارد و عذرخواه است، حافظ می‌تواند از جور رقیب بگذرد:

چو یار بر سر صلح است و عذر می‌خواهد
توان گذشت ز جور رقیب در همه حال

نگهبان درگاه معشوقه‌ی حافظ سخت‌گیری‌ست که از فرط سرسختی و سختگیری به ستوه می‌آورد و دل‌تنگ می‌کند ولی حافظ درحالی‌که از دوری معشوقه و سرسختی نگهبانش حال خوشی ندارد، باز هم ناامید نمی‌شود و به خدای حال‌گردان توکل می‌کند:

حال ما در فرقت جانان و ابرام رقیب
جمله می‌داند خدای حال‌گدان، غم مخور

ولی حافظ از دربان درگاه معشوقه‌اش سمجتر است و چنان قامت خم می‌کند و چون حلقه‌ی در خمیده می‌شود و به درب درگاه معشوقه حلقه‌وار می‌چسبد که نگهبان درگاه با تمام سرسختی نمی‌تواند او را از درگاه معشوقه براند:

شد حلقه قامت من تا بعد از این رقیبت
زین در دگر نراند ما را به هیچ بابی

و آن‌گاه که نگهبان او را از درگاه معشوقه می‌راند و اجازه نمی‌دهد که معشوقه در بر حافظ راستینش باشد، از او می‌خواهد که یک دو قدم از آنها دور شود و بگذارد آن‌دو بدون مزاحمت اغیار و نامحرمان با هم خلوت کنند:

چون بر حافظ خویشش نگذاری باری
ای رقیب! از بر او یک دو قدم دورترک

نگهبان درگاه معشوقه‌ی حافظ سرزنشگر است و او را که بر درگاه معشوقه بر خاک افتاده و از سر فروتنی رخ بر خاک می‌ساید، سرزنش می‌کند که به جای دیگر برود و مزاحم نشود:

رقیبم سرزنشها کرد کز این باب رخ برتاب
چه افتاد این سر ما را که خاک در نمی‌ارزد؟

نگهبان درگاه معشوقه‌ی حافظ ظالم است و با راندن دوستداران یار حافظ از درش مرتکب ظلم بسیار می‌شود و تنها راه بازداری او از ظلم این است که مظلومی چون حافظ شبی به دادخواهی به درگاه داور برود:

کی یافتی رقیب تو چندین مجال ظلم؟
مظلومی ار شبی به در داور آمدی

نگهبان درگاه معشوقه‌ی حافظ تندخوست و این تنها ایرادی‌ست که حافظ می‌تواند به طبع مطبوع ‌آن نگار نازنین بگیرد:

در آن شمایل مطبوع هیچ نتوان گفت
جز این قدر که رقیبان تندخو داری

3- حال به بیتهایی از حافظ می‌پردازم که رقیب را با چهره‌ی مدعی بدخواه و ستمگر ترسیم کرده:

این رقیب دیوسیرت است و حافظ از شرارت و بدخواهی او به خدا پناه برده و از او برای نابودی آن دیوسیرت به یاری تیر آتشین کمک طلبیده:

ز رقیب دیوسیرت به خدای خود پناهم
مگر آن شهاب ثاقب مددی دهد خدا را

رقیب حسودی جفاکار است با جور و جفای مدام، ولی حافظ به خاطر این‌که یاری مهربان دارد به راحتی جور آن حسود را تحمل می‌کند:

بکش جفای رقیبان مدام و جور حسود
که سهل باشد اگر یار مهربان داری

رقیب گدای تازه به دوران رسیده‌ای‌ست که تکبر و نخوتش حافظ را گرفتار تنگنای حیرت کرده:

در تنگنای حیرتم از نخوت رقیب
یارب! مباد آن‌که گدا معتبر شود

رقیب طعنه‌زن است ولی حافظ از طعنه‌ی او باکی ندارد، چون زر نابی‌ست که عیارش به هیچ طریقی تغییر نمی‌کند:

از طعنه‌ی رقیب نگردد عیار من
چون زر اگر برند مرا در دهان گاز

رقیب کینه‌توزی‌ست که سینه‌اش محرم اسرار نیست پس همان به که غم دوست از او نهان ماند:

غم حبیب نهان به ز جست‌وجوی رقیب
که نیست سینه‌ی ارباب کینه محرم راز

تیر 1392



1- یادداشتهای دکتر قاسم غنی در حواشی دیوان حافظ- به کوشش اسماعیل صارمی- 1366- ص 156
2- شرح غزلهای حافظ- دکتر حسین‌علی هروی- جلد اول- ص 10

نقل آثار این وبسایت تنها به صورت لینک مستقیم مجاز است. / طراحی و اجرا: طراحی سایت وبنا