چه باید کرد؟
1391/3/17
 
چه باید کرد؟
کدامین راه را باید به سوی صبح‌دم پیمود؟
کدامین راه ما را تا دیار دوستیها پیش خواهد برد؟
عبور از مرزهای تیره‌ی دیروز خواهد کرد؟
رها از ظلمت شبهای پر اندوه خواهد شد؟
نجات از اشکهای رنج خواهد داد؟
و از بن‌بست‌های تیره‌ی تردید و شک خواهد گذشت آخر؟
به شهر مهربانی می‌رسد در انتهای خویش؟
به صبح شادمانی خواهد انجامید؟
کدامین راه را باید به سوی روشنی پیمود؟
چه باید کرد؟
 چه باید کرد؟ این مهمترین پرسش دنیاست، و اغلب در سرآغاز هر بحران بزرگ و خطرناک فرهنگی، اجتماعی، اخلاقی، هویتی، سیاسی و اقتصادی در هر جامعه‌ای، این پرسش از زبان اندیشمندان و فرهیختگان و فرزانگان متعهد و مسئول و حساس آن جامعه شنیده می‌شود که "چه باید کرد؟" آنها که گیرنده‌های ذهنی و روانی‌شان قویتر از دیگران است و قدرت بینش و پیش‌بینش‌شان بسیار بیشتر، و حوزه‌ی نگرششان بس وسیعتر از دیگران است، پیش‌موج‌های زلزله‌ها و توفانها و آتش‌فشان‌های اجتماعی را خیلی زودتر از افراد عادی جامعه می‌گیرند و احساس خطر می‌کنند، و نگران و سراسیمه می‌پرسند: "چه باید کرد؟"
 در تاریخ فکر و فرهنگ جهان "چه باید کرد"های زیبا و جذابی بیان شده و به یادگار مانده است، مانند "چه باید کرد؟" تولستوی، "چه باید کرد؟" چرنیشفسکی، "چه باید کرد؟" امیل زولا، "چه باید کرد؟" رومن رولان و "چه باید کرد؟" لنین.
 اندیشمند بزرگ- رومن رولان- در نامه‌ی مشهوری با عنوان "چه باید کرد؟" به یکی از دوستان جوانش، درباره‌ی این موضوع که "چه باید کرد تا بر روزمرگی‌ها غلبه کنیم و اسیر آنها نشویم؟"، و در پایان نامه رهنمودهای زیر را توصیه می‌کند:
 برای این که بر روزمرگی‌ها فایق آیی و ذهنت را و شور و شوق دانایی و آگاهی را در خود تقویت کنی، این چند کار را حتماً بکن: روزی یک ساعت را به اندیشه بگذران. اندیشه همراه با یک فعالیت مشخص فکری- مثلاً کتاب بخوان و درباره‌ی آن‌چه خواندی بیندیش، موسیقی گوش کن و درباره‌ی آن چه شنیدی بیندیش، به تماشای تئاتر، فیلم و نمایشگاه نقاشی برو و درباره‌ی آنچه دیده‌ای و شنیده‌ای بیندیش، روزنامه بخوان و درباره‌ی خوانده‌هایت بیندیش، و در کل درباره‌ی تمام دیده‌ها و شنیده‌ها و خوانده‌های روزانه‌ات بیندیش.
 هرهفته در  یک فعالیت فرهنگی- اجتماعی بیرون از خانه شرکت کن- مثل رفتن به موزه، گالری نقاشی، تئاتر و سینما، کتاب‌خانه، مراکز فرهنگی و هنری، و سایر کانونهای اجتماعی- فرهنگی؛ و در آن‌جا به فعالیتی اجتماعی مفیدی بپرداز. سپس از دریافتها و تجربه‌هایت از این مراکز و فعالیتهایت با دیگران، با دوستان و آشنایان یا بیگانگان، با هم‌فکران و غیر هم‌فکران و حتا مخالفان فکری خود، با هر که حاضر است به سخنانت گوش کند، صحبت کن و نهراس که با تو مخالفت کنند و مفهوم حرفهایت را درک نکنند، و نهراس از این که مسخره‌ات کنند و به تو و حرفهایت با نیش‌خندی استهزاآمیز بخندند، و از هیچ چیز دیگری نهراس.
 سه ماه تمام این برنامه را با پیگیری انجام بده. پس از سه ماه خواهی دید که انسانی کم و بیش دیگر شده‌ای، سرشار از عطش و شور و اشتیاق برای اندیشیدن، آگاهی، کنجکاوی، ادراک و تجزیه و تحلیل مسائل، و بس فراتر از فرودست روزمرگی‌های پوچ و کسالت بار...
 "چه باید کرد؟" را تولستوی در سال 1886، زمانی که پنجاه و هشت ساله بود نوشت و این نوشته پاسخی بود به دومین بحران روحی تولستوی در آن دوران. در آن سالها تولستوی دچار تشویشهای دینی و تردیدهای اعتقادی- مذهبی شدیدی شده بود و "چه باید کرد؟" طرح این تشویشها و کوشش برای پیدا کردن راه حلی برای این مسائل بود:
 "در این اقیانوس سیاه‌روزی بشری که روح را فاسد و روان و فکر را فلج می‌کند و نیروهای  فکری را هرز می‌برد و وجود آدمی را پر از احساس پوچی و کسالت می سازد، چه باید کرد؟"
 پاسخ نهایی تولستوی چنین بود: دروغ نگفتن- از حقیقت نهراسیدن- خود پسندی را از بیخ و بن برکندن- زحمت‌کش بودن و در عرق‌ریزان‌های جسم و روح و فکر پیش‌رفتن و به تعالی رسیدن، و به سوی والایی اوج گرفتن، تنها راه نجات روح و روان از اقیانوس سیاه‌کاری‌ها و پلیدی‌هاست.
 "چه باید کرد؟" چرنیشفسکی، در سال 1863، هنگامی که نویسنده و متفکر منتقد و فیلسوف بزرگ روس در دژ پترزبورگ زندانی بود، نوشته شد و این کتاب رمانی است که قهرمانش "راخمتوف" در دورانی که فساد اجتماعی و اخلاقی و فرهنگی سراپای جامعه را در بر گرفته، با خود می‌اندیشد که "چه باید کرد؟" و پاسخ را در تزکیه‌ی نفس و پارسایی و آرمان‌گرایی و زندگی و خوش‌بختی فردی را فدای خوش‌بختی مردم کردن می‌یابد؛ و او که بنیادگرایی پاک و نیرومند است، به این یافته‌اش عمل می‌کند و زندگی‌اش را در راه بهروزی هم‌نوعانش ایثار می‌کند.
 مارک تواین در نوشته‌ای با عنوان "چه باید کرد؟" با لحنی نیمه شوخی- نیمه جدی به جست‌وجوی پاسخ این پرسش بر می‌آید که چگونه باید زیست که زندگی را ارزان از دست ندهیم، و قهرمان جوان این نیمچه داستان به این نتیجه می‌رسد که هر لحظه‌ی زندگی را چنان باید زیست که بیشترین استفاده را از تجربیات گذشته و بیشترین لذت را از زمان حال ببریم، و بیشترین نتیجه را برای ایجاد آینده‌ای درخشان و موفق به دست آوریم، و هنر درست زیستن، تنظیم متعادل و هم‌آهنگ این سه قطب اساسی حیات است.
 امیل زولا- نویسنده‌ی ناتورالیست فرانسوی- هم مقاله‌ای با عنوان "چه باید کرد؟" دارد که آن را در سال 1865 در روزنامه‌ای در پاریس منتشر کرد . این نوشته جست‌وجویی است برای برون‌رفت از بحران ادبی زمانه‌ی زولا که ناشی بود از حاکمیت رمانتیسمی منحط و بی‌خون و مرده بر ادبیات نیمه محتضر نیمه‌ی نخست قرن نوزده فرانسه. زولا راه برون‌شد از این بحران را در این مقاله جست‌وجو کرده و راه رهایی را در توسل به مکتب ناتورالیسم که مکتب جنگنده و سلحشور و پرشروشور دوران او بود، یافته و چون و چند آن را در مقاله‌اش بیان کرده است.
 رومن رولان دو "چه باید کرد؟" مشهور نوشته است. یکی از آنها یک "چه باید کرد؟" سیاسی است و مربوط است به آغاز بحران سیاسی- اجتماعی در اروپای پیش از جنگ جهانی اول که در رساله‌ی "یادداشت‌های ایام جنگ" به آن پرداخته و راه‌کارهای برون‌شد از این بحران سیاسی اجتماعی را که به نظر رومن رولان ریشه‌های اخلاقی و فکری داشته، بررسی و تحلیل کرده است.
 "چه باید کرد؟" دیگرش یک "چه باید کرد؟" فکری- فلسفی است که در سال 1884 نوشته و عنوان دیگرش این است: "ایمان دارم چون حقیقت است". در این رساله که رولان آن را در بیست و دو سالگی نوشته، کوشیده تا به این پرسشها پاسخ دهد: چگونه باید زیست؟ - چه باید کرد؟ - در کجا زندگی می‌کنیم؟ - میدان عمل ما کدام است؟ - کدامین راه را باید برگزید؟
 رومن رولان برای آزاد بودن دو راه پیش پای خود می‌دید:
 یک- آن راه که در دسترس همگان است: این که خود باشم و هیچ نگرانی دیگری به خود راه ندهم،  و به آن‌چه هستم، به آن‌چه می‌خواهم، به آن چه می‌کنم، ایمان داشته باشم.
دو- راه دوم راه کسانی است که می‌اندیشند و فکورند: تعالی بخشیدن به وجود حقیقی خودم، دل بستن به کل هستی و گوهر بنیادین وجود.
 ضابطه‌هایی که رومن رولان برای زیستن به آن می‌اندیشید، اینها هستند:
 برگزیدن هدفی در زندگی. تحمیل تعهد به خویش. تنظیم تلاشهای خود. به کارگیری اراده‌ی خود در راه رسیدن به هدف. هدف عمل خویش را نه در خود که در بیرون از خود جستن. مفید بودن- نه به شیوه‌ای انتزاعی، عمومی، بی‌قیدانه و "بشر دوستانه"، بلکه به صورتی دقیق و کوشا، و پیش از هر چیز پرهیز از آن که احسان و عشق ما در نوعی احساساتی‌شدن گنگ حل شود. هرگز دست از جست‌وجوی حقیقت برنداشتن (حقیقت هم‌آهنگ در هنر برابر زیبایی و در عمل برابر نیکی است) و دیگران را هم از آن بهره‌مند کردن، در صورت دست یافتن به آن. در پی تحمیل حقیقت به کسی نبودن.
 وصیت آخر رومن رولان به جوانان این کلام "آلیوشا"- کوچکترین برادر از برادران کارامازوف داستایوسکی- است:
 "عمل کن. در عمل هم‌نوعانت را دوست بدار. تمام شکوه و شایستگی انسان در احسان نهفته است. امروز نخستین بار دست به عمل می‌زنی، از این پس به آوای میدان عمل گوش فرا بده. امروز خود را نثار برادرانت کن، فردا نثار خانواده‌ات، سپس نثار شهرت، و سرانجام نثار انسانیت کن. آن‌گاه درخواهی یافت که تنها بهشت واقعی همانا زندگانی است.
 آه ای فرزندان! شما امروز در بهشتید، ولی نمی‌خواهید این را بفهمید، چرا که دوست ندارید آن را بفهمید و به همین علت در دوزخ سر می‌کنید، چرا که دوزخ جز رنج آنان که از دوست داشتن انسانها و عشق ورزیدن به انسانیت ناتوانند، نیست..."
 در میان فیلسوفان هم اندیشمندان فرهیخته‌ای بوده‌اند که از منظر فلسفی، "چه باید کرد"های بسیار جالب و قابل تأملی مطرح کرده‌اند. دکارت، پاسکال، اسپینوزا و کانت شاخصترین این فیلسوفان هستند. در اینجا، به "چه باید کرد؟" کانت اشاره‌ای کوتاه می‌کنم.
 کانت که در واپسین گامهای نخستین مرحله‌ی گسترش تفکر فلسفی‌اش، با نابه‌سامانی‌ها و آشفتگیهای بسیاری در تفکر متافیزیکی‌اش روبه‌رو شده بود، خود را مواجه با چند پرسش اساسی فلسفی دید که باید از منظر معرفت شناسی به آنها پاسخ می داد. مهمترین پرسشی که کانت در برابر خود مطرح می‌دید این بود که اکنون که اندیشه‌ی بشر اندیشمند توانسته به یاری فهم و عقل خود، جهان و پدیده‌ها و قانونمندی‌های آن را بشناسد، آیا هنگام آن فرا نرسیده که بشر، لحظه‌ای، از طبیعت و جهان بیرونی به سوی خود بازگردد و به امکانها، قابلیتها، ظرفیتها و تواناییهای عقلانی خود بیندیشد؟
 کانت به این نتیجه‌ی فلسفی رسیده بود که انسان باید معیار و محور و کانون تمام پژوهشها و جویشها و کوششهای فکری و نظری باشد و بزرگترین ویژگی بشر، عقل و فهم اوست. به همبن دلیل در پایان کتاب بنیادی‌اش- "انتقاد عقل محض"- جمله‌ای شامل سه پرسش را می‌گنجاند که در حقیقت بیانگر چکیده‌ی تمام پژوهشها و گوهر تفکر اوست:
 "همه‌ی علاقه‌ی عقل من- چه عقل اندیشه‌پرداز، چه عقل عملی- در این سه پرسش یگانه می‌شود:
چه می‌توانم بدانم؟ - چه باید بکنم؟ - چه می‌توانم امید داشته باشم؟"
 و به دلیل همین پرسشها که بیانگر اهمیت موضوع انسان برای کانت- نه به عنوان موجودی طبیعی، بلکه چونان شهرنشین جهان- مطرح است، او بار دیگر، در دیباچه‌ای که بر سخن‌رانی‌های خود درباره‌ی منطق نوشته، همین پرسشها را مطرح و مفهوم کلی فلسفه را چنین تعریف کرده است:
 "عرصه‌ی فلسفه را در این معنای شهریگری جهان، میتوان به پرسشهای زیرین باز گرداند:
چه می توانم بدانم؟ - چه باید بکنم؟ - چی می توانم امید داشته باشم؟ - انسان چیست؟"
 کانت به سه پرسش نخست، در سه نوشته‌ی بنیادی‌اش- "انتقاد عقل محض"، "انتقاد عقل عملی" و "انتقاد نیروی داوری"- پاسخ داده، و به پرسش چهارم و مجموعه‌ی سه پرسش پیشین، در رساله‌هایش درباره‌ی دین و انسان‌شناسی جواب نهایی داده و نظرهایش را درباره‌ی همه‌ی این پرسشها در این رساله‌ها جمع‌بندی و تنظیم کرده است.
 در میان پیامبران پرسشگر و پژوهشگر شرق، بودا از پیامبرانی بود که پرسش "چه باید کرد؟" همیشه ذهنش را به خود مشغول می‌کرد و به این پرسش می‌اندیشید و دغدغه‌ی آن را داشت. "چه باید کرد؟» بودا از طریق نقل‌قول‌های شاگردانش به ما رسیده و با چون و چند آن به طور غیر مستقیم و از خلال نوشته‌های پیروانش آشنا شده‌ایم. در متن دیگری- در بخش پژوهشهای فلسفی- با اندیشه‌های بودا و "چه باید کرد؟" او بیشتر آشنا می‌شویم و خوانندگان این متن را، برای اطلاع از نظریات و پرسشهای مطرح شده برای بودا، و پاسخش به این پرسشها، به آن متن ارجاع می‌دهم.
 اقبال لاهوری- اندیشمند فرهیخته‌ی فارسی‌زبان- هم از فکورانی بود که در حوزه‌ی مسائل سیاسی و اجتماعی و فرهنگی به "چه باید کرد؟" بسیار می‌اندیشید و چکامه‌ای بس زیبا و پرمعنا، با عنوان "پس چه باید کرد؟ ای اقوام شرق!" سروده است. در بند نخست این چکامه چنین می‌خوانیم:
آدمیت زار نالید از فرنگ.
زندگی هنگامه برچید از فرنگ.

پس چه باید کرد؟ ای اقوام شرق!
باز کی روشن شود ایام شرق؟

در ضمیرش انقلاب آمد پدید.
شب گذشت و آفتاب آمد پدید.

یورپ از شمشیر خود بسمل فتاد
زیر گردون رسم لادینی نهاد.

گرگی اندر پوستین بره‌ای
هر زمان اندر کمین بره‌ای.

مشکلات حضرت انسان از اوست.
آدمیت را غم پنهان از اوست.

در نگاهش آدمی آب و گل است
کاروان زندگی بی‌منزل است.
 
تیر 1381
 

نقل آثار این وبسایت تنها به صورت لینک مستقیم مجاز است. / طراحی و اجرا: طراحی سایت وبنا