بررسی انتقادی کتاب شعر "مادرم، ایران"
1391/8/25

 "مادرم، ایران" کتاب شعری‌ست شامل پنج شعر کم‌وبیش بلند نیمایی، سروده‌ی شاعر گران‌مایه- علی‌رضا طبایی. این کتاب توسط انتشارات شادان در آخر بهار سال 1391 منتشر شده است. نام کتاب برگرفته از نام آخرین شعر کتاب است و شاعر کتابش را به فرزندانش و فرزندان ایران تقدیم کرده است. در این معرفی نگاهی گذرا کرده‌ام به چشم‌انداز پنج عنصر اصلی تشکیل دهنده‌ی شعر راستین- معنا، خیال، موسیقی، زبان، فرم- در پیکره‌ی شعرهای این کتاب.

1- معنا

با آن‌که از نظر موضوع شعرهای کتاب متفاوت‌اند ولی معنای اصلیشان که روح کلی شعرها از آن مایه گرفته، ایران‌دوستی است. نگاه شاعر به ایران نگاه فرزندی قدرشناس و پراحساس به مادری گرامی و گران‌قدر است. در شعر "مادرم، ایران"، این مادر، مادری پیر و مهربان است که در رگهایش خون جوان زندگی جاری و در نگاهش شعله‌ی زایش مشتعل است:

مادرم پیر است امّا در رگش خون جوان زندگی جاری‏ست
در نگاهش شعله‏ی زایش
در توان گام او، پایندگی جاری‏ست.

در شعر "سیمای آریایی ایران" معنای کلی عشق به میهنی‌ست که زادگاه مبارزان و پروردگاه پهلوانان است، در جغرافیای دانش انسان کتاب حکمت و فرزانگی‌ست و گهواره‌ی شکفتن عرفان، قلب زمین است و خاستگاه تمدنها، فلات انسان است و سرچشمه‌ی زلال ایمان به انسانیت:

اين‌جا فلات انسان
سرچشمه‌ی زلالی ايمان شش‌ هزاره‌ی تاريخ
گهواره‌ی تمدن، ايران است.

معنای کلی شعر "خلیج فارس" عشق شورانگیز شاعر به خلیج فارس است، خلیجی که از دید شاعر "قدمگاه غرور و اقتدار پارس"، "سریر شوکت دریایی ایران زمین" و "گلوگاه حیات و مرگ" میهنش است:

خليج فارس!
نگين شعر بر انگشتر مينايی ايران!
كتاب نيلگون رازهای سينه‌ی تاريخ!
رواقی آبگون
                 دهليز قلبی پرتپش، جوشنده‌ جاويدان!

معنای کلی شعر "شیر شتر خواران" عشق شاعر به مهین نستوهش است، میهنی که اگرچه در طول تاریخش همیشه در معرض تاخت‌وتازها و تاراجها بوده و هنوز هم تهدید به تجاوز می‌شود ولی تا زمین می‌چرخد و خورشید در کار است، این سرزمین که قلب زمین و خاستگاه شیرمردان و گور انیران است، سرفرازانه پایدار و برقرار خواهد ماند:

این سرزمین، دیروز، ایران
امروز و فردا و همیشه، باز ایران است.
قلب زمین اینجاست، اینجا خاستگاه شیرمردان است
گور انیران است.

معنای کلی شعر "بزرگ قبیله" عشق شاعر به رادمرانی‌‌ست که پرورده‌ی آب و خاک میهنش هستند، بزرگوارانی که تا آب جاری‌ست و خاک بخشنده و زندگی تراونده، صدایشان از گلوی عدالت می‌آید و نامشان تکرار صبح از شرق انسان است که بر بال بانگ خروسان گره خورده است:

نه دیروز و امروز و فردا
که تا آب جاری‏ست
که تا خاک می‏بخشد و زندگی می‏تراود
صدای تو می‏آید از مرز گهواره تا گور، با رنگ نجوا و با طعم خون، از گلوی عدالت
فضا پر ز عطر حضور تو و سایه‏ی توست
و نام تو تکرار صبح است از شرق انسان
گره خورده بر بال بانگ خروسان.

در متن بعضی از شعرها اشاره‌های فرامتنی گوناگونی به پهلوانان استوره‌ای، مبارزان تاریخی، پادشاهان و شخصیتهای ادبی، علمی، فلسفی ایران، هم‌چنین به رخ‌دادهای تاریخی ایران باستان و روی‌دادهای سیاسی هفتاد سال اخیر که آمریکا در آنها نقشی منفی و مخرب داشته، وجود دارد و برای فهم کامل معنای شعرها خواننده باید دارای معلومات لازم درباره‌ی تمام اشاره‌ها و ارجاعهای فرامتنی آنها باشد. البته در پی‌نوشت پایان شعر درباره‌ی بعضی از این موردهای فرامتنی توضیح مختصری داده شده ولی در چند مورد یا توضیحی ارائه نشده یا توضیح ارائه شده برای خواننده‌ای که معلومات همه‌جانبه در حوزه‌های مورد بحث شعر ندارد، کافی نیست و چند مورد کمتر شناخته شده نیاز به توضیح بیشتر دارد، از جمله اشاره به "رؤیای اشعیا" در سطر زیر از شعر "سیمای آریایی ایران" که احتمالاً اشاره دارد به کتاب اشعیای نبی- از متنهای مقدس یهودیان و منسوب به اشعیا، از پیامبران قوم یهود و هم‌زمان با کورش هخامنشی- و پیش‌گویی (و در بعضی تفسیرها خواب) منسوب به او در این کتاب درباره‌ی ظهور کورش:

و روح باغهای معلّق، هنوز در شب بابل
لبخند كودكان و زنان يهود، در سحر روشن رهايی و آزادی را
از ظلمت اسارت "بخت‌النصر"
تفسير می‌‌كند
رؤيای "اشعيا" را تعبير می‌كند.

یکی از اشاره‌های فرامتنی مهم که در این کتاب چند بار تکرار شده، داستان تازیانه زدن خشایارشاه بر آبهای تنگه‌ی داردانل، هنگام لشکرکشی او به یونان، به تلافی شکست ایرانیان در نبرد ماراتن، در زمان پدرش، داریوش، است. شاعر در هر دو شعر با غرور و افتخار به این روی‌داد اشاره کرده و آن را نشانه‌ی صلابت خشم و اقتدار و شوکت ایران دانسته است و در پی نوشت دو شعر در این باره توضیح داده است. در این باره چند نکته را لازم می‌دانم که توضیح بدهم. نکته‌ی اول این‌که تنگه‌ی داردانل در دریای مدیترانه نیست بلکه گذرگاه آبی باریکی‌ست بین دریای مرمره و دریای اژه، بین ترکیه‌ و یونان. نکته‌ی دوم این‌که داستان تازیانه زدن خشیارشاه بر آبهای تنگه‌ی داردانل یکی از روایتهای احتمالاً مجعولی‌ست که مورخان یونانی ساخته و پرداخته‌اند تا با آن خشایارشاه را مسخره و تحقیر کنند و او را شاهی نادان و مستبد نشان دهند- شاه زورگویی که چنان بی‌رحم بوده که حتا به دریا هم رحم نمی‌کرده و می‌خواسته به زور تازیانه دریای بی‌شعور را وادار به اطاعت از خود کند، بنابراین در این داستان شاید جعلی هیچ چیز افتخارآمیزی وجود ندارد. نکته‌ی سوم این‌که لشکرکشی خشایارشاه به یونان هم نه تنها عملی افتخارآمیز و غرورانگیز نبوده بلکه برعکس شرم‌آور و ننگین بوده، زیرا در ترازنامه‌ی این لشکرکشی جز لکه‌های سیاه وحشیگری و کشت‌وکشتار و غارت و چپاول و آتش زدن بخشهایی از شهر آتن – از جمله ارک و نیایشگاه آتنا- و نابودکردن شهرها و آبادیهای دیگر، و سرانجام شکست مفتضحانه در نبرد دریایی خلیج سالامیس، و پس از آن شکستهای پی در پی در نبردهای پلاته‌آ و میکال و نابود شدن ناوگان جنگی و تحمل تلفات سنگین و هزیمت دست از پا درازتر جان‌به‌دربردگان سپاه درهم‌شکسته‌ی ایران با سرافکندگی به سرزمینشان، چیز دیگری دیده نمی‌شود. و سرانجام، نکته‌ی چهارم این‌که خشیارشاه که به عیاشی و خوش‌گذرانی و بی‌رحمی و تندخویی مشهور بوده، نمی‌تواند نمایاننده‌ی "سیمای آریایی ایران" باشد و شوکت و شکوه ایرانی را که نشأت گرفته از وجود تابناک و شکوهنمد دانشمندان و فیلسوفان و عارفان و شاعران و نویسندگان و مبارزان گران‌قدر ایرانی‌ست، نمایندگی کند.

2- خیال

حضور پررنگ عنصر خیال در شعرهای کتاب چشم‌گیر است و نمودش در هر شعر به صورت تصویرهای شاعرانه‌ی خیال‌انگیز و استعاره‌ها و تشبیه‌ها و مجازهای زیباست.
در شعر "سیمای آریایی ایران"، صورتهای خیال دل‌پذیری چون "سریر وقار و شکوه"، "چشم حادثه"، "هراس کهنه‌ی خفاشها"، "ضیافت خون"، "کتیبه‌های سواحل"، "لحظه‌ی اشراق"، "طنین گام غرور"، "کوچه‌باغ‌های اساطیری جوانه و لبخند"، "نبض غرور"، "فلات انسان" به چشم‌انداز خیالی شعر جلوه و جلایی خاص بخشیده است. به دو تصویر زیبای این شعر، به عنوان نمونه، توجه کنید:

بگذار
اين شير، بر سرير وقار و شكوه خويش بياسايد 
با شوكت هميشه در آرامش نهفته به رفتارش.

در كوچه‌باغ‌های اساطيری جوانه و لبخند، در نمايش پروانه‌های رنگی معصوم
جايی برای فصل "نرون" نيست.

شعر "خلیج فارس" از نظر عنصر خیال شعری غنی‌ست و تصویرهایش، با الهام از فضای شعر، اغلب دریایی هستند و شاعر از نوعی صنعت مراعات نظیر در شعرش استفاده کرده است. به عنوان نمونه می‌شود به حضور این عنصرها در متن شعر اشاره کرد- عنصرهایی که هریک به شکلی تداعی کننده‌ی دریا هستند: رواق آبگون- تپشگاه صدف- گهواره‌ی رؤیای مروارید- گامهای جاشوان- لنگرگاه شرجیها- آیینه‌های خیزاب- سرود بادها- بادبانهای شکوه- ناوگان- کوسه‌های وحشی- ناویان- کشتیها- غرقابهای ترس.
این هم چند تصویر دریایی خیال‌انگیز از شعر "خلیج فارس":

خليج فارس!
تپشگاه صدف، گهواره‌ی رؤيای مرواريد!
كمان لاجوردی‌فام، گردن‌بند فيروزه!
كليد قصرهای گنج زير آب!
بهشت گامهای جاشوان، در ملتقای بوسه و ديدار!

در شعر "شیر شتر خواران" عنصر خیال به طور عمده در سه بخش شعر پدیدآورنده‌ی تصویرهای خیال‌انگیز است. اول، در بخش آغازی شعر، آن‌جا که شاعر خود را در مقام روح انسان‌دوستی و عدالت‌خواهی و صلح‌جویی سرزمینش تصور و بر این مبنا چند صورت خیال خلق کرده، از جمله:

هم‌زاد با تاریخ
برخاستم بشکوه، بر پای ایستادم، چشم در چشم سپیده
افراشتم با دست کورش، بر فراز خاک
در اهتزازی جاودان، خورشید رازآلود ایران را
منشور انسان را.

دوم، در بخش میانی شعر، آن‌جا که شاعر در قالب تصویرهایی خیال‌انگیز، همسایه و همسایگی را تعریف کرده، مثلاً این تصویرها:

همسایگی، یعنی سلام و دعوت و لبخند
همسایه، یعنی بوسه و پیوند
همسایه یعنی دعوت هرروزه، تا مهمانی باغ اقاقیها
همسایگی چتری‏ست، طرح جان‏پناهی در شب آوار

سوم، در بخش پایانی شعر، آن‌جا که یورش عربها به ایران را با تشبیه زیبای "طاعون نفرت" تصویر کرده و نماهای یادمانی از این دست پدید آورده:

گهواره‏های سبزه و پروانه و گل، پای‌کوب آز دیوان شد
بر بام ایران‌شهر، شیون ریخت
در کوچه‏های کودکی، غوغای شور و بازی و لبخند پرپر گشت
سقف و ستون عشق، ویران شد

در شعر "بزرگ قبیله" تصویرها بیشتر از طبیعت الهام گرفته‌اند- از جنگلهای سرسبز سرفراز و دشتهای سرخ شقایق- و "بزرگ قبیله" که شاعر در طول شعر با او سخن گفته و او را ستوده و با رنجهایی که در راه اعتلای ایران و ایرانی دیده، همدردی کرده و بر سرنوشت تراژیکش افسوس خورده، در قالب تصویرهای برگرفته از طبیعت مجسم شده- تصویرهایی از این دست: "سپیدار باغ نجابت"، "گهواره‌ی رویش باغ"، "نجوای باران"، "سرو عاشق"، "شوکت آبسالی"، "روح دشت شقایق". اینک بعضی از این تصویرهای برگرفته از طبیعت در این شعر:

درختان هنوز از تو افسانه دارند، ای سرو عاشق!
هنوز از تو می‏پرسد این جنگل سبز، در تیرگی، راز زخم تبر را
تو می‏بالی از نور
به یاد تو می‏بالد این جنگل امروز، ای شوکت آبسالی!

بخش دریغاسرایی شعر هم از صورتهای خیال شاعرانه برخوردار است و استعاره‌های چون "نفسهای مسموم شب" و "سیلی باد" و "شعله‌های پرپر" بر خیال‌انگیزی تصویرهایش افزوده است:

دریغا بر آن غنچه‏هایی که تاراج کولاک شد با نفسهای مسموم شب، در شبستان ایران
دریغا بر آن شعله‏هایی که پرپر شد از سیلی باد بیگانه یا خویش

شعر "مادرم، ایران" با تصویرهای دل‌نشین مادرانه شروع شده و اغلب صورتهای خیال بخش اول شعر برگرفته از تخیل میهن به صورت مادر است-  مهربان مادری اگرچه پیر ولی زیبا، با چادری از نیلوفر آبی و دامنی که گوشه‌گوشه‌اش از نقره شعرآذین است:

مادر من، چادری پوشیده از نیلوفر آبی
جامه‏ای از کوه و دریا و کویر و جنگل و هامون
گوشه گوشه دامنش از نقره، شعرآذین
مهربانی‏چهره، با رخسار مهتابی

مهمترین مرکز تمرکز تصویرهای دیگر این شعر در آن‌جاست که نقشهایی از تاریخ ایران به صورت زمزمه‌ی خاطرات یادمان مادر در پای گهواره برای کودکش تصویر شده، از جمله:

شیهه‏ی اسبان میان دشتهای پارس
کرنش صفها و برق هدیه‏ها، بر پلکان قصر
خنده‏ی مستانه تائیس و اسکندر
ضجه‏ی امواج، زیر تازیانه‏ی اقتدار و خشم
شانه‏ی بیم والریانوس و اسب شوکت شاپور.

3- موسیقی

اصلیترین رکن موسیقایی شعرهای این کتاب وزن نیمایی آنهاست. شعرها از نظر بحر عروضی متفاوت‌اند. شعر "سیمای آریایی ایران" در بحر مضارع، شعر "خلیج فارس" در بحر هزج، شعر "شیر شتر خواران" در بحر رجز، شعر "بزرگ قبیله" در بحر متقارب و شعر "مادرم، ایران" در بحر رمل است. از ویژگیهای مشترک موسیقایی شعرها، وجود تعداد چشم‌گیر سطرهای دراز و موسیقی یک‌نواخت و آرام آنهاست.
شعر "سیمای آریایی ایران" رجزخوانی حماسی شاعری‌ست میهن‌دوست که حس می‌کند میهنش در معرض خطر تجاوز قرار دارد، به همین سبب با رجزخوانی به دشمن هشدار می‌دهد که فکر تجاوز به میهنش را از سرش بیرون کند. این رجزخوانی بیانی مطنطن هم‌راه با لحنی غرورآمیز و فخرآور دارد. به سبب همین لحن رجزگونه‌، تعداد چشمگیری از سطرهای شعر دراز و بخشی از آنها از وزن رایج بحر مضارع در شعر کلاسیک فارسی، درازتر سروده شده و به این ترتیب وزن متداول این بحر توسعه یافته است- کاری که در گذشته فروغ فرخ‌زاد و سیاوش کسرایی و چند شاعر نیمایی دیگر هم در این بحر انجام داده‌اند. البته بعضی از این سطرهای دراز در اصل دو یا سه سطر کوتاه مستقل هستند که به جای این‌که زیر هم نوشته شوند کنار هم نوشته شده‌اند، حال آن‌که باید برش می‌خوردند و زیر هم نوشته می‌شدند، زیرا به هر حال خواننده‌‌‌ی شعر هنگام خواندن درست و سلیس آن، در محلهای برش باید مکثی کامل- در حد تمام شدن یک سطر و شروع سطر بعدی- کند و سپس بقیه‌ی سطر را ادامه دهد. به عنوان نمونه، سطر دراز زیر را در نظر بگیریم:
خواب جزيره‌ها و گرازان را، تا دوردست امروز، آشفته است 
این سطر در واقع از نظر تقطیع عروضی سه سطر جداگانه و مستقل است که باید به صورت زیر نوشته می‌شد، ولی در یک سطر نوشته شده است:

خواب جزیره‌ها و گرازان را
تا دوردست امروز
آشفته است.

یا، به عنوان نمونه‌ای دیگر، سطر دراز زیر را در نظر بگیریم:
منشور سرفرازی ايران را، با واژه‌های كورش، می‌‌نوشد

این سطر هم از نظر تقطیع عروضی از دو یا سه سطر کوتاه تشکیل شده و نوشتنش در یک سطر از نظر اصول فن عروض درست نیست و شکل درست نوشتنش به یکی از صورتهای زیر است:

منشور سرفرازی ایران را
با واژه‌های کورش
می‌نوشد

یا:

منشور سرفرازی ایران را
با واژه‌های کورش می‌نوشد

با این وجود، سطرهای درازتر از حد متعارف توانسته‌اند موسیقی وزین مورد نظر شاعر را پدید آورند و نیتش را مبنی بر طنین‌بخشی به کلام و مطنطن‌سازی آن به منظور تأثیرگذاری عاطفی و القای هیجان حماسی، برآورده کنند. به عنوان مثال به سطرهای دراز زیر از شعر توجه کنید:

سيمای آريايی ايران، به سايه‌روشن تاريخ، مثل لحظه‌ی اشراق، خورشيدی‌‌ست.
اين‌جا طنين گام غرور از فراز قلّه‌ی البرز، در مسير سحر جاری‌ست.
"عهد عتيق" نيز
منشور سرفرازی ايران را، با واژه‌های كوروش می‌‌نوشد
و روح باغ‌های معلّق، هنوز در شب بابل
لبخند كودكان و زنان يهود، در سحر روشن رهايی و آزادی را
از ظلمت اسارت "بخت‌النصر" تفسير می‌‌كند
رؤيای "اشعيا" را تعبير می‌‌كند
در كوچه‌باغ‌های اساطيری جوانه و لبخند، در نمايش پروانه‌های رنگی معصوم
جايی برای فصل "نرون" نيست.

در بعضی از سطرهای بیش از حد معمول دراز شعر، در آخرهای سطر اختلال وزنی وجود دارد. به عنوان نمونه، در سطر دراز زیر وزن در بخش "و آزادی" ناسالم است و سکته‌ای مخل دارد:

لبخند کودکان و زنان یهود، در سحر روشن رهایی و آزادی را

و اگر واژه‌ی "آزادی" را که معادل واژه‌ی "رهایی" است و تفاوتی از نظر معنا با آن ندارد، بنابراین وجودش هم ضرورت یا توجیهی ندارد، حذف کنیم؛ هم وزن شعر درست می‌شود و هم اطناب زاید آن از بین می‌رود، به صورت زیر:

لبخند کودکان و زنان یهود در سحر روشن رهایی را

یا، به عنوان نمونه‌ای دیگر، در سطر بلند زیر هم وزن سطر در بخش "خورشیدی " ناسالم است و سکته‌ی دارد که به موسیقی شعر لطمه زده:

سيما آريايی ايران، به سايه‌روشن تاريخ، مثل لحظه‌ی اشراق، خورشيدی است

و اگر به جای "خورشیدی" عبارتی مانند "مهر افروز" یا هر عبارت مناسب دیگری که از نظر وزن عروضی معادل آن باشد و معنای مورد نظر را هم برساند، بگذاریم، وزن اصلاح می‌شود:

سیمای آریایی ایران، به سایه‌روشن تاریخ، مثل لحظه‌ی اشراق، مهر افروز است

از این اشکالهای جزئی که بگذریم، در کل شاعر با تسلط بر وزن و کاربرد هوشمندانه‌ی سطرهای دراز و ترکیب آنها با سطرهای کوتاه، توانسته زبانی فخیم با بیانی پرطنین و اثرگذار خلق کند و از طریق آن، عاطفه‌ی حماسی و مهیج خود را به خواننده‌ی شعرش القا کند.

در شعر "خلیج فارس" تمام سطرهای شعر که اغلب درازاند، به صورت هزج کامل سروده شده و در پایان رکن عروضی به پایان رسیده‌اند. به این ترتیب شعر از نظر موسیقی دارای آهنگی یک‌نواخت و بی‌افت‌وخیز است و موجهای نرم‌پوی دریایی آرام را تداعی می‌کند. به موسیقی آرام و یک‌نواخت سطرهای زیر از این شعر توجه کنید:

در اين آيينه‌ها پيداست:
سرود بادها در بادبانهای شكوه ناوگان داريوش و نادر و عباس
                                                                          با آهنگ پيروزی
غرور زخمی مزدورهای دور يا نزديك زير گامهای كوه‌وار فخر ايرانی
گريز كوسه‌های وحشی آن‌سوی درياها
                                              هلند و پرتغال و آندلس
                                                                           كمپانی غارت، بريتانی

در عروض نیمایی وقتی شعر در بحری تک رکنی- مانند بحر هزج- سروده می‌شود و سطرها در پایان رکن به پایان می‌رسند، این خطر وجود دارد که سطرها استقلال وزنی خود را از دست بدهند و به هم بپیوندند و زنجیره‌های بسیار درازی تشکیل دهند که با اصطلاح "بحر طویل" نام‌گذاری شده است. در شعر "خلیج فارس" در تنها در چند جا این وضعیت به هم پیوستگی سطرها اتفاق افتاده و در بیشتر سطرهای شعر، شاعر ماهرانه و هشیارانه توانسته استقلال سطرها را حفظ کند و مانع به هم پیوستن آنها شود. در این‌جا، به عنوان نمونه، یکی از موردهایی را که سطرها قابلیت به هم پیوستن و تشکیل بحر طویل را پیدا کرده‌اند، می‌آورم- ابتدا به صورتی که در متن کتاب آمده، سپس به صورت به هم پیوند خورده و تشکیل زنجیره‌ی بسیار دراز داده:

هياهوخانه‌ی كالای صيادان و لنگرگاه شرجی‌ها!
طنين نبض ايران
                      بستر كيش و ابوموسی و تنب و خارك، قشم و هرمز و
                                                                                    دردانه‌های پيكر ايران!
پلی از آب، با طاق و ستونی از مقرنسهای آبی‌‌رنگ
                                                              از آيينه‌های تندر و خيزاب!


هياهوخانه‌ی كالای صيادان و لنگرگاه شرجی‌ها! طنين نبض ايران، بستر كيش و ابوموسی و تنب و خارك، قشم و هرمز و دردانه‌های پيكر ايران! پلی از آب، با طاق و ستونی از مقرنسهای آبی‌‌رنگ،
از آيينه‌های تندر و خيزاب!

شعر "شیرشترخواران" موسیقی متنوعتری نسبت به شعر "خلیج فارس" دارد. این تنوع موسیقی حاصل این فرایند است که سطرها هیچ‌کدام در پایان رکن عروضی تشکیل دهنده‌ی وزن به پایان نرسیده‌اند، بلکه بیشتر آنها در هجای دوم رکن و تعدادی از آنها در هجای اول رکن به پایان رسیده‌اند، به این ترتیب آهنگهای گوناگونی را ایجاد کرده‌اند که در توالی نامنظم خود به شعر موسیقی متنوعی داده است. به موسیقی چند سطر زیر از این شعر توجه کنید:

از برگ‏برگ زخمی تاریخ می‏پرسم:
شرق نجابت، زادبوم آریایی
این قامت رویین، اگرچه سال‌خورد و تیغ‏فرسود
امّا اهورایی
تا چند باید آزمون باشد
سرنیزه‏هایی را که در رؤیای خود، از کینه لبریزاند
تا چند باید؟...

 در شعر "بزرگ قبیله"، به این علت که تمام سطرهای شعر در انتهای رکن عروضی به پایان رسیده‌اند، موسیقی شعر- مثل شعر "خلیج فارس"- یک‌نواخت است، البته نه به یکنواختی موسیقی شعر "خلیج فارس"، چون در شعر "خلیج فارس" نظم توالی هجاها به صورت یک هجای کوتاه و در پی آن سه هجای بلند است ولی در شعر "بزرگ قبیله" توالی هجاها به صورت یک هجای کوتاه و در پی آن دو هجای بلند است و همین یک هجای بلند کمتر در هر رکن از سنگینی وزن کمی کاسته و یکنواختی آهنگ شعر را کمتر کرده است. به موسیقی این سطرها از شعر توجه کنید:

بهاریترین فصل در سالیان هجوم و تبر، در قرون خزانی!
فروزانترین شعله‏ی مشعل خاک، در پیچ‌وخم‏های تاریخ تاریکی و شک
                                                                                  در آیینه‏ی آریایی!
طلوع شکوفایی چشمه‏ی صبح!
و هم‌زاد با آن، غروب فروخفته در بستر حسرت و سوگ!

شعر "مادرم، ایران" از نظر موسیقی، مثل شعرهای دیگر کتاب دارای آهنگی یک‌نواخت و آرام است و از نظر سنگینی وزن بین دو شعر "خلیج فارس" و "بزرگ قبیله" قرار دارد.
بنابراین شعرهای کتاب از نظر تنوع آهنگ دارای این ترتیب هستند: متنوعترین موسیقی متعلق به شعر "سیمای آریایی ایران" است. بعد از آن شعر "شیر شتر خواران" قرار دارد، بعد شعرهای "بزرگ قبیله" و "مادرم، ایران"، و یک‌نواخت‌ترین موسیقی متعلق به شعر "خلیج فارس" است.

4- زبان

زبان شعرهای کتاب در مجموع روان و رساست و در هر شعر بنابر سرشت معنایی و موسیقایی شعر، لحنی خاص دارد.
زبان شعر "سیمای آریایی ایران" بنابر سرشت رجزگونه‌ی شعر، ترکیبی از دو زبان فخرآمیز و هجوآمیز است. آنجا که شاعر درباره‌ی میهنش سخن می‌گوید، زبانش غرورآمیز و فاخر است، و آن‌جا که از دشمن میهنش سخن می‌گوید، زبانش لحنی هجوآمیز و تحقیرآلود دارد. به سطرهای زیر از این شعر و تفاوت دو لحن به کار رفته در آن توجه کنید:

اما هنوز حيرت امواج داردانل می‌‌دانند
اين‌جا عقاب پر می‌ريزد
بوزينگان معركه‌ی جعل باغ وحش "هالی‌وود"
در كارگاه شعبده، كوچكتر و حقيرتر از آن‌اند
تا درس آفتاب بياموزند
از شوكت و شعور "پاسارگاد"
"اسوان" و "تخت جمشيد"
امواج داردانل
بر شانه‌های زخمی خود، داغ تازيانه‌‏‏ی ایران را
با شش‌هزار سال صلابت هنوز حس می‌‌كنند

در شعر "خلیج فارس" بنابر سرشت حماسی شعر، زبان سنگین و پرصلابت است و تعداد زیاد هجاهای بلند به زبان شعر لحنی مطنطن بخشیده است. به سطرهای زیر از این شعر توجه کنید:

عبور بافه‌های خشم خسرو، هرمز و شاپور
ـ عبور بند از پا، طوق از گردن، طناب از كتف ـ
سزای ناسپاسی، كيفر دستان تازيهای دست‌انداز
صدای سيلی ايران به روی گونه‌های آز
طنين‌افكن، ميان موجها، از دور...

نکته‌ی جالب توجه در این شعر این است که شاعر در بخش اول شعر که شامل حدود بیست سطر ندایی است، حتا یک فعل هم به کار نبرده است. در بخش دوم شعر هم که بیان دیده‌ها و شنیده‌های شاعر در "تالار آیینه"ی خلیج فارس است، تنها دوبار از فعل ربطی "است" استفاده کرده و به جز آن، از فعل دیگری استفاده نکرده و این فقدان فعل به زبان کل شعر لحنی امپرسیونیستی داده است.

زبان شعر "شیر شتر خواران" زبانی روایی- وصفی- استدلالی است. در این زبان، دو لحن مشخص از هم قابل تشخیص است. یکی لحن گلایه که در بیشتر طول شعر احساس می‌شود و با آن شاعر از جوروجفای نابه‌کاران داخلی و همسایگان ستم‌کار گله و شکایت کرده؛ دیگری لحن تحقیرآمیز نسبت به عربهای کشورهای عربی همسایه‌ که شاعر از سر تحقیر آنها را "شیر شتر خواران" خوانده است. به سطرهای زیر که در آن هر دو لحن گلایه‌آمیز و تحقیرآلود وجود دارد، توجه کنید:

افسوس اگر همسایگان نامهربان افتند
اسکندر و چنگیز و تیمور
دیوار حرمت را شکستند
سوگند و پیمان، هیچ
بر مردمیها چشم بستند
همسایگان تازی... افسوس!
اینجا، حدیث دیگری باید...
..............
شیر شتر خواران
در بادیه، بر گرد آبی بویناک و تلخ، در گودال
پرورده تن را با ملخ، با سوسماران
بالیده با جهل و تجاوز، رهزنانی در کمین کاروانها
بر چهره از زخم خیانتها نشانها...

در شعر "بزرگ قبیله" زبان ندایی شعر آمیزه‌ای از دو لحن ثناگونه و رثاگونه دارد و به همین علت هم فاخر و فخیم و هم حسرت‌آلود و دریغاسرا است. به زبان سطرهای زیر از این شعر و لحنهای دوگانه‌ی آن توجه کنید:

تو و با تو هم‌گام تن‏ها‏یی آزاده از راستان
                                                 پاکبازانی از نسل خورشید و ابریشم، از کاروان شهامت
تو و حلقه‏ای خرد، امّا
دل‏اومند، گفندآورانی نژاده
و فرجام میدان تو، تکیه بر نیزه‏ی بی‏پناهی، عصای شهادت
نمای تو در قاب تبعید، در غربت خاکی احمدآباد یا سنگ سردابه‏ی فین
نماد رگ خون و آیینه‏ی دق
امیر کبیر مصدّق!

در شعر "مادرم، ایران" زبان شعر، زبانی عاطفی‌ست. با این زبان پراحساس شاعر به توصیف مادرش- ایران- پرداخته و از فرزندانی که پرورده و آن‌چه ساخته و پرداخته و افتخاراتی که آفریده و رنجهایی که برده، سخن گفته است. به زبان این سطرها از شعر توجه کنید:

مهربانی دستهایش را
بارور کرده‏ست‏
گامهایش در سراب خشکسالی‏ها
جای جای خاک را، با جاری لبخند، با کاریزهای ژرف، تر کرده‏ست
تا مبادا در میان کاروانهای حریر و صمغ و مروارید و ابریشم
رهگذاری تشنه درماند

5- فرم

شکل بیرونی تمام شعرهای کتاب به طور عمده توسط وزن نیمایی پدید آمده است. شکل درونی در دو شعر "خلیج فارس" و "بزرگ قبیله" شکل ندایی است و صورت گفتار خطابی که در طول این دو شعر تداوم دارد، پدید آورنده‌ی فرم شعر است. به عنوان مثال به سطرهای زیر که به روشنی بیانگر فرم درونی شعر "بزرگ قبیله" است، توجه کنید:

درود ای سپیده، سپیدار باغ نجابت!
درود ای تو خون شرف در تپشهای رگهای ایران!
درود ای سرآغاز بیداری، ای تندر خشم!
درود ای تو گهواره‏ی رویش باغ و نجوای باران!

در شعر "سیمای آریایی ایران"، فرم روایی در ترکیب با فرم خطابی شکل درونی شعر را پدید آورده است. شعر با فرم خطابی شروع شده ولی پس از بندی کوتاه، فرم خطابی به فرم روایی- وصفی تبدیل شده است و این فرم تا آخرهای شعر ادامه دارد. در اواخر شعر دوباره فرم شعر خطابی شده و باز در چند سطر پایانی شعر حالت روایی پیدا کرده است. به سطرهایی از این شعر که بیان خطابی دارد، توجه کنید:

ای مرگ‌چهرگان تمدن‏باز!
هشداريد
اين‌جا، ايران است
اين‌جا قرارگاه دليران است
ـ آرش، رييس‌علی، سورنا، بهرام
                                         شاپور، ارشك، امير... بگويم باز؟

این هم چند سطر از بخشی از شعر که فرم روایی دارد:

اين آسمان شهادت خواهد داد:
از چتر مرگ‌تاب "هيروشيما"
تا شعله‌های خشم "ويت‌كنگ"
از بيست‌وهشت تركش مرداد و مهربانی قلب مصدّق و ايران
تا بغض سقف و پرده‌ی ويرانه‌های كاخ "آلنده"

شعر "شیر شتر خواران" ابتدا فرم روایی دارد. این فرم در بخشی از شعر که به وصف همسایه و همسایگی پرداخته، حالت وصفی پیدا کرده، سپس دوباره شعر به فرم روایی اولش برگشته و در چند سطر آخر با ترکیبی از فرمهای ندایی- وصفی به پایان رسیده است:

شیر شتر خواران!
این سرزمین، دیروز، ایران...
امروز و فردا و همیشه، باز ایران است
قلب زمین این‌جاست، اینجا خاستگاه شیرمردان است
گور انیران است.

شعر "مادرم، ایران" در کل فرم وصفی دارد و شاعر در طول شعر به توصیف ستایش‌آمیز مادرش- ایران- پرداخته و در انتها با یک بند کوتاه دوسطری که حالت ندایی دارد، شعر را پایان داده است:

دوستت دارم
مادرم، ایران!

مهر 1391

نقل آثار این وبسایت تنها به صورت لینک مستقیم مجاز است. / طراحی و اجرا: طراحی سایت وبنا