دفاع از شعر
1391/8/9


                             [نگاهی به رساله‌ی "دفاع از شعر"- نوشته‌ی سر فیلیپ سیدنی]


سر فیلیپ سیدنی، شاعر و نویسنده‌ی انگلیسی (۱۵۵۴- ۱۵۸۶) و خالق رمان "آرکادیا" و دیوان تغزلی "استروفل و استلا"، نویسنده‌ی مقامه‌ای به نام "دفاع از شعر" (An Apologie for Poetrie) است. این مقامه فصیحترین و مستدلترین رساله‌ی نظری در ادبیات عصر الیزابت است. سیدنی در این مقامه مبانی نظری شعر انگلیسی زمان خودش را بررسی کرده و به انتقاداتی که به این مبانی می‌شده با استدلالهای قوی پاسخ داده است.

پیرایشگران(۱) که اصلاح‌طلبان دینی در سده‌های شانزدهم و هفدهم میلادی در انگلستان بودند، در راه رهانیدن کلیسای کاتولیک انگلستان از آداب و رسوم و تشریفات زاید مبارزه می‌کردند. آنها مخالف تسلط کلیسای رم بودند و نهضتشان سرانجام به جدا شدن کلیسای انگلستان از رم انجامید. پیرایشگران در مسائل اخلاقی و مذهبی بسیار خشک‌اندیش و سخت‌گیر بودند، از جمله شعر و ادبیات را به غیراخلاقی بودن، بدآموزی، رخوت‌انگیزی، دروغ‌پردازی و فسادگستری متهم می‌کردند. "سر فیلیپ سیدنی" در پاسخ به این اتهامات و در دفاع از حقانیت شعر، رساله‌ای با عنوان "دفاع از شعر" نوشت. این رساله در سال ۱۵۹۵ میلادی، پس از مرگ سیدنی، منتشر شد.

در این متن خلاصه‌ای از استدلالهای سیدنی را در دفاع از ارجمندی و گران‌قدری شعر بررسی می‌کنم.

نخستین استدلال سیدنی در دفاع از شعر این است که شعر نظمی ابداعی است، به بیان دیگر سرودن داستانی‌ست که واقعیت ندارد. او می‌نویسد: "آشکار است که سولون(۲)، حکیم و قانون‌گذار آتنی، ذاتاً شاعر بود و به همین علت توانست افسانه‌ی مشهور سرزمین آتلانتیک را به نظم درآورد." منظور سیدنی از این اشاره این است که سخنان دور از حقیقت افسانه‌ها هم به‌عنوان ابزار ابلاغ حکمت، کارساز و ارجمند می‌تواند باشد. طبق نظر او، امکان دارد دروغ هم خوب و مفید نموده شود به شرط این‌که به‌عنوان شیوه‌ی مجازی و رمزی تعلیم آیینهای اخلاقی به‌کار رود.


سیدنی از این حد هم پیشتر می‌رود و می‌نویسد که حتا افلاتون هم که ضد شعر بود، در آثار فلسفی‌اش بیان شاعرانه و فضای شعری و موضوعات ابداعی را به‌کار گرفته است:
"حتا در پیکره‌ی آثار افلاتون، هرچند محتوا و مضمون از فلسفه بود، رویه‌ی آن و زیبایی‌اش بیشتر بر شعر اتکا داشت. زیرا همه بر محاوره‌هایی استوار است که در آنها بسیاری از اهالی شریف آتن را وامی‌دارد از مطالبی سخن بگویند که اگر آنها را زیر شکنجه می‌بردند، هرگز به چنان سخنانی اعتراف نمی‌کردند. افزون بر این، اوصاف شاعرانه‌ی افلاتون از اجتماعات ایشان و برپاداشتن ضیافت، لطف گشت و گذار هم‌راه با افسانه‌های درهم‌بافته... طوری است که هرکس نداند اینها گلهای شعر است، هرگز در باغ آپولون گردش نکرده است."

از نظر سیدنی شعر بیش از ثبت روی‌دادهای تخیلی است، و در واقع توصیف این روی‌دادها به سبکی زنده و قانع کننده است. سیدنی تا آن‌جا پیش می‌رود که هرودوت مورخ را هم شاعر می‌خواند، به این دلیل که "هم او و هم تمام کسانی که از او پیروی کرده‌اند، توصیف شورانگیز عاطفه‌ها و تفصیلهای بسیار از میدانهای جنگ را که هیچ‌کس نمی‌تواند صحت آنها را تأیید کند، از شعر ربوده یا غصب کرده‌اند."

سیدنی شور و احساس، یعنی تعبیر قوی و مهیج را هم به معیارهایش می‌افزاید. در واقع، منظور او از شعر، ابداع تخیلی (افسانه) هم‌راه با سرزندگی و شور و احساس است. او معتقد است که اگر بتوان اثری ابداعی را که به‌نحوی زنده و شورانگیز بیان شده، به‌عنوان وسیله‌ای برای ابلاغ حقیقتهای تاریخی و اخلاقی به‌کار برد، آن‌گاه شعر توجیه شده، ولی نه تنها به اعتبار هنر بلکه به‌عنوان وسیله‌ای از وسایل متعدد ابلاغ انواع معرفتها که در ذات خود دارای ارزش مستقل شناخته شده‌اند. در این مرحله از استدلال سیدنی، شعر تنها عالیترین وسیله‌ی ابلاغ است و ارزش آن بستگی دارد به آن‌چه ابلاغ می‌کند، و برای تعیین این ارزش باید به هنرهای دیگر روی آوریم- به تاریخ یا فلسفه‌ی اخلاق.

در این‌جا سیدنی نظری را بیان می‌کند که دیرزمانی رایج بوده و هنوز هم بین خوانندگان عادی شعر رواج دارد. اگر ادبیات تخیلی حقیقتهای تاریخ یا فلسفی یا اخلاقی را به‌طرزی زنده و خوش‌آیند ابلاغ کند، آن‌گاه می‌توان آن را موجه دانست و توجیه کرد. در واقع، سیدنی در این مرحله از استدلالش در دفاع از شعر می‌گوید که مورخ در جست‌وجوی وسیله‌ای برای ابلاغ گفتنیهایش به‌طرزی زنده و اقناع کننده، ناگزیر به ابتکار می‌شود و به این ترتیب شاعر می‌شود. به‌عنوان مثال، وقتی هرودوت "تفصیلهای بسیار از میدانهای جنگ را که هیچ‌کس نمی‌تواند صحت آنها را تأیید کند" توصیف می‌نماید، مانند شاعران رفتار می‌کند.


سپس سیدنی به قدمت و کلیت شعر می‌پردازد و استدلال می‌کند که از دیرباز شعر در میان تمام اقوام کهن- از جمله ایرلندیها و ولزیها و رومیها و ساکسونها و دانمارکیها و نرمانها- رواج داشته است، و چیزی که مدتی دراز در حوزه‌ای وسیع، معتبر بوده؛ امکان ندارد بی‌ارزش باشد. سیدنی در ادامه‌ی بحث، به بررسی اهمیت لقبی که یونانیان و رومیان به شاعر داده بودند، می‌پردازد و بیان می‌کند که رومیان شاعر را Vates  می‌نامیدند، به معنی کسی در ردیف کاهنان و پیشگویان، و این می‌تواند نشانه‌ای از آسمانی بودن شعر باشد. سیدنی استدلال می‌کند که مزامیر داود در برگیرنده‌ی سرودهایی است که موزون است، ولی وزن به‌تنهایی شعر به‌وجود نمی‌آورد، و شعر زاده‌ی ابداعی سرشار از زندگی است. مزامیر هم برخوردار از چنین ابداع سرشار از زندگی و آکنده از صنایع لفظی قدرتمند است، به این دلیل شعر است.

وقتی سیدنی به نامی می‌رسد که یونانیان به شاعران داده بودند- یعنی Poietes به معنی سازندگان و آفرینندگان- به استدلالی تازه و توجیهی جدید درباره‌ی شعر می‌پردازد و بیان می‌کند که شاعر در حقیقت یک "آفریننده" است و همین صفت او را از کسانی که به دانشها و هنرهای دیگر می‌پردازند، متمایز می‌سازد. به نوشته‌ی سیدنی، شاعر چیزهایی را که پیش از او موجود بوده، تقلید نمی‌کند، نمایش نمی‌دهد، بیان نمی‌نماید و مورد بحث قرار نمی‌دهد؛ بلکه چیزهای تازه‌ای ابداع می‌کند. پیش از این توضیح دادم که سیدنی در مراحل نخستین استدلالش، بر این نکته تأکید می‌کرد که شاعر چیزهایی می‌آفریند، به‌طوری‌که فیلسوفان وقتی افسانه‌های تمثیلی یا محاوره‌های تخیلی را به منظور توضیح افکارشان به‌کار می‌برند، به شاعر تبدیل می‌شوند؛ و مورخان هم وقتی‌که برای بیان جزئیات رویدادهایی که نتوانسته‌اند آنها را دریابند، به تخیل متوسل می‌شوند، شاعر می‌شوند. در این‌جا سیدنی به‌صورتی صریحتر این نظر را بیان می‌کند که ابداع صفت مختص شاعر است، و شاعر با توسل به قریحه‌اش چیزهای تازه می‌آفریند. استدلال او در این باره به این صورت است:
"طبیعت هیچ‌گاه زمین را به صورت پرده‌ی زربفت باشکوهی که شاعران گوناگون از آن پرداخته‌اند، درنیاورده است؛ نه با آن رودخانه‌های بهجت‌انگیز و درختهای پربار و گلهای خوش‌بو و نه با هر چیز دیگری که ممکن است زمین محبوب را دوست‌داشتنی‌تر کند. عالم طبیعت برنجین است و تنها شاعران جهانی زرین می‌آفرینند. اینک اینها را به حال خود بگذاریم و به بشر بپردازیم، زیرا چنین می‌نماید که در خلق او، مانند دیگر چیزها، حد اعلای مهارت طبیعت به‌کار رفته است، و ببینیم که آیا طبیعت توانسته است عاشقی صادق مانند "تئاجنس"(۳) و دوستی پایدار نظیر "پیلادس"(۴) یا مردی شجاع چون "ارلاندو"(۵) یا فرمان‌روایی شایسته مانند کورش- آن‌چنان که "گزنفن"(۶) توصیف کرده- یا مردی از هر لحاظ ممتاز نظیر "اینیاس"(۷)- قهرمان اثر "ویرژیل"(۸)- عرضه دارد؟ این نکته را شوخی نگیریم زیرا آثار طبیعت حقیقی و واقعی است و آثار شاعر تقلید یا تخیل است. چون هر صاحب‌فهمی می‌داند که مهارت آفریننده بر این "مثال" یا تصور قبلی از اثر استوار است، نه بر خود آن اثر. و وجود آن "مثال" معهود در ذهن شاعر، از قدرت او در ارائه‌ی صورتهایی عالی که در مخیله داشته، روشن می‌شود. این ارائه یک‌سر هم تخیلی نیست- چون ما عادت کرده‌ایم بگوییم که شاعران کاخهایی در عالم خیال می‌سازند- بلکه بر اساس حقیقت ملموس قرار دارد، یعنی نه‌تنها کورشی به‌وجود می‌آورد که تنها دارای مزیت خاصی بوده و ممکن است طبیعت هم او را بیافریند، بلکه کورشی به جهان ارزانی می‌دارد تا کورشهای بسیاری پدید آیند به‌شرط آن‌که به‌درستی بدانند که نویسنده‌ی کتاب کورش چه‌گونه و چرا او را ایجاد کرد."

سیدنی در این‌جا نکته‌های جالب توجهی را مطرح می‌کند. او می‌گوید جهانی که شاعر ابداع می‌کند بهتر از دنیای واقعی است. دنیای واقعی "برنجین است و تنها شاعران جهانی زرین می‌آفرینند." تنها شاعر است که با نیروی ابداع خود می‌تواند چیزی برتر از طبیعت به‌وجود بیاورد. عاشقان ف افسانه‌ها از عشاقی که در زندگی واقعی دیده می‌شوند، صادقتراند؛ دوستان افسانه‌ها هم پایدارتر، جنگ‌جویانش دلیرتر و فرمان‌روایانش "شایسته‌تر" و قهرمانانش "از هر لحاظ ممتازتر"اند. در واقع، جهان شاعر به سبب معیارهایی که ما در زندگی عادی به‌کار می‌بریم، از دنیای واقعی بهتر است، و در آثار شاعران گلها خوش‌بوتر از گلهای باغهای واقعی است.

از نظر سیدنی افتخار شعر در این است که تنها هنری است که تقلید نمی‌کند، بلکه می‌آفریند. به باور او جهان مطلوب شاعر از دو لحاظ ارجمند است: یکی آن‌که جهانی بهتر از دنیای واقعی است، دیگر آن‌که به طریقی عرضه می‌شود که خواننده را به آزمایش و تقلید از آن در رفتار خویش برمی‌انگیزد. به این ترتیب، مفهوم ارستویی تقلید از شاعر به خواننده انتقال می‌یابد: شاعر تقلید نمی‌کند بلکه می‌آفریند. خواننده است که از آن‌چه شاعر می‌آفریند، تقلید می‌کند.

سیدنی تحت تأثیر این نظریه‌ی هفراس- شاعر رومی- که شاعر هم مسرت می‌بخشد و هم آموزش می‌دهد، می‌کوشد تا نشان دهد که شاعران "در حقیقت به تقلید وامی‌دارند، و تقلید می‌کنند تا هم مسرت ببخشند و هم آموزش دهند، و مسرت می‌بخشند تا مردم را به کسب فضیلتها برانگیزانند، فضیلتهایی که بدون برخورداری از مسرت، مردم- هم‌چنان که از بیگانگان- می‌گریزند؛ و آموزش می‌دهند تا آنان را وادارند فضیلتی را که در جست‌وجوی آن‌اند بشناسند، زیرا این شریفترین توجیهی‌ست که همواره هدف هر دانشی بوده است. با این وجود نمی‌خواهند که زبانهای یاوه‌گو بر آنان گستاخ شود."

سپس این نکته را خاطرنشان می‌کند که نظم "تنها زینت و آرایشی‌‌ست، نه سبب وجودی شعر" و "قافیه‌پردازی و نظم نیست که شاعر را می‌آفریند، چنان که ردا وکیل مدافع را به وجود نمی‌آورد... بلکه ابداع آن تصویرهای برجسته از فضیلتها، رذیلتها و چیزهای دیگر، هم‌راه با آن تعلیم مسرت‌بخش است که باید صفت ممیزه‌ی درستی برای شناخت شاعر به‌شمار آید، هرچند در حقیقت، جامعه‌ی شاعران نظم را به منزله‌ی برازنده‌ترین جامه‌ی خود دانسته‌اند، به این معنی که هم‌چنان‌که از نظر انتخاب موضوع بر دیگران برتری دارند، از نظر نحوه‌ی بیان هم بر همه‌ی مردم تفوق یابند؛ یعنی پرهیز می‌کنند از کلماتی که (مانند صحبتهای عامیانه و معمولی و یا هذیان‌گویی) به صورت تصادفی بر زبان جاری می‌شود، بلکه هر هجای هر کلمه را در تناسب دقیق، برحسب اقتضای اهمیت موضوع می‌سنجند."

پس، از نظر سیدنی، شاعر با عرضه داشتن جهانی آرمانی از برای تقلید خواننده، به تعلیم می‌پردازد. البته منظور سیدنی از جهان آرمانی این نیست که در این جهان تمام اشخاص آرمانی هستند و تمام صفتها و خصلتهای آنها فضیلت هستند. اگر منظورش این بود، از "ابداع تصویرهای برجسته از فضیلتها، رذیلتها و چیزهای دیگر" سخن نمی‌گفت. در واقع، منظور راستین او این بوده که اشخاص این جهان وقتی که خوب‌اند بر طبق معنای کامل آن نوع فضیلتهایی که عرضه می‌دارند، رفتار می‌کنند؛ و وقتی که بد هستند، بدی آنها به همین نحو، خالص و کامل، آشکارا زشت و ناگزیر مستوجب کیفری متناسب است. به بیان دیگر، از نظر سیدنی، کمال جهان شاعر به واسطه‌ی وجود اشخاصی کاملاً بافضیلت نیست، بلکه به خاطر وجود قهرمانانی است که هریک در رفتار خود، کامل و در سرنوشت خویش کامیاراند و بدکاران آن هموار به‌طور کامل و بارز خبیث و به فرجامی بد و خاص محکوم‌اند. در جهان شاعر درست‌کاران همیشه رستگار می‌شوند و بدکاران هیچ‌گاه بی‌کیفر نمی‌مانند. از این مفهوم است که اصطلاح "عدالت شاعرانه"(۹) استنتاج می‌شود.

سیدنی شعر را در ایجاد تهذیب اخلاقی در جامعه از دو رقیب اصلی‌اش، فلسفه و تاریخ، برتر و موفقتر می‌داند. او معتقد است که فلسفه‌ی اخلاقی، به کمک اندیشه‌های انتزاعی و استدلالهای نظری، فضیلت را می‌آموزد و تاریخ این کار را با مثالهای محسوسی که از واقعیتهای تاریخی گرفته، تعلیم می‌دهد، ولی این‌هردو نقصهایی دارند. زیرا فیلسوف بیش از آن در دنیای تجرید غرق است که سخنش قانع‌کننده باشد، مورخ هم چنان به "حقیقت ف جزئی چیزها" وابسته است که مثالهای تاریخی‌اش همیشه برای رسیدن او به هدف تعلیم فضیلت، مناسبترین راه نیست. حال‌آن‌که شاعر با سرودن شعر، مبرا و منزه از این نقصهاست و به طور مناسب و درستی هم هدف فیلسوف را تحقق می‌بخشد، هم هدف مورخ را:
"حالا شاعر بی‌همتا، هر دو مقصود را تحقق می‌بخشد. زیرا شاعر تصویر کاملی را از آن‌چه به نظر فیلسوف باید انجام گیرد، در شخصی نشان می‌دهد، شخصی که به تصور او آن کار را به انجام می‌رساند. به این ترتیب، شاعر مفهوم کلی را با مثالی خاص جفت می‌گرداند. من می‌گویم تصویری کامل، زیرا او به نیروی اندیشه، تصویری از چیزی را به دست می‌دهد و حال آن‌که فیلسوف تنها وصف لفظی را ارائه می‌کند که نه شخصی را تکان می‌دهد، نه در او نفوذ می‌کند و نه جاذبه‌ای به اندازه‌ی آن دیگری دارد... شک ندارم که فیلسوف با تعریف علمی خود، خواه در مورد فضیلت یا رذیلت، و امور مربوط به سیاست عامه یا نظام حکومت، حافظه را با انواعی از فرزانگیهای لغزش‌ناپذیر پر می‌کند، ولی این فرزانگیها اگر به‌صورت تصویری شعری بر زبان نیاید، در برابر نیروی تخیل و تشخیص در ابهام و تاریکی می‌ماند...
... رواقیون می‌گویند خشم جنونی عارضی است. اما بگذارید سوفوکلس، آژاکس(۱۰) را بر صحنه بیاورد که میشها و گاوها را از سر خشم تازیانه می‌زد و می‌کشت، به تصور این‌که آنها سپاهیان یونان به سرکردگی آگاممنون و منلائوس هستند، به من بگویید آیا شما در مورد خشم، از این مثال شناختی مأنوستر از آن‌چه فیلسوفان سده‌های میانه درباره‌ی انواع خشم و تفاوتهای آن می‌گویند، به‌دست نمی‌آورید؟… به‌عنوان نتیجه می‌گویم که فیلسوف تعلیم می‌دهد ولی تعلیماتش مبهم است، به‌طوری که تنها مردم دانشمند مطلب او را درک می‌کنند، یعنی او کسانی را تعلیم می‌دهد که قبلاً تعلیم یافته‌اند؛ ولی شعر شاعر غذای هرگونه مزاجی، حتا ضعیفترین مزاجهاست. شاعر در حقیقت فیلسوف واقعی عامه است و افسانه‌های "ازفپ"(۱۱) دلیل خوبی بر این معنی است- کسی که حکایتهای رمزی زیبایش در لباس قصه‌های حیوانات، بسیاری از کسانی را که از وحوش وحشی‌تراند، وامی‌دارد تا ندای فضیلت را از این نکته‌گویان بی‌زبان بشنوند.
ولی حالا ممکن است گفته شود که اگر این‌گونه تصور از مطالب، از برای ایجاد تخیل چنین مناسب است، پس انتظار از مورخ باید بیش از اینها باشد و تصویرهایی از امور حقیقی به‌صورتی که واقعاً انجام پذیرفته (نه آن‌که به‌صورتی توهم‌آمیز و ساختگی عنوان شده باشد) پیش چشم شما آورد. در حقیقت ارستو خود در بحث از شعر، این مسأله را به‌وضوح بیان کرده و گفته که شعر فلسفیتر و بسیار جدیتر از تاریخ است. دلیل او این است که شعر با حقیقت عام (امور کلی) سر و کار دارد و تاریخ با حقیقت خاص (امور جزئی و فردی)... شک نیست که کورشی که گزنفن ابداع و تصویر کرده آموزنده‌تر از کورش حقیقی در روایت "یوستین"(۱۲) است و اینیاس ابداعی ویرژیل از اینیاس حقیقی در اثر "دارس فریگیایی" (۱۳) بهتر است."

سیدنی معتقد است که شعر از نظر تعلیم اخلاقی از فلسفه و تاریخ برتر است زیرا مانند فلسفه با مسائل انتزاعی محض سر و کار ندارد بلکه با مثالهای محسوس روبه‌روست، و از آن‌جا که مثالهای آن به حقیقت واقعی وابسته نیست، می‌تواند آنها را محتملتر و قانع‌کننده‌تر از آن‌چه در تاریخ یافته می‌شود بنماید. در شعر ماهیت حقیقی فضیلت به‌صورتی زنده و پرجاذبه تصویر می‌شود، حال‌آن‌که رذیلت با همین سرزندگی، طوری عرضه می‌گردد که همیشه زشت و بی‌فروغ است.

سیدنی در رساله‌ی خود بارها از حماسه به‌عنوان شعر پرتأثیر یاد کرده، زیرا حماسه در شخصیت قهرمانهای نیک و بد خود "تصویرهایی برجسته از فضایل، رذایل و چیزهای دیگر، هم‌راه با آن تعلیم لذت‌بخش که باید صفت ممیزه‌ی درستی از برای شناخت شاعر به‌شمار آید" به ما می‌دهد.

وقتی سیدنی استدلال می‌کند که بیان تخیلی شاعر مؤثرتر از گزارش واقعی مورخ است، منظورش این است که جهان مطلوب شاعر چیزها را چنان‌که شایسته است باشد نشان می‌دهد نه چنان که هست. و به این ترتیب خواننده را بیشتر به کارهای بافضیلت رهبری می‌کند. "ولی اگر مسأله برای استفاده و آموزش خود شما باشد، آیا بهتر است چنان‌که باید باشد یا چنان‌که واقعاً بود عرضه گردد؟ در این صورت شک نیست که کورشی که گزنفن ابداع و تصویر کرده، آموزنده‌تر از کورش حقیقی در روایت یوستین است."

در نظر سیدنی شاعر آفریننده‌ی جهانی‌ست که تماشاگران ف آن را به پیروی از فضیلت و اجتناب از رذیلت دعوت می‌کند. "بنابراین من به این نتیجه می‌رسم که شاعر بر مورخ برتری دارد، نه تنها به‌واسطه‌ی آن‌که به ذهن معرفت می‌بخشد بلکه بدان سبب که آن را به سوی آن‌چه سزاوار است "خوب" نامیده و شمرده شود، راه‌نمایی می‌کند. این پیش‌برد و هدایت به نیک‌رفتاری، به‌حق تاج افتخار را به‌عنوان پیروزمندی بر سر شاعر می‌نهد، پیروزی‌یی که نه تنها بر مورخ است، بلکه بر فیلسوف هم هست، حتا اگر که تفوق اثر شاعر بر آن‌دو، از لحاظ تعلیم، مورد تردید باشد."

شاعر نه‌تنها از لحاظ توانایی‌اش در خلق سرمشق کامل، بلکه از نظر توانایی‌اش در برانگیختن خواننده به پیروی از آن سرمشق، بر فیلسوف تفوق دارد. "گمان می‌کنم هیچ‌کس آن‌قدر شیفته‌ی فلسفه نباشد که فیلسوف را در برانگیختن خوانندگان با شاعر مقایسه کند."

سیدنی معتقد است که هرقدر جهان شاعر آرمانی باشد، هرقدر قهرمانانش بافضیلت نمایند، و هرقدر "عدالت شاعرانه" در جریان عمل حکم‌روایی کند، هیچ خواننده‌ای به نقلید از آن جهان در اعمال خود "برانگیخته" نمی‌شود مگر این‌که آن جهان با چنان سرزندگی و شور و شوقی به او عرضه گردد که نتواند در برابر آن مقاومت کند. لذتی که خواننده از خواندن شعرهای مربوط به این جهان مطلوب و در واکنش نسبت به سرزندگی آن احساس می‌کند نه تنها به محتوا و مضمون شعر بلکه به صورت و سبک و اسلوب آن هم بستگی دارد. به این ترتیب سیدنی با طرح نظریه‌ی "برانگیختن"ف خواننده، راهی می‌یابد تا خصوصیتهای زیبایی‌شناختی موجود در صورت و سبک را در معیارهایی که برای اثر خوب ادبی وضع کرده، بگنجاند.

دیدیم که در نظر سیدنی جهانی که شاعر می‌آفریند به هیچ‌وجه مفهومی تقلیدی از دنیای واقعی که ما در آن به سر می‌بریم، نیست؛ بلکه صورت تهذیب‌یافته‌ای از آن است که طوری اقناع کننده عرضه می‌شود که خواننده آرزو می‌کند آن تهذیب را تقلید کند. در نتیجه هنرمند از دنیا تقلید نمی‌کند بلکه جهانی بهتر از آن برای مردم می‌آفریند تا با تقلید از آن، خود را تهذیب کنند. سیدنی معتقد بود که جهانی که شاعر می‌آفریند از جهات بسیار جهانی "زرین" است. یعنی شاعر می‌تواند قهرمانان آرمانی را طوری جان‌دار و روشن نشان دهد که شخص تقلید از فضیلتهای آنها را آرزو کند. او می‌تواند جهانی را عرضه کند که در آن فضیلت همیشه پیروز می‌شود و رذیلت همواره کیفر می‌یابد، یا قادر است جهانی را ارائه دهد که در آن بدی و شر، خواه پیروز یا مغلوب، طوری زشت نمایانده می‌شود که خواننده در آینده همواره خواستار اجتناب از آن خواهد بود.

سیدنی در بخش پایانی رساله‌ی "دفاع از شعر"، ضمن بحث راجع به اعتراضات پیرایشگران بر انواع مختلف ادبی، راههای دیگری را که شاعر می‌تواند بدان وسیله "دعوتگر به فضیلت" باشد، خاطرنشان می‌کند. هجوپرداز "هیچ‌گاه از سر تفریح فرصت را از دست نمی‌دهد مگر این‌که شخص را به خندیدن بر سبک‌سری خود وادارد تا سرانجام شرمسار، بر خویشتن بخندد". "کمدی تقلیدی از خطاهای عادی زندگی ماست که کمدی‌پرداز به‌صورتی هرچه مسخره‌تر و ملامت‌انگیزتر عرضه می‌دارد، به‌طوری‌که ناممکن است تماشاگر بتواند خود را راضی کند که در آن موضع قرار گیرد". تراژدی "عمیقترین جراحتها را می‌شکافد و زخمهایی را که زیر پوششی از بافتهاست، ارائه می‌دهد، چنان‌که شاهان را وامی‌دارد تا از خودکامگی بپرهیزند و خودکامگان نهاد استبدادی خود را نشان دهند و نیز با برانگیختن اعجاب و شفقت، بی‌ثباتی این دنیا را گوشزد می‌کند و این‌که چه‌گونه سقفهای زرین بر پایه‌های ناتوان بنا شده است"- تعریفی که با به‌کار بردن بعضی از اصطلاحات ارستو ("اعجاب و شفقت" تحریفی است از اصطلاح "ترس و شفقت" ارستو، و کلمه‌ی "اعجاب" به معنی قدیمی خود، یعنی شگفتی توأم با احترام به کار رفته است) تفسیر روان‌شناختی ارستو را درباره‌ی عمل درمانی تراژدی، به نظریه‌ای کاملاً اخلاقی تبدیل می‌کند.

سیدنی در بحث درباره‌ی شعر غنایی، بر اهمیت "برانگیختن" تأکید فراوان می‌کند و چنین می‌نویسد:
"آیا این شاعر غنایی است که موجب تنبه فراوان می‌شود؟ شاعری که با چنگ کوک شده و نوای هم‌آهنگ خود، کارهای با فضیلت را، به پاداش فضیلت، تحسین می‌کند؛ شاعری که پندهای اخلاقی و مسائل طبیعی را عرضه می‌دارد و گاه صدای خود را چندان بلند می‌کند که سرود ستایش ایزد جاودان را به عرش می‌رساند."

سیدنی بر توانایی شاعر غنایی در "برانگیختن" به‌عنوان عاملی که بیش از هر چیز به تأثیر تعلیمی شعر کمک می‌کند، تأکید دارد و معتقد است که شعر غنایی نه‌تنها جهان آرمانی را به خواننده نشان می‌دهد بلکه بر اثر طرز ارائه‌اش، خواننده را به تقلید از آن برانگیخته می‌کند. سیدنی نشان می‌دهد که چه‌گونه شاعر با تصویری شورانگیز از یک "کمال مطلوب" ف مجسم، می‌تواند مردم را به پیروی از آن برانگیزد.

جنبه‌ی بلاغی نظریه‌ی سیدنی او را قادر می‌سازد که چنین تأکیدی بر "انگیختن" داشته باشد و به این ترتیب بر اهمیت سبکی سرزنده و پرشورواحساس اصرار بورزد. از سوی دیگر، اصرار او بر این‌که کار شعر ارائه‌ی جهانی زرین و کمال مطلوب، به‌جای تقلید از دنیای واقعی برنجین است؛ به او امکان می‌دهد که سلسله مراتبی از انواع ادبی بنا کند. او از هجو و طعن به‌عنوان نوعی شعر که انسان را از حماقت خودش به‌خنده درمی‌آورد، از کمدی به‌عنوان نوعی شعر که خطاهای عادی زندگی را مضحک نشان می‌دهد، و از تراژدی به‌عنوان نوعی شعر که نتایج وحشت‌انگیز خودکامگی را طوری عرضه می‌دارد که پادشاهان از خودکامه بودن به هراس می‌افتند، دفاع می‌کند. ولی آن شعری که به‌طور مستقیم به تصویر چنان فضیلتی بپردازد که خوانندگان را به سوی آن سوق دهد، عالیترین نوع خواهد بود، و آن شعر قهرمانی یا حماسی است "زیرا زبان چه متفرعن باید باشد تا از هنری که با خود قهرمانانی نه فروتر از اخیلوس، کورش، اینیاس، تورنوس(۱۴)، تیدیوس(۱۵) و رینالدو (۱۶) به‌وجود می‌آورد، به بدگویی بپردازد؟ قهرمانانی که نه تنها حقیقت را تعلیم می‌دهند و انسان را به سوی آن برمی‌انگیزند بلکه آن را در عالیترین و برترین حد خود تعلیم می‌دهند و شخص را به جانبش برمی‌انگیزند؛ کسانی که شهامت و عدالت را از خلال ترس و شهوات مه‌آلود به تابش درمی‌آورند... ولی اگر چیزی در دفاع از شعر خوش قبلاً گفته شده باشد همه به تمجید شعر قهرمانی بازمی گردد که نه تنها نوعی از شعر است بلکه بهترین و کاملترین نوع آن است."

شهریور 1389

[این متن را با بهره‌گیری از فصل ف "شاعر در مقام معلم اخلاق" از کتاب ف "شیوه‌های نقد ادبی"- نوشته‌ی دیوید دیچز- ترجمه‌ی دکتر غلامحسین یوسفی، محمدتقی صدقیانی- نوشته‌ام.]



۱- Puritans
۲- Solon قانون‌گذار و سیاستمدار و شاعر آتنی و پایه‌گذار دموکراسی در آتن (۶۳۸ تا ۵۵۹ پیش از میلاد)
۳- Theagenes قهرمان داستان عاشقانه‌ی یونانی Theagenes and Chariclea، نوشته‌ی "هیلائودرفس" در قرن سوم میلادی. این سرگذشت اساس داستانهای عاشقانه‌ی متعددی شده که داستان‌پردازان متقدم یونانی و رمان‌نویسان فرانسوی نگاشته‌اند.
۴- Pilades
۵- Orlando قهرمان منظومه‌های حماسی و عاشقانه‌ی ایتالیایی Orlando Innamorato (ارلاندو شیفته) اثر Matteo Maria Boiardo (قرن پانزدهم میلادی) و Orlando Furioso (ارلاندو خشمگین) اثر Lodovico Ariosto (اوایل قرن شانزدهم میلادی)
۶- Xenophon مورخ و فیلسوف و سردار آتنی (۴۵۵ تا ۳۵۵ پیش از میلاد) و نویسنده‌ی کتاب "پرورش کورش"
۷-  Aeneas
۸- Virgil شاعر رومی (۷۰- ۱۹ پیش از میلاد) سراینده‌ی منظومه‌ی حماسی Aeneid "انه‌ئید"
۹- poetic justice
۱۰- Ajax قهرمان یونانی که بر اثر شکست خوردن از اولیس، در مبارزه برای تصاحب سلاح آشیل، خود را از فرط اندوه کشت. سوفوکلس از داستان او تراژدی‌یی به نام "آژاکس خشمگین" پرداخته است.
۱۱- Aesop  قصه‌نویس معروف یونانی (۶۲۰ تا ۵۶۰ پیش از میلاد) که بسیاری از قصه‌های نکته‌آموز مربوط به جانوران را به او نسبت می‌دهند.
۱۲- Junianus Justinus مورخ رومی
۱۳- Dares Phrigius  کاهن یونان باستان و نویسنده‌ی احتمالی اثری درباره‌ی سقوط تروا
۱۴-  Turunus قهرمانی در اساتیر رومی که ویرژیل به شرح سرگذشت او پرداخته است.
۱۵- Tydeus قهرمانی در اساتیر یونان و یکی از هفت فرمانده در لشکرکشی برای تسخیر شهر تبس، موضوع یکی از تراژدیهای آیسخیلوس
۱۶- Rinaldo

 

 


نقل آثار این وبسایت تنها به صورت لینک مستقیم مجاز است. / طراحی و اجرا: طراحی سایت وبنا