نیچه و ادیبان
1391/8/1

 نیچه در دومین گام بلند از گامهای سه‌گانه‌اش، به نقد و داوری رو آورد و چکش انتقادش را بر هرکه و هرچه پیش رویش بود و پیش از آن ستوده و احترام کرده بود، فرود آورد. او آزمون بزرگ، دشوار و خطرناکی را آغاز کرد برای واژگونی ارزش‌گذاری‌ها. در این مرحله‌ی اساسی، نه تنها به بررسی انتقادی فلسفه و حکمت و فیلسوفان و حکیمان، و به بررسی انتقادی مردان اندیشه و کنش و نظریه‌های ایشان در این دو عرصه پرداخت، به نقد ادبی هم توجه خاص مبذول کرد و به‌خصوص به نقد ادیبان پرداخت. تنها تعداد کمی از ادیبان این شانس را یافتند که از نقد بی‌رحمانه و درهم‌شکننده‌ی نیچه که با چاشنی طنز، دست‌انداختن و متلک‌گفتن همراه بود، در امان باشند. نویسندگانی چون داستایوسکی، گوته و امرسون از این ادیبان خوش‌شانس بودند که هریک به دلیل سنخیت روحی، یا نظریه‌ی فلسفی- اجتماعی خاصشان که مشابه نظریات نیچه بود، از حمله‌ی سرسختانه‌ی او در امان ماندند و نیچه به ستایش آنها پرداخت.

 او امرسون- فیلسوف، رساله‌نویس و شاعر آمریکایی- را چنین ستود:
 "امرسون. چه روشن‌اندیش‌تر، چه پهناورتر، چه تودرتوتر و چه نابتر است از کارلایل، و بالاتر از همه‌، شادمانتر... یکی از آنانی‌ست که خوراکشان مائده‌ی بهشتی‌ست و بس، و به هیچ چیز ناگوار در چیزها لب نمی‌زنند.... امرسون با آن سرزندگی زیرکانه‌ی خود به ریش هر جدیتی می‌خندد. او هیچ خبر از آن نداشت که هم‌اکنون چه اندازه سالمند است و چه اندازه جوان تواند شد... جان او همواره دلایلی برای خرسند بودن و حتا شکرگزار بودن می‌یافت و گه‌گاه به آستانه‌ی استعلای شادکامانه‌ی آن مرد ارجمند نزدیک می‌شد که از یک دیدار عاشقانه چنان باز می‌گشت که از یک "ماجرای سراسر کامروایی" و شکرگزارانه می‌گفت: مردی هم که در کار نباشد، هوسمندی چیز خوبی است."

 داستایوسکی هم از معدود ادیبانی بود که نیچه به آنها و نظریاتشان احترام می‌گذاشت و عقایدشان را هوشمندانه و زیرکانه می‌دانست. درباره‌ی او نیچه چنین نوشته است:
 "داستایوسکی، آن تنها روان‌شناسی که، باری، من از او چیزی آموخته‌ا‌م: آشنایی با او نیک‌بختی بزرگ زندگی من بود، بزرگتر از کشف استاندال هم. این مرد ژرف که آلمانیهای بی‌مایه را چیزی به حساب نمی‌آورد، و هزار بار هم حق با او بود، بندیان سیبری را که دیرزمانی در میانشان زیسته بود، تبهکارانی سخت‌جان یافت که راه بازگشت به جامعه به رویشان بسته است؛ و آنان را چیزی بسیار جز آن یافت که خود چشم داشت- وجودشان را تراشیده از بهترین و سختترین و گران‌بهاترین چوبهایی یافت که در خاک روسیه برمی‌روید."

 نیچه به گوته هم ارادتی خاص داشت و در نوشته‌های خود بسیار از فاوست و دیگر آثار گوته استفاده کرده و به تناسب موضوع، سطرهایی از سروده‌ها و نوشته‌های او را آورده. درباره‌ی گوته، نیچه چنین نوشته:
 "گوته- نه رویدادی آلمانی که اروپایی‌ست. کوششی‌ست شکوهمند برای چیرگی بر سده‌ی هجدهم یا بازگشت به طبیعت، با برآمدن بر طبیعیت رنسانس، گونه‌ای برخودچیرگی آن سده. او قویترین غریزه‌ی آن سده را در خود داشت: احساساتیگری، بت‌سازی از طبیعت، تاریخ‌ستیزی، آرمان‌پرستی، واقعیت‌گریزی، و انقلابیگری... او از زندگی دل برنکند بلکه خود را در دل آن افکند، هرگز دل سرد نشد و هرچه توانست بار بر دوش و بر سر و در بر خویش گرفت. او در پی تمامیت بود و با گسست رابطه‌ی خرد و حسانیت و احساس و اراده جنگید... او خود را برای تمامیت یافتن تربیت کرد. او خود را آفرید... در میانه‌ی روزگاری واقعیت‌گریز، گوته یک واقعیت‌گرای پابرجا بود: او به هرآن‌چه از این جهت با او نسبتی داشت، آری گفت... گوته انگاره‌ای از انسانی نیرومند و بسیار فرهیخته داشت، با تنی چالاک که عنان خویش را به دست دارد و به خود احترام می‌گذارد؛ چنان کسی که می‌تواند جسارت ورزد و به خود اجازه‌ی برخورداری از تمامی میدان و ثروت طبیعیت را بدهد، زیراکه برای این آزادی چندان که باید نیرومند است. مرد روادار، اما نه از سر ناتوانی، بلکه از سر توانایی، از سر توانایی‌یی که می‌داند چه‌گونه آن‌چه طبع میان‌مایه را به نابودی می‌کشاند، به سود خویش واگرداند. انسانی که دیگر چیزی بر او ممنوع نیست جز ناتوانی، نامش خواه فضیلت باشد خواه رذیلت... چنین جان آزاد گشته با سرنوشت‌باوری شادمانه و دل‌گرمی در میانه‌ی عالم می‌ایستد، با این ایمان که تنها فرد نکوهیدنی‌ست و در کل همه چیز آمرزیده است و روا..."

 و افزوده: "گوته آخرین آلمانی‌یی‌ست که من به او احترام می‌گذارم: او می‌باید همان چیزی را حس کرده باشد که من حس می‌کنم."

 ولی ادیبان دیگر، هرجا نیچه به ایشان پرداخته، اغلب آماج تیرهای زهرآگین نقد و تمسخرشان قرار داده، و با طعنه و طنز و ریش‌خند هجوشان کرده. نیچه هرگز تاب تحمل ادیبانی را که نقد کرده، نداشته و از آنان با نفرت سخن گفته. از جمله نوشته:
 "کسانی که تابشان را ندارم: سنکا یا گاوباز فضیلت. روسو یا بازگشت به طبیعت با ناپاکی طبیعت. شیلر یا شیپورچی اخلاق از ولایت زکینگن. دانته یا کفتار سراینده در گورها... ویکتورهوگو یا فانوس دریای چرندیات... ژرژساند یا، به زبان خودمانی، گاو شیری "خوش سبک" ... برادران گنکور یا دو آیاکس در جنگ با هومر....زولا یا لذت بردن از بوی گند."

ژرژساند، نویسنده‌ی رمانتیک سده‌ی نوزدهم فرانسه که داستان‌نویس، نمایش‌نامه‌نویس و سفرنامه‌نویس پرکار بود، از جمله ادیبانی‌ست که هدف شدیدترین حمله‌های انتقادی نیچه قرار گرفته و گستاخانه تحقیر شده. چنین به نظر می‌رسد که نیچه از او و معلم بزرگش- ژان ژاک روسو- انزجاری شدید داشته. درباره‌ی ژرژساند و استادش روسو، نیچه چنین نوشته:
 "ژرژساند. من نخستین نامه‌های یک مسافر را خوانده‌ام. مثل هرآن‌چه ریشه در روسو دارد، پردروغ و ساختگی و پرباد و پرگزافه است. من تاب این‌گونه درهم‌برهم‌بافی‌ها را ندارم، هم‌چنان که تاب بلندپروازی‌های مردم فرومایه را برای به دست آوردن احساسهای بلندپایه، ولی بدتر از همه تاب آن عشوه‌گری‌های زنانه با سیمای مردانه و رفتار نوجوان گستاخ را، و با این‌همه چه سرد می‌بایست بوده باشد این هنرمند- بانوی تاب‌نیاوردنی که خود را مثل یک ساعت رومیزی کوک می‌کرد و آن‌گاه دست به قلم می‌برد!... به خنکی هوگو، به خنکی بالزاک، به خنکی همه‌ی رمانتیکهایی که دست به قلم می‌برند، و چه خودپسندانه می‌بایست خود را (روی میز تحریر) انداخته باشد، این ماده گاو پرشیر اهل قلم که مانند استادش روسو، به بدترین معنای کلام، چیزی آلمانی در خود داشت، همان چیزی که پستی گرفتن ذوق فرانسوی اسباب آن را فراهم می‌کند!"

 همان‌طور که ملاحظه می‌شود، در این نقد سخره‌آمیز، نویسندگان دیگری چون بالزاک و هوگو هم هدف حمله‌ی هجوآمیز نیچه قرار گرفته‌اند و به عنوان نویسندگان خنک‌نویس، هم‌راه تمام نویسندگان رمانتیک محکوم شده‌اند.

 نویسنده‌ی دیگری که به طور مبسوط هدف حمله‌ی انتقادی نیچه قرار گرفته، سنت‌بوو است. سنت‌بوو منتقد، تاریخ‌نویس و داستان‌نویس فرانسوی سده‌ی نوزدهم بود که روش او در نقد ادبی، ترسیم دقیق چهره‌ی نویسنده از نظر روان‌شناسی بود. او در نقد ادبی ایده‌هایی نوآورانه و پرنفوذ ارائه کرد. نیچه از سنت‌بوو هم متنفر بود و او را چنین هدف حمله‌ی تندوتیزش قرار داده:
 "سنت بوو. تهی از هر منش مردانه و آکنده از کین‌توزی‌های کوچک نسبت به هر روحیه‌ی مردانه. سربه‌هرسوراخ‌زن، باریک‌بین، کنجکاو، کم‌حوصله، زیرزبان‌کش- از بیخ‌وبن زنانه، با انتقام‌جویی زنانه، با حسانیت زنانه، در مقام روان‌شناس: استاد رسواکردن آدمها، با مایه‌ای تمام نشدنی برای این کار. هیچ‌کس مانند او نمی‌تواند نیش و نوش را با هم بیامیزد. عامی در پایه‌ای‌ترین غریزه‌ها و هم‌پالکی روسو در کین‌توزی، از این رو رمانتیک- زیرا در زیر کار تمامی رمانتیسم غریزه‌ی انتقام‌جویی روسو در کار لندیدن و آز ورزیدن است. انقلابی، اما از سر ترس خوب خوددار. بی‌اختیار در برابر هر چیز پرزور (افکار عمومی، فرهنگستان، دربار، همچنین پور- روایال). کلافه از هر نشان بزرگی در آدمیان و چیزها، از هرچه به خود باور داشته باشد. با طبعی شاعرانه و نیمه‌زنانه که قدرت بزرگی را احساس می‌کند، همیشه به خود پیچیده، هم‌چون آن کرم کذایی، زیرا خود را همیشه زیر پا رفته احساس می‌کند. در مقام نقدگر بی‌معیار، بی‌دل‌وجرأت، با چشایی یک آدم هوس‌ران همه‌جایی در مورد بسیاری از چیزها، بی‌آن‌که جرأت به زبان آوردن این هوس‌رانی را داشته باشد.... از جنبه‌هایی پیش‌آهنگ بودلر است."

 جرج الیوت، داستان‌نویس انگلیسی سده‌ی نوزدهم و مبلغ مفاهیم دینی- مسیحی محبت و وظیفه هم یکی دیگر از آماجهای اساسی نقد تندوتیز نیچه بود، و نیچه به دلیل همین ایده‌های مذهبی که او تبلیغ و از آنها دفاع می‌کرد، با زبانی گزنده و با لحنی تحقیرآمیز محکومش کرده و درباره‌اش چنین نوشته:
 "ج. الیوت. اگر با رها شدن از دست خدای مسیحی اکنون بیشتر بر آن شوند که به دامن اخلاق مسیحی بچسبند، این نتیجه‌گیری انگلیسی‌مآبانه‌ای‌ست که به خاطر آن بر یک خانمچه‌ی اهل اخلاق باهنجار و رفتار- خانم الیوت- هیچ خرده‌ای نمی‌توان گرفت. در انگلستان همین که کسی خود را اندکی از قید خداشناسی آزاد کند، می‌باید بکوشد تا به عنوان آدم اخلاقی سخت‌گیر بی‌اندازه جلب احترام کند. این کفاره‌ای‌ست که آنجا بابت این کار می‌پردازند."

مهر 1383


 تمام آن‌چه از نیچه نقل کرده‌ام را از کتاب "غروب بتها"یش، با ترجمه‌ی داریوش آشوری، برگرفته‌ام.

 

 


نقل آثار این وبسایت تنها به صورت لینک مستقیم مجاز است. / طراحی و اجرا: طراحی سایت وبنا