نگاهی به زیبایی‌شناسی ادبیات از دیدگاه فلسفه‌ی برگسن
1391/7/28

 هانری لویی برگسن- فیلسوف شهودگرای فرانسوی در انتهای سده نوزدهم و نیمه‌ی نخست سده بیستم- در اثر مشهورش- پژوهش درباره‌ی بخشندگان مستقیم خودآگاهی- که در ایران با عنوان "زمان و اراده‌ی آزاد" ترجمه شده، و در فصل نخست آن، با عنوان "شدت حالات نفسانی"، به موضوعهای گوناگونی هم‌چون احساسها، عاطفه‌ها، هیجانها و مرتبه‌های آنها و کمّی بودن یا کیفی بودن مفهوم شدت و ضعف در آنها و دلایل این شدت و ضعف پرداخته، و در میان بحثهایی که مطرح کرده به موضوع احساسات هنری و درک زیبایی در هنر و ادبیات و تفاوتش با زیبایی طبیعی هم توجه کرده است. متن زیر نگاهی‌ست به زیبایی‌شناسی ادبیات از دیدگاه فلسفه‌ی برگسن و بر مبنای تعمیم ایده‌های پردازش‌یافته‌اش در این کتاب از هنر به طور عام بر ادبیات به طور خاص.

 سرچشمه‌ی زیبایی در ادبیات رام ساختن است و مهار کردن جنبشهای بیرونی و درونی جهان و انسان. این رام ساختن و مهار کردن جنبشهای سرکش، ایجاد نوعی آرامش روانی می‌کند که خوش‌آیند و دل‌خواه است، و همین خوشایندی و دلخواهی یک متن ادبی است که آن را در نظر ما زیبا و دل‌آرا جلوه می‌دهد و ما با خوانش آن احساس زیبایی می‌کنیم.

 در هر متن ادبی جنبشهایی احساس زیبایی می‌آفرینند که نرم‌پو هستند و راه را بر جنبشهای دیگر هموار می‌کنند و ما را به یافتن مرتبه‌ای بالاتر از روانی در حرکت و نرمش در پویش رهنمون می‌شوند. این روانی و نرمش در پویایی متن ادبی به ما این امکان را می‌دهد که با مشاهده‌ی وضعیت حال جنبشهای درون‌متنی، وضعیت حرکت آتیشان را پیش‌بینی کنیم. جهشهای ناگهانی در متن ادبی و حرکات ناهنجار بی‌قاعده، نه تنها ایجاد احساس زیبایی نمی‌کنند، بلکه، برعکس، زشت و زمخت به نظر می‌رسند؛ زیرا مستقل و خودبسنده‌اند، و از جنبشهایی که در پی آنها خواهند آمد خبر نمی‌دهند، به همین دلیل ایجاد حالت انتظار و کشش نمی‌کنند. این حرکتهای سترون درون‌متنی آثار ادبی که نه گذشته‌ای دارند، نه تاریخچه‌ای و نه آینده‌ای، نه معلوم است از کجا و چرا پدید آمده‌اند، نه روشن است که به کجا می‌روند و چه می‌شوند، نه از چیزی زاده می‌شوند، یا معلوم است که از چه زاده شده‌اند، نه چیزی به بار می‌آورند و می‌زایند، همانند شهابی ثاقب، به‌طرزی ناگهانی حادث می‌شوند و به‌طور ناگهانی می‌میرند؛ نمی‌توانند ایجاد احساس زیبایی ماندگار و اصیل کنند.
 اگر مسیرهای خمیده و کمانی‌شکل در پویش ادبی زیباتر و شکیلتر از مسیرهای تشکیل شده از خطوط شکسته با زیگزاگها و گوشه‌های تند ناگهانی‌اند، از این‌روست که امتداد خمیده در هر لحظه به طور پیوسته و تدریجی مسیر خود را تغییر می‌دهد و هر مسیر تازه از دل مسیر پیشین زاده می‌شود و فرزند اوست. به همین دلیل مخاطبی که در این مسیر پیش می‌رود، در هر لحظه کم‌وبیش آگاه است که انتظار چه چیز را دارد می‌کشد یا باید بکشد، و منتظر تولد چه موجودی باید باشد. این انتظار و آگاهی، که به یک بازی "پنهانش و پیدایش" یا قایم‌موشک‌بازی شبیه است، به شرکت کننده در بازی احساس لذت و رضایت خاطر می‌بخشد، چه موفق به پیدا کردن آن‌چه در دل متن ادبی نهان شده، بشود- یعنی پیش‌بینی‌اش از مسیر آینده درست درآید و انتظارش به ثمر برسد- چه موفق نشود، در هر دو حالت، نوعی حالت هول‌وولا در او ایجاد می‌شود که هم کشش‌زاست و هم تنش‌زا، و ترکیب این دو فرایند متضاد است که به او لذت می‌بخشد و همین لذت سرچشمه‌ی احساس زیبایی در اوست.  بنابراین ادراک روانی و نرمش جنبش و سیالیت حرکت در متن ادبی، لذت رام کردن گردش زمان و به چنگ آوردن آینده در حال را ایجاد می‌کند.

 هنگامی که حرکتهای متن ادبی موزون می‌شوند و بر مبنای آهنگی خاص و روندی موجوار و موزون پیش می‌روند، در ما انتظاری خاص پدید می‌آورند که تشویش‌آفرین و تنش‌زاست، و به ما قدرت پیش‌بینی و تجسم پیش از وقوع رویدادها را می‌بخشند که جذاب و کشش‌زاست، و ما را به این باور می‌رسانند که حرکتها و جنبشهای متن ادبی را مهار و رام کرده‌ایم و دهانه‌ی این توسن سرکش و نافرمان را در دست نیروی تخیل و تصور خویش، و در نتیجه در دست نیروی اراده و قدرت خویش داریم. این احساس توانمندی از این‌جا حاصل می‌شود که چون امتداد و جهت حرکت آتی متن ادبی و مسیر پیش‌رفت آن را حدس می‌زنیم و پیش‌بینی می‌کنیم، هنگامی که به آن مسیر می‌رود و پیش‌بینی ما به حقیقت می‌پیوندد، گویی متن از ما فرمان برده و مقهور قدرت اراده‌ی ما بوده، و این احساس قهاریت و قدرتمندی ما را ارضا می‌کند و در ما ایجاد رضایت خاطر و لذت می‌کند و از این لذت است که احساس زیبایی می‌کنیم.
 
 توازن و تناسب بین انتظارها و پیش‌بینیهای ما و متن ادبی نوعی رابطه برقرار می‌کند که خوش‌آیند و لذت‌بخش است. این ارتباط از طریق ریسمانهای بسیار زیاد و نازک نامشهود پدید می‌آید که با آن متن ادبی را هم‌چون عروسکی تخیلی، تابع اراده و اختیار ما می‌کند؛ و اگر به دلیلی در لحظه‌ای متن از حرکت بایستد، دست ما نمی‌تواند از حرکت خودداری کند، و بی‌صبرانه تلاش می‌کند که عروسک تخیلی خویش را به حرکت درآورد و آن را به پیروی از حرکات خود وادار کند، و دگرباره به جای حقیقی خود بازش گرداند و در قلب این جنبشی که سرچشمه‌ی آن در تصرف کامل فکر و اراده‌ی ماست، جایش دهد. و اگر تمام تلاشهای ما ناکام بماند و عروسک تخیلی متن ادبی لجوجانه و سرسختانه از حرکات دست ما سرپیچی کند، یا حرکتش سمت و سویی مخالف با حرکت دست ما پیدا کند، در دستمان سکته‌ای ایجاد می‌کند که موجد احساس آشفتگی، اغتشاش و پریشانی است، و این آشفتگی بدآیند منزجرمان می‌کند. بدین‌سان حرکت منظم هدفمند قابل پیش‌بینی، و جنبش موزون در متن ادبی موجد حس همنوایی بین ما و متن است، و از این حس همنوایی احساس زیبایی آفریده می‌شود.

 این همنوایی افسونگر از طریق وابستگی‌اش با همدلی اخلاقی که تصور آن را زیرکانه القا می‌کند، به ما لذتی می‌بخشد که آن را لذت ادبی می‌نامیم. این عنصر که عناصر دیگر، پس از این‌که آن را تا حدی به خود راه دادند، در درونش مستهلک می‌شوند، جاذبه‌ی مقاومت‌ناپذیر زیبایی را تبیین می‌کند. سخت است فهم این موضوع که چرا این عنصر که چیزی نیست جز صرفه‌جویی در کوشش و کشش، آن‌گونه که اسپنسر معتقد است، قادر به آفریدن چنین لذتی است. برای فهم این موضوع باید بپذیریم که در هر متن ادبی که آن را زیبا می‌یابیم، می‌توانیم، افزون بر سبکی که نشانه‌ی حرکت متن، و راستا و جهت پویش آن، و روانی و سیالیت هدفمندش است، اشاراتی از یک جنبش به سوی خود، از یک همنوایی توانمند و در شفرفف تکوین، از یک سرچشمه‌ی درونی پویش که با سرچشمه‌ی جنبش در متن ادبی پیوندی نادیدنی و ناگسستنی دارد، کشف کنیم. این همنوایی سیال که پیوسته آماده‌ی عرضه‌ی خویشتن است، عین ماهیت زیبایی ادبی در عالیترین شکل تجلی آن است.

دی 1384

نقل آثار این وبسایت تنها به صورت لینک مستقیم مجاز است. / طراحی و اجرا: طراحی سایت وبنا