غرابت زبان شعر نیما یوشیج و عاملهای سازنده‌ی آن [1- پیش‌درآمد]
1391/7/3

  زبان شعر نیما یوشیج زبانی پیچیده، ناهنجار، ناهموار، نامتعارف، نامأنوس، دیرآشنا، دور از ذهن و غریب است. تمام این ویژگیها را می‌توانیم در صفت "غرابت" خلاصه کنیم. به این ترتیب غرابت اصلیترین صفت زبان شعر نیماست و این موضوعی‌ست که تقریباً تمام مفسران و منتقدان شعر نیما یوشیج به آن پرداخته و درباره‌ی آن هم‌نظراَند. کمتر شعری از نیما یوشیج می‌توان یافت که فاقد غرابت و خالی از عنصرهای نامتعارف باشد. عبارتها، جمله‌ها و سطرهای فراوانی در شعرهایش وجود دارند که از فرط غرابت و پیچیدگی و ناهنجاری و ابهام چنان نارسا و فهم‌ناپذیر هستند که منظور نیما یوشیج از بیانشان به هیچ‌وجه روشن نیست، یا به‌دشواری و بر اساس ظن و گمان می‌شود معنیشان را حدس زد، یا دارای ایهام هستند و آنها را به دو صورت یا بیشتر می‌توان خواند و معنی کرد. گاهی هم با استفاده از فهم عادی و متعارف از معنی واژ‌ه‌ها نمی‌توان معنیشان کرد و تنها در چارچوب معناهای خاصی که نیما یوشیج از واژه‌ها در ذهن داشته، ممکن است معنی بدهند، معنایی که حتا خواننده یا شنونده‌ی حرفه‌ای شعر نیما یوشیج، هرچقدر هم که با زبان شعر او انس و الفت داشته باشد و آن را بشناسد، برایش درک‌ناپذیر است. واژه‌ها و ترکیبهای فراوانی در شعرهای نیما یوشیج وجود دارند که او آنها را به معنای ابداعی بسیار شخصی و خاصی به کار برده که نامتعارف است و تنها در ذهن او چنان معنایی وجود دارد، به همین دلیل کسی نمی‌تواند معنای آن را درک کند و باید کلی فکر کند و به ذهنش فشار بیاورد تا بتواند حدس بزند که آن واژه یا ترکیب را نیما یوشیج به چه معنایی به کار برده است. مجموعه‌ی این عاملها باعث شده که زبان شعر نیما یوشیج، زبانی بسیار خصوصی و شناسنامه‌دار باشد که ویژ‌ه‌ی خود او و ساخته و پرداخته‌ی ذهنش است و هیچ شباهتی به زبان هیچ‌یک از شاعران پیش و پس از او یا هم‌زمان با او ندارد.
واقعیت این است که نیما یوشیج طبیعتی طغیانگر و سرکش (یا به قول خودش یاغی) داشت و این طبیعت یاغی او را وامی‌داشت که تن به هیچ قانون ‌غیر قابل سرپیچی و حکم گریزناپذیری ندهد و زیر بار اجبار قاعده‌ها و قیدوبندها نرود. این سرکشی و یاغیگری را هم در زندگی عادی و خانوادگی و شغلی و سیاسی نیما یوشیج، هم در مقاومتش در برابر قاعده‌های شعر کلاسیک و سرپیچی‌اش از این قاعده‌ها و ایجاد قانونهای نوین شعری و بنیان‌گذاری شعر آزاد نیمایی، و هم در زبان شعر نیما یوشیج می‌توان دید. نیما یوشیج قاعده‌های زبان را قانونهایی مسلم و مقدس و غیرقابل تغییر نمی‌دانست و حاضر نبود که به قول خودش مانند "غلام زرخرید" از آنها "اطاعت" کند. او این موضوع را در نامه‌ای که در ۲۷ تیرماه ۱۳۲۳ به محمد حسین شهریار نوشت و هم‌راه منظومه‌ای که به اسم او ساخته بود، برایش فرستاد، چنین توضیح داده است:
"منظومه‌ای را که به اسم شما ساخته بودم، فرستادم. زبان این منظومه زبان من است و با طرز کار من که رموز آن در پیش خود من محفوظ است. اگر عمری باشد و فرصتی به‌دست بیاید که بنویسم، مخصوصاً از حیث فرم. آن‌چه به آن ضمیمه می‌شود از خود اشعار پیداست، و مخلص شما گناه آن را برای خود و هفت پشت خود به گردن گرفته، شکل به کار بردن کلمات است برای معنی دقیقتر که در ضمن آن چندان اطاعتی- مانند اطاعت غلامی زرخرید- نسبت به قواعد زبان در کار نیست. در واقع با این کار که در شعرهای من انجام گرفته، قواعد زبان کامل شده و پابه‌پای این کمال، کمالی برای زبان به‌وجود آمده است- از حیث مایه و نرمی و قدرت بیان." (۱)
و این توضیح نیما یوشیج نه تنها درباره‌ی "منظومه به شهریار" بلکه درباره‌ی اغلب شعرهای او صادق است و تقریباً در تمام شعرهایش، کم و بیش، نمونه‌هایی از این بی‌اعتنایی به قاعده‌های رسمی زبان و سرپیچی از آنها و دخل و تصرف در آنها و ابداع قاعده‌های نوین وجود دارد.
 نیما یوشیج معتقد بود که شاعران باید مصالح لفظی کارشان را خودشان فراهم بیاورند و خودشان زبان خاص شعرشان را متناسب با معناهایی که در ذهن دارند بسازند و تلفیقات و ترکیبات تازه و خاص خود را بیافرینند. او بر این باور بود که قاعده‌های زبان اصلهایی مسلم و مقدس نیستند که قابل تغییر نباشند، بلکه نیروی ناشی از تداوم استعمال یا به قول او "زور استعمال" است که این قاعده‌ها را رسمی کرده و جا انداخته و به صورت قاعده و "دستور" درآورده است. به همین دلیل معتقد بود که شاعران می‌توانند در صورت نیاز و بنا به ضرورتهای معنایی یا فرمی یا الزامات دیگر در این قاعده‌ها دخل و تصرف کنند و آنها را مطابق ذوق و نیاز خود تغییر دهند. هم‌چنین، اعتقاد داشت که با ابداع قاعده‌های صرفی و نحوی نوین و کاربرد مکررشان، برای آنها هم این "زور استعمال" را می‌توان به‌وجود آورد و با نیروی ناشی از آن، قاعده‌های جدید را هم می‌توان جا انداخت و رسمی کرد و معناهای جدید و ابداعی واژه‌ها را می‌توان رواج داد و شیوع بخشید.
در یکی از یادداشتهای "حرفهای همسایه" نیما یوشیج در این باره چنین نوشته است:
 "شاعر غنی می‌شود و از دست‌تنگی بیرون می‌آید با داشتن مصالح کار. غیر از مصالح معنوی- که خلقت شده‌ی دماغ اوست در آن زندگانی که او راست- مصالح لفظی دست‌وبال او را باز می‌کند. این حرف را قبول بکنید... اما یک چیز دیگر هست. باید معنیهای شما خودشان در جست‌وجوی قالب خود بربیایند. شاعری که فکر تازه دارده، تلفیقات تازه هم دارد... پس از این کار، سمبولیسم اشعار شما تقاضای کلمات دیگر می‌کند- مثلاً استعمال صفت به جای اسم- باز به ثروت شما از حیث مصالح افزوده است... نترسید از استعمال آنها. خیال نکنید قواعد مسلم زبان در زبان رسمی پایتخت است. زور استعمال این قواعد را به‌وجود آورده است. مثلاً به‌جای "سفر خورد"، "سفر گرفت" و به‌جای "چیزی را از جا برداشت"، "چیزی را از جا گرفت" را با کمال اطمینان استعمال کنید. یک توانگری بیشتر آن‌وقت برای شما پیدا می‌شود که خودتان تسلط پیدا کرده، کلمات را برای دفعه‌ی اول، برای آن مفهوم خود استعمال می‌کنید. اما این پس از طی همه‌ی مراحل است."(۲)
در یادداشتی دیگر، نیما یوشیج نظرش را درباره‌ی ابداعات زبانی چنین بیان کرده است:
"کسی که شعر می‌گوید به کلمات خدمت می‌کند، زیرا کلمات‌اند که مصالح کار او هستند. در این صورت مصالح خود را از جنس محکم و بادوام و به‌کارخور انتخاب می‌کند.
همین که کلمه معنی را رساند، آن کلمه خاص آن معنی است و بین آنها ازدواجی در عالم کلمات پیدا می‌شود. شاعر باید این را بفهمد. بین آنها وسیله‌ی الفت باشد و نه منافقت. از روی خرد، سلیقه‌ی شخص خود را به‌کار بیندازد و به‌واسطه‌ی معنی به طرف کلمه برود.
پس معنی شرط اصلی است. باید برای به‌دست آوردن آن به هر سو رفت: در کلمات عوام، در کلمات خواص و در کلماتی که اساس تولید و تحلیل و ترکیب آن در پیش خود شاعر است و آن معنیهای تازه و مختلف هستند...
اما زمانی هم هست که خود شاعر باید سررشته‌ی کلمات را به دست بگیرد، آن را کش بدهد، تحلیل و ترکیب تازه کند. شعرایی که شخصیت فکری داشته‌اند، شخصیت در انتخاب کلمات را هم داشته‌اند. در اشعار حافظ و نظامی دقت کنید. این دو نفر به خصوص از آن اشخاص هستند.
 زبان برای شاعر همیشه ناقص است و کوتاهی دارد و فقیر است. غنای زبان، رسایی و کمال آن به‌دست شاعر است و باید آن را بسازد، همان‌طور که همه چیز را می‌سازد...
... در واقع صرف و نحو را زبان تکمیل می‌کند و شاعر استاد زبان است، پیش از همه چیز و بعد از همه چیز. این شأن و مقام را طبیعت به او داده است. کلمات مردم، با مردم ساخته می‌شود و برای نشان دادن طبیعت وجود، شاعر باید کلمات خود را داشته باشد و آن‌چه را که نمی‌یابد، انتخاب کند از میان آن‌چه مأنوس است یا نیست." (۳)

نیما یوشیج بر اساس این بینش خاص درباره‌ی زبان و نقش شاعر در ساختن آن، در حوزه‌ی زبان شعرش بسیار خودمختار عمل کرده و خود را مجاز دانسته که هرگونه دخل و تصرف و ابداع و نوآوری و خودساختگی نامتعارف و خودپرداختگی ابتکاری را که مناسب می‌دانسته یا میل و ذوق و سلیقه‌اش ایجاب می‌کرده- با جسارت تمام و بدون کمترین ترس و واهمه از این‌که محصول کارش نارسا و غیر فصیح تلقی شود- و هرگونه تغییری را که اندیشه و خیالش لازم می‌دیده و معنای شعرش اقتضا می‌کرده- بی‌اعتنا به تمام قاعده‌های دستور زبان و گاه حتا در تقابل لج‌بازانه با آن- در ساختار جمله‌ها و صرف و نحو آنها بکند؛ اجزای جمله را به میل خود یا بنابر ضرورتی وزنی یا فرمی درهم بریزد و پس‌وپیش کند؛ اسم را به جای صفت و صفت را به جای اسم به‌کار ببرد؛ در اضافه‌های توصیفی جای صفت و موصوف را عوض و صفت را مقدم بر موصوف بیان کند، بدون این‌که کسره‌ی اضافه‌ بین آنها را حذف کند؛ میان صفت و موصوف از طریق انواع ضمیر متصل یا منفصل یا کلمات و عبارتهای دیگر فاصله بیندازد و انواع بدیع و نامتعارفی از ترکیبات وصفی جدید و ابداعی بسازد؛ از حروف اضافه استفاده‌ی نامتعارف کند یا در ترکیبات متعارف حروف اضافه‌ی زاید وارد کند و به این ترتیب ترکیب را ابداعی و خودویژه گرداند؛ با استفاده از حروف اضافه و اسمها و صفتها و قیدها، ترکیبها و عبارتهای فعلی مرکب نامتعارف و بدیع بسازد؛ بعضی از حرفها را از عبارتهای متعارف حذف کند یا حرفهای خاصی را به آنها بیفزاید؛ اجزای جمله را به‌هم بریزد و طوری پس‌وپیش و جابه‌جا کند که فهم معنای جمله نیاز به دقت و تمرکز زیاد و چندبار خواندن داشته باشد و منظور مورد نظرش به‌زور فهیمده شود یا حتا اصلاً فهمیده نشود؛ دو یا چند جمله را در هم ادغام کند و اجزای آنها را با هم ترکیب کند به طوری که جدا کردن آنها از هم و تجزیه و تحلیل معناییشان کاری دشوار و نیازمند دقت و تمرکز زیاد باشد؛ و انواع و اقسام کارهای دیگری از این دست را انجام دهد تا زبان شعرش خودویژه باشد و تلفیقات و ترکیبات آن متناسب با اندیشه‌اش و معنایی باشد که می‌خواهد بیان کند.

از سوی دیگر، نیما یوشیج در یادداشتهای "حرفهای همسایه" بارها بر این موضوع تأکید کرده که او کوشیده تا زبان شعر را به زبان طبیعی نثر نزدیک کند و زبان شعرش زبان "نثر وزن‌دار" باشد. به عنوان نمونه به جمله‌های زیر از او در این باره توجه کنید:
"اما همیشه از آغاز جوانی سعی من نزدیک ساختن نظم به نثر بوده است." (۴)
"اساس کار سهل کردن طرز کار و به همان اندازه زیبا ساختن فرم است به‌واسطه‌ی حالت طبیعی که به فرم داده می‌شود و حفظ آن حالت که تقاضا می‌کند شعر به وضع طبیعی دکلامه (بیان) شود." (۵)
"تمام کوشش من این است که حالت طبیعی نثر را در شعر ایجاد کنم." (۶)
"شعر امروز شعری است که باید به حال طبیعی بیان نزدیکی گرفته باشد." (۷)
"شعر باید از حیث فرم، یک نثر وزن‌دار باشد. اگر وزن به‌هم بخورد، زیادی و چیز غیر طبیعی در آن نباشد." (۸)
"شعری که امروز خواسته‌ی ماست همسایگی نزدیک با نثر دارد." (۹)
همان‌طور که روشن است بین نحوه‌ی کاربرد زبان در شعر نیما یوشیج و آنچه او در این جمله‌ها به‌عنوان خواسته و هدفش بیان کرده تناقضی شدید وجود دارد. به این معنی که زبان شعر نیما یوشیج به علت دخل و تصرفهای او در ساخت صرفی و نحوی جمله‌ها و قاعده‌های دستور زبان و ابداعها و ابتکارها و نوآوریهای خاص نیما یوشیج که در جهت نارسایی زبان و عدم فصاحت بیان بوده، نه تنها به‌هیچ‌وجه زبان نیما یوشیج را به زبان طبیعی نثر نزدیک نکرده، بلکه از آن بسیار دور کرده و زبانی خودویژه و تصنعی ایجاد کرده که امضای او و مفهر و نشان خاصش را بر خود دارد و چنان خاص و تشخص یافته است که غیرقابل تقلید است. البته فاصله‌ی زیاد زبان شعرهای نیما یوشیج از زبان طبیعی نثر، در شعرهای کوتاهی که او در سالهای آخر عمرش سرود و سالها پس از مرگش در کتاب "ماخ‌اولا" منتشر شد، تا حدی کمتر شده، با این وجود در بعضی از شعرهای این کتاب هم این فاصله به حد چشم‌گیری وجود دارد، و در سایر شعرهای نیما یوشیج- به‌خصوص شعرهای آزاد بلندش و شعرهای آزادی که بین سال ۱۳۱۶ تا ۱۳۳۲ سروده- این فاصله خیلی بیشتر است و زبان مصنوعی و پیچیده‌ی این شعرها فاصله‌ی زیادی از زبان طبیعی نثر دارد. علت اصلی این فاصله ممکن است یکی از دو موضوع زیر باشد:
۱- نیما یوشیج با وجود اعتقادی که به لزوم و ضرورت نزدیک ساختن زیان شعر به زبان طبیعی نثر داشته ولی به دلایلی- از جمله ناتوانی عملی و عدم تسلط کافی بر زبان فارسی- نتوانسته زبان شعرش را به زبان نثر طبیعی نزدیک کند.
 ۲- تصور و درک نیما یوشیج از زبان طبیعی نثر با تصور و درک امروزی ما تفاوت اساسی داشته و زبان طبیعی نثر از نظر نیما یوشیج همین زبان ف از نظر ما نامأنوس و نامتعارف و مصنوعی و غیرطبیعی است که او در شعرهایش به‌کار برده است. به بیان دیگر، از این جهت که اندیشه و شخصیت و طرز فکر و بینش نیما یوشیج، در مقام یک شاعر، نامتعارف و غریب بوده، آن‌چه برای ذهن نامتعارف او طبیعی جلوه می‌کرده برای ذهن متعارف ما غیرطبیعی و نامتعارف است. پس آن‌چه برای او زبان طبیعی نثر معنی می‌داده و تصور می‌شده برای ما زبان مصنوعی و نامتعارف شعر اوست.
نتیجه‌ی منفی غرابت زبان شعر نیما یوشیج تعقید و نارسایی و ابهام معنایی و عدم فصاحت و دور از ذهن بودن تعبیرها و دشواری درک منظور نیما است ولی اینها تنها نتیجه‌هایی نیستند که از غرابت زبان شعر نیما حاصل می‌شوند، و این غرابت نتیجه‌های مثبت ارزنده‌ای هم دارد که قابل تأمل است. دو تا از این نتیجه‌های مثبت- که تاکنون به آنها توجه جدی نشده و من در آینده به طور جدی و مفصل به آن می‌پردازم، و در این‌جا تنها به آن اشاره می‌کنم- "غریب‌نمایی" و "شگفت‌آوری" است، و نتیجه‌ی اصلی حاصل از ترکیب این "غریب‌نمایی" و "شگفت‌آوری"، "خیال‌انگیزی" است. این سه نتیجه‌ی مثبت، سه ویژگی اصلی زبان شعر نیما یوشیج است و او با همین سه ویژگی به زبان سروده‌هایش خصلت شعری بخشیده و از آن یک زبان شعری تمام‌عیار و غیرقابل تقلید و تشخص یاقته‌ ساخته که اگر با صدای بلند و شمرده و به صورت دکلمه- آن‌طور که مورد نظرش بود- خوانده شود، بر شنوندگانش اثری قوی می‌گذارد و آنها را به شدت تحت تأثیر قرار می‌دهد و با غرابت خود شگفت‌زده و حتا گاه بهت‌زده‌شان می‌کند، و در نهایت باعث می‌شود که اثری دیرپا و یادمان از آن در ذهن شنوندگان باقی بماند. از سوی دیگر، شگفت‌آوری شورانگیز است، و شورانگیزی یک ویژگی اصلی شعر ناب است. پس نیما یوشیج با غرابت زبانی‌اش، به واژه‌های شعرش جان و شور و زندگی بخشیده و باعث به‌پاخیزش و برانگیزش آنها شده، و این یکی از هنرهای اصلی او در مقام شاعری ابداعگر و بدعت‌گذار است.

دی 1389


۱- نامه‌های نیما یوشیج- به کوشش سیروس طاهباز- با نظارت شراگیم یوشیج- نشر آبی- چاپ اول- ۱۳۶۳- ص ۱۶۳
۲- درباره ی شعر و شاعری- ص ۱۰۸ و ۱۰۹
۳- درباره‌ی شعر و شاعری- ص ۱۱۰ تا ص ۱۱۲
۴-درباره‌ی شعر و شاعری- ص ۶۳
۵- درباره‌ی شعر و شاعری- ص ۱۰۵
۶- درباره‌ی شعر و شاعری- ص ۱۲۳
۷- درباره‌ی شعر و شاعری- ص ۲۲۷
۸- درباره‌ی شعر و شاعری- ص ۲۳۶
۹- درباره‌ی شعر و شاعری- ص ۲۷۴

نقل آثار این وبسایت تنها به صورت لینک مستقیم مجاز است. / طراحی و اجرا: طراحی سایت وبنا