نظم و بی‌نظمی در جهان
1391/5/26

گاه این‌جا و آن‌جا می‌شنویم که "جهان رو به سوی بی‌نظمی می‌رود، و در این جهان پیش‌رونده به سوی بی‌نظمی قانونها هم بنیانهای محکم و منظم خود را به‌تدریج از دست می‌دهند و جای خود را به هرج‌ومرج و اغتشاش می‌سپرند و بر جهان پفست‌مدرن آینده بی‌نظمی و آشوب حکم خواهد راند."
حتا اگر هم جهان رو به سوی بی‌نظمی پیش برود و روند عمومی پدیده‌ها حرکت به سوی بی‌نظمی باشد باز نمی‌توان در اصالت تلاش ذهن بشر برای منظم ساختن دریافتهای خود و انگاره‌های به دست آورده، به منظور نزدیکتر شدن هرچه بیشتر به حقیقت و گراییدن به آن برای توصیف هرچه دقیقتر واقعیت تردید کرد و در برابر آن نشانه‌ی پرسش قرار داد. زیرا همین که می‌گوییم جهان رو به سوی بی‌نظمی می‌رود، داریم نظریه‌ای علمی- فلسفی را بیان می‌کنیم و این نظریه خود نشان‌دهنده‌ی نظم خاصی در حرکت جهان است و این نظم همانا حرکت به سوی بی‌نظمی است. پس حرکت پیش‌رونده‌ی جهان به سوی بی‌نظمی، خود حرکتی هدفمند و منظم است و نشان‌دهنده‌ی وجود نوعی نظم در جهان است- گیریم که این نظم، نظم پیش رفتن به سوی بی‌نظمی باشد- و نظریه‌ی بیان شده این نظم را نشان می‌دهد. به عبارت دیگر، این نظریه‌ی می‌گوید که چنین نیست که حرکت جهان حرکتی آشفته و بی‌هدف و ناقانونمند و هرج‌ومرج‌جویانه باشد، بلکه حرکتی به نهایت منظم و قانونمند است که جهت آن به سوی نامنظم شدن و بی‌نظمی است. پس باز هم نظریه برای کشف حقیقت ناچار به منظم کردن دریافتهای عقلانی و حسانی و تجربی و منطقی خود شده و این نظم را به صورت فرمولی خاص بیان کرده است.
ولی آیا واقعاً جهان به سوی بی‌نظمی پیش می‌رود؟
یکی از دشواریهایی که در کشف حقیقت معمولاً پیش می‌آید و بن‌بستهایی بر سر راه رسیدن به آن ایجاد می‌کند، تعمیمهای نامحدود نظریه‌های علمی- بیرون از حدومرزهای درست و مجاز آن- است. هر نظریه‌ی علمی و فلسفی چارچوب خاصی دارد که در آن چارچوب درست است و بیرون از آن درستی خود را از دست می‌دهد. به طوری که می‌توان اظهار داشت که تعمیمهای نابه‌جا از مهمترین آفتها و دشمنان حقیقت‌اند. آن‌چه به درستی آن با اثبات و استدلال یا کشف و شهود رسیده‌ایم دارای ضابطه‌ها و محدودیتهایی‌ست و نمی‌توانیم آن را در هر جا و برای هر وضعیت دیگری به کار ببریم. ولی متأسفانه اغلب به این محدودیتها و ضابطه‌های خاص التفات لازم نمی‌شود و قانونی را که در وضعیتی ویژه درست است، در وضعیتی دیگر به کار می‌بریم و این کاربرد نادرست گاهی باعث می‌شود که قانون به ضد خودش تبدیل شود و از آن نتیجه‌های نادرست گرفته شود. ریشه‌ی بسیاری از نابه‌سامانیها در راه رسیدن و کشف و تبیین حقیقت در همین تعمیمهای نابه‌جا و استقراهای نادرست نهفته است.
مثالی می‌زنم: در فاصله‌های معمولی هر دو ذره‌ی جرم‌دار هم‌دیگر را با نیروی ربایش گرانشی جذب می‌کنند، نیرویی که با مجذور فاصله‌ی دو ذره نسبت وارون و با جرم هر ذره نسبت مستقیم دارد. ولی آیا این قانون را می‌توان برای نوترونهای درون هسته‌ی اتم هم به کار برد و در این مورد هم صادق است؟ در صورت مثبت بودن پاسخ، می‌توان نتیجه گرفت که نوترونهای درون هسته‌ی اتم به دلیل فاصله‌ی بسیار کمی که از هم دارند، نیروی ربایش گرانشی زیادی بر هم وارد می‌کنند و به این دلیل باید جذب هم شوند و به هم بچسبند و کل یگانه‌ای را تشکیل دهند. ولی واقعیت نشان می‌دهد که چنین نیست و نوترونها بدون چسبیدن به هم درون هسته‌ی اتم در حرکت مداوم‌اند. علت چیست؟ آیا قانون ربایش گرانشی نادرست است؟ نه. این قانون برای فاصله‌های معمولی- و نه بسیار کم- درست است. ولی برای فاصله‌های بسیار کم- کمتر از شعاع هسته‌ی اتم- این قانون درست نیست و قانون دیگری حاکم است که قانون نیروی رانش ذرات درونی هسته است و طبق این قانون، ذره‌های بسیار نزدیک به هم با نیروی رانشی شدیدی یکدیگر را از خود می‌رانند و دور می‌کنند. پس می‌بینیم که نباید با شتابزدگی و تعمیم نابه‌جا قانون ربایش گرانشی را برای هر وضعیت و در هر فاصله‌ای به کار برد و به محدودیتهای کاربرد آن توجه نکرد.
ولی آیا جهان در کلیت خود و در تمام اجزایش به سوی بی‌نظمی پیش می‌رود؟
طبق اصلی ترمودینامیکی یکی از گرایشهای حاکم بر سیستمهای بسته‌ی پایستار ترمودینامیکی این است که اگر سیستم به حال خودش رها شود و با بیرون از خودش تبادل انرژی و کار نداشته باشد، به احتمال زیاد به سوی افزایش بی‌نظمی پیش می‌رود. البته گرایش مسلط دیگری هم وجود دارد و آن حرکت خودبه‌خودی این نوع سیستمها به سوی کاهش سطح انرژی و محتوای آنتالپیک است. این دو گرایش خصوصیتهای کلی حرکت سیستمهای خودپویای پایستار را مشخص می‌کند و جهت پویش آنها را توضیح می‌دهد. این گرایشها به عنوان اصلهای آنتروپی سیستمهای بسته توسط دانش ترمودینامیک بیان شده است.
ولی آیا می‌توان آنها را به کل جهان تعمیم داد و بر طبق آنها حکم داد که جهان به سوی بی‌نظمی پیش می‌رود؟ و اگر این نظریه را که در مورد سیستمهای بسته و دارای نقطه‌ی آغاز صادق است، از حوزه‌ی صدق خود خارج کنیم و درباره‌ی کل جهان به کار ببریم آیا به حقیقت نزدیک شده یا از آن فاصله گرفته و دور شده‌ایم؟ با توجه به این‌که جهان سیستم ترمودینامیکی بسته نیست و نقطه‌ی آغاز هم ندارد، پس تعمیم این اصلها به کل جهان تعمیم درستی نیست و اصل گرایش به بی‌نظمی را درباره‌ی کل جهان نمی‌توان به کار برد.
مطابق جدیدترین نظریه‌ی جهان‌شناسی، جهان سیستمی تپنده و نوسانی است که بین سیستمهای پیش‌رونده به سوی نظم و سیستمهای دورشونده از نظم در نوسان است و درحالی‌که بخشهایی از آن انبساط می‌یابد و به سوی بی‌نظمی پیش می‌رود- یا به اصطلاح پیر و فرسوده می‌شود- بخشهای دیگر آن منقبض و چگالیده و درهم فشرده می‌شود و به سوی نظم بیشتر حرکت می‌کند- یا به اصطلاح جوان و بالنده می‌شود- در حقیقت بخشهایی از آن نو و متشکل می‌شود و بخشهایی دیگر شکل خود را از دست می‌دهد و کهنه و فرسوده می‌شود. و این دو مجموعه با هم در حال تعادل و رزونانس‌اند و بینشان برهم‌کنش متقابل وجود دارد. بنابراین کل جهان به سوی بی‌نظمی نمی‌رود بلکه تنها بخشهایی از آن به سوی بی‌نظمی می‌رود و در مقابل بخشهای دیگر آن به سوی منظمتر شدن پیش می‌رود. و تمام این بخشها تابع قانونها و اصلهای علمی‌اند و بر آنها نظمهای استواری حاکم است.

آذر 1381

نقل آثار این وبسایت تنها به صورت لینک مستقیم مجاز است. / طراحی و اجرا: طراحی سایت وبنا