چه‌گونه چایکفسکی دنیای موسیقی را به عنوان دنیای خود برگزید؟
1391/5/23

 اگر موسیقی در خش‌خش برگها، در صدای گامها، در تیک‌تیک ساعت دیواری سالن پذیرایی، در نغمه‌ی پرندگان، در نجوای نسیم و در هیاهوی کودکانی که در حیاط بازی می‌کنند به گوش تو برسد، اگر از نخستین سالهای عمرت آن را در نوای جویبار و غلغل چشمه‌سار بشنوی، اگر مادر به عنوان عزیزترین کست آن را از همان روزهای نخست زندگی به تو هدیه کرده و سپس در طنین ترانه‌های پوشکین و شکسپیر بازتابش در قلبت جاری شده باشد، و اگر از آوای دل‌انگیز موسیقی موتسارت که در منزل، از گرامافون سحرآمیز گوشه‌ی سالن پذیرایی پخش می‌شود، قلبت از شدت تپش متلاطم شود و دانه‌های درشت اشک در چشمانت حلقه زند و از گونه‌هایت سرازیر شود، و اگر بتوانی مدتهای دراز با سازی که در اختیار داری، آهنگی را که تنها یک‌بار شنیده‌ای بارها و بارها از حفظ بنوازی، و اگر آهنگهای تمام دفترچه‌های نت مادرت را ده‌ها بار نواخته باشی و از هجوم سیل‌آسای ملودیهای جدید سرت به دوران بیفتد و هراسان و مضطرب جیغ بکشی و به آغوش مادر پناه ببری، و اگر تمام وجودت با اشتیاق شدید به سوی موسیقی کشیده شود و آتش موسیقی با لهیب تابناک و مشتعلش روح و قلب تو را گرم و روشن سازد، آیا می‌توانی و اجازه داری که زندگی خود را وقف چیزی دیگر جز موسیقی کنی؟ نه. هرگز. این کار خیانتی‌ست مسلم به روان خودت و به روح موسیقی.
 چنین بود که پیوتر جوان ما خود را وقف موسیقی کرد و سراسر زندگی‌اش را به موسیقی بخشید و از موسیقی زندگی جاودانه یافت.
 دوران نوجوانی چایکوفسکی با درخشش استعدادش در مدرسه‌ی حقوق همراه بود و پیوتر برای هم‌کلاسیهایش چراغ فروزان هدایت و روشنگری بود و با جاذبه‌ی شخصیت جذاب و پرقدرتش جریانهای فکری مدرسه‌اش را رهبری می‌کرد و مقاله‌هایی با عنوان "ادبیات در کلاس ما" برای روزنامه‌دیواری مدرسه می‌نوشت. ولی این دل‌خوشی دیری نپایید و درحالی‌که هنوز چهارده سالش تمام نشده بود که مادرش- الکساندرای عزیز- در اثر ابتلا به بیماری وبا درگذشت. مرگ مادر الکساندرا برای پیوتر نوجوان ما که به مادرش دل‌بستگی شدید و غیرعادی داشت، و به او با تمام وجود عشق می‌ورزید، مصیبتی وحشتناک و درهم‌شکننده بود و شرح این مصیبت در نامه‌های او به دوشیزه "فانی" که در این دوره تنها پناهگاهش بود، بسیار دل‌خراش و متأثرکننده است. ماهها پس از مرگ مادر و پس از این که اندوه مرگ‌بار پیوتر جوان کمی تسکین یافت، به موسیقی پناه برد و با موسیقی رنج فقدان مادر را تسلا داد و زخم عمیقی را که بر روحش نشسته بود التیام بخشید. از همین دوران بود که به‌طور جدی به آفرینش آثار موسیقی پرداخت.
 اگرچه در این سالها در مدرسه‌ی حقوق درس می‌خواند، ولی هم‌زمان نزد استادان موسیقی و پیانو درس آهنگسازی و نوازندگی می‌گرفت و قطعاتی برای پیانو می‌ساخت. در نوزده سالگی در امتحان نهایی مدرسه‌ی حقوق قبول شد و به استخدام وزارت دادگستری درآمد و سال بعد معاون اول اداره‌ی دادگستری ناحیه شد. در بیست و یک سالگی، شبی که با خانواده‌اش سر میز شام نشسته بود، صحبت به موسیقی کشیده شد و پدر پیوتر جوان به او که گل سرسبد جوانان فامیل بود و در نوازندگی پیانو با مهارت تحسین‌انگیز خود دل عاشقان موسیقی را می‌برد و چشمها را خیره می‌کرد، چنین پیشنهاد کرد: "وقتش رسیده که دیگر بیش از این تأخیر و تردید نکنی و تنها به موسیقی بپردازی و زندگی خود را وقف خدمت به آن و آفریدن قطعات جان‌بخش و دل‌نواز کنی."
سرانجام پس از ماهها کشمکش با خودش و تردید بسیار، با تأسیس "کنسرواتوار سن‌پترزبورگ" و "انجمن موسیقی روسیه"، پیوتر بیست‌ودو ساله، تصمیم نهایی‌اش را گرفت و این تصمیم را در نامه‌ای به دوست صمیمی و محرم اسرارش- خواهر الکساندرا، خواهر دل‌بندش که از او چند سالی کوچکتر بود- خبر داد:
"تصمیم گرفته‌ام که از کار اداری‌ام استعفا بدهم و خود را وقف موسیقی کنم. سالهاست که در خواب و بیداری خود را هنرمندی بزرگ می‌بینم و این رؤیا لحظه‌ای از من جدا نمی‌شود، حتا اگر موسیقیدانی فقیر شوم و مجبور باشم با درس دادن پیانو، روزگار را به سختی بگذرانم، وجدانی آسوده خواهم داشت. احساس می‌کنم سرنوشت من این است و با سرنوشت نمی‌توان جنگید... و یقین دارم که روزی مایه‌ی سربلندی و افتخار خانواده‌ام خواهم بود."
 و چنین بود که پیوتر چایکوفسکی در بیست‌وسه سالگی برای همیشه از خدمت دولت استعفا داد تا تمام هستی‌اش را وقف موسیقی کند...

[در نگارش این متن از کتاب "زندگی پراضطراب چایکوفسکی"- نوشته‌ی هربرت وینستوک- ترجمه‌ی دکتر محمد مجلسی-  استفاده کرده‌ام.]

مهر 1388

نقل آثار این وبسایت تنها به صورت لینک مستقیم مجاز است. / طراحی و اجرا: طراحی سایت وبنا