بررسی شکل‌محورانه‌ی داستان "گودمن براون جوان"
1391/5/1

یکی از ویژگیهای چشم‌گیر داستان "گودمن براون جوان"- نوشته‌ی نثنیل هاثورن- حضور پررنگ دو عنصر رمز و نماد به صورت درهم‌آمیخته و ترکیب شده در شکل آن است. از همان بند اول داستان، خواننده گرایش نویسنده را به چشم‌گیر کردن این دو عنصر به روشنی احساس می‌کند. مثلاً نام کوچک براون- گودمن (مرد خوب)- و نام همسرش- فیث (ایمان)- تداعیهایی را ایجاد می‌کند که فراتر از نقش انسانی آنها به عنوان فلان مرد و زن خاص است و به آنها سیمایی نمادین و رمزآمیز می‌دهد. استفاده از صفت جوان همراه نام "گودمن براون" و تکرار مداوم آن در طول داستان اشاره به پاک‌دلی و معصومیت او و دل‌بستگی ساده و بی‌چون‌وچرایش به ایمان انتزاعی دارد. حتا نام خانوادگی "براون"(قهوه‌ای) هم رمزآمیز است و وجه تشابهی‌ست بین مرد جوان و جنگلی تاریک و دل‌گیر که بیشتر ماجرای داستان در آن می‌گذرد. خود جنگل هم تنها وجودی رمزی نیست، بلکه علاوه بر این، وجودی پیچیده است که در آن طبیعت و گناه و خطر با ابهام و غنایی ادبی درهم‌آمیخته‌اند.
 تکیه بر ناگزیری این سفر تیره و تاریک و ترک خانه که کانون امنیت و آرامش خاطر است، در گفت‌وگویی نشان داده شده که براون پیش از خروج از خانه، با همسر نوعروسش- فیث(ایمان)- داشته است. فیث به او التماس می‌کند که در آن عصر رو به غروب و در آستانه‌ی تاریکی هوا از خانه خارج نشود و سفرش را تا طلوع آفتاب فردا عقب بیندازد ولی براون با وجود تمام نگرانی و دل‌واپسی فیث مصمم است که تصمیمش را عملی کند و در آن عصر نزدیک غروب راهی جنگل شود. ظاهراً هدف از این راهپیمایی شبانه برای براون کاملاً مشخص است و او به روشنی می‌داند که عازم انجام چه کاری است، چون به زنش می‌گوید "آن‌چه تو سفرش می‌خوانی باید بین غروب آفتاب امروز عصر تا طلوع خورشید در سپیده‌دم فردا صورت بگیرد." او می‌خواهد به ژرفنای جنگل تاریک و پرابهامی برود که ابعاد رخ‌دادها و خطرهایی را که در آن‌جا چشم‌انتظارش است و چیزهایی را که در آن خواهد دید، تنها می‌تواند به صورتی مبهم  حدس بزند، با این وجود در برابر وسوسه‌ی رفتن به آن‌جا نمی‌تواند مقاومت کند و ناچار تسلیمش می‌شود. کنایی بودن موقعیت او زمانی آشکار می‌شود که از زنش می‌پرسد: "شیرینم! زن زیبایم! چه چیزم تو را به شک می‌اندازد؟ سه ماه که بیشتر از ازدواج ما نمی‌گذرد." او بین وابستگی به "ایمان" و کشش شدید برای رفتن به جنگل و رودررو شدن با رخ‌دادها و خطرهای نامعلوم در کشاکش است و این کشاکش بین اراده و "ایمان" براون که هریک او را به سوی خود می‌کشند، سطح صوری سفر و مسائل هم‌راه با آن را مشخص می‌کند. نه تنها این مسافر مصمم برای رفتن به جنگل با "ایمان" معصوم ناسازگار است بلکه ارزشهای ساده‌ی دهکده‌ی امن و آرام هم در برابر تهدید نیروهای مرموز و آشوب‌طلبی قرار می‌گیرند که در جنگل در کمینش نشسته‌اند. این مبارزه نبردی‌ست نابرابر، زیرا "ایمان" نمی‌تواند برای جلوگیری از رفتن او هیچ دلیل قانع کننده‌ای ارائه دهد و تنها کاری که از دستش برمی‌آید طرح سوآلهایی‌ست حاکی از دل‌نگرانی‌اش درباره‌ی نتیجه‌های شوم احتمالی رفتن به جنگل در شب.
 آشکار است که هدف از رفتن براون به جنگل در خلاف جهت عشقش به "ایمان" و به نوعی خیانت به آن است. او با حدس و گمان می‌داند که چه خطری دارد می‌کند و چطور دارد به سوی خیانت و عهدشکنی نسبت به همسرش و عشقش حرکت می‌کند با این وجود این خطر را می‌پذیرد و به خودش وعده می‌دهد که "پس از سپری شدن همین یک شب" در ظلمت گم‌راهی "در دامنش (دامن ایمان) می‌آویزم و با او ره‌سپار بهشت خواهم شد."
 از لحاظ شکل بین "ایمان" و دهکده و نور و احساس اطمینان بی‌چون‌وچرا از سویی، و براون و جنگل و ظلمت و ابهام و کاشته شدن تخم تردید در دلش از سوی دیگر رابطه‌ای یک به یک وجود دارد که رمزی و نمادین است.
سفر هنگام غروب آفتاب آغاز می‌شود و براون با عجله به سوی "هدف شیطانی کنونی خود" می‌رود. او "راهی خسته کننده در پیش گرفته بود که تیره‌ترین درختان جنگل آن را تاریک کرده بودند". تنهایی او مطلق است و براون نگران موجودات ترسناکی است که شاید پشت درختان پنهان شده باشند. او می‌داند که تا پیش از طلوع آفتاب به جهان آشنا و مأنوسش بازنمی‌گردد.
 انگاره‌ی دوری رفت و برگشت در داستان "گودمن براون جوان" ساختاری روایی ایجاد کرده که دارای زمینه‌ای گوتیک است. ولی راز در این داستان فراتر از حد ملودرام متعارفی‌ست که رمانس گوتیک در ذهنمان تداعی می‌کند. در این نوع رمانس معمولاً سرانجام معلوم می‌شود که تمام رخ‌دادهای مرموز علت وجودی منطقی دارند. وقتی براون از خودش می‌‌پرسد "نکند شیطان دارد شانه به شانه‌ام می‌آید؟" فوراً آن مرد سالمند ظاهر می‌شود تا براون را برای دیرآمدنش سرزنش کند. از توضیح پیرمرد درباره‌ی برنامه‌ی سفرش می‌فهمیم که او موجودی‌ست نازمینی که در قالب آدمها ظاهر شده و لباس افراد محترم و متشخص را پوشیده است. براون در مقام عذرخواهی توضیح می‌دهد که "ایمان کمی معطلم کرد" معلوم می‌شود که او نه از دیدن آن پیرمرد مرموز حیرت کرده و نه از قدرت ماورای طبیعی او بی‌خبر است.
 در سطح شکل هم پس از این ملاقات، جهان جنگل رودرروی جهان دهکده قرار می‌گیرد. شخصیتهایی که کم‌کم پدیدار می‌شوند همانهایی هستند که در دهکده زندگی می‌کنند. براون آنها را از لحن صحبتها و تکیه‌کلام‌ها و لباسهایشان می‌شناسد. به نظر می‌رسد که انگار همه به دنبال کارهای عادی خود هستند با این تفاوت که درختها جای خانه‌ها و عبادتگاه‌ها را گرفته‌اند و آدمها هم موقعیت جنگل را پذیرفته‌اند بی‌آن‌که شخصیت یا رفتارشان تغییر کند. جالب این است که ارزشهای جنگل درست وارونه‌ی ارزشهای دهکده است ولی "قدیسان" بدون این‌که به این وارونگی ارزشها اهمیتی بدهند و نگرانش باشند جست‌وخیزکنان و خوش‌وخرم به درون تاریکی می‌روند.
 آن‌چه هاثورن درباره‌ی رابطه‌ی شیطان با براون جوان مطرح کرده جالب توجه‌ است. مرد سالمند شبیه براون جوان است و "به ظاهر موقعیتی هم‌سان با گودمن براون جوان دارد." هاثورن- به قصد تأکید بر این شباهت- در ادامه نوشته که "می‌شد آنها را پدر و پسر به شمار آورد." البته حقیقت هم همین است و براون جوان- مثل تمام افراد دهکده و جهان بزرگتر- فرزند شیطان است. شیطان هم چهره و ظاهرش طوری‌ست که انگار یکی از مردم جهان‌دیده‌ی محترم است: "حالت وصف‌ناپذیر چهره‌اش او را مرد جهان‌دیده‌ای نشان می‌داد که در سر میز شام فرماندار یا حتا در دربار شاه ویلیام شرمی احساس نمی‌کرد." در واقع هاثورن خواسته بگوید که اصل شر در هیچ جا غریبه نیست و هرجا که انسانها هستند، شیطان هم هست. تمام این آگاهیها در شکل داستان، با کنار هم قرار گرفتن جهانی که براون جوان پشت سر گذاشته و جهانی که اینک واردش شده، به خواننده القا می‌شود.
در یک آن براون جوان که گرفتار تردیدی لرزاننده شده می‌خواهد از زیر بار تعهدش برای سفر شبانه به جنگل شانه خالی کند و این بهانه‌ی بچه‌گول‌زن را می‌آورد که نه اجدادش و نه هیچ‌کدام از مردم نیک نیوانگلند هرگز تن به سفری چنین پرمخاطره نداده‌اند. ولی مرد سالمند پاسخ حاضر و آماده‌ای در آستین دارد: او نه فقط دوست صمیمی و هم‌کار نزدیک پدر و پدر بزرگ براون بوده بلکه در نیوانگلند هم آشنایان زیادی دارد و براون باید به او اعتماد کند و حرفش را بپذیرد که در این سفر هیچ خطری تهدیدش نمی‌کند.
 براون به راهنمای خوش‌خلق و چرب‌زبانش اعتماد می‌کند و هم‌راه با او در جنگل پیش می‌رود. در طول زمان پیش‌روی در جنگل او مقامات متدین کلیسای سیلم و افراد شریفی را که تا آن زمان فکر می‌کرده مؤمنانی درست‌کار هستند، می‌بیند که مثل او راهی مکان همایش در جنگل‌اند: گودی کلویز که در مدرسه به آنها شرعیات درس می‌داده، کشیش و شماس گوکین و ... دیدن هرکدام از اینها گودمن براون جوان را یک گام بیشتر به سوی رفع تمام توهمهایش پیش می‌برد و شکاف بین او و ایمانش را عمیقتر و گذرناپذیرتر می‌کند. براون جوان هرچه در ظلمت انبوه جنگل بیشتر فرو می‌رود جهان وارونه‌ی جنگل را مقاومت‌ناپذیرتر می‌یابد. بااین‌همه، پس از هر کشف تازه‌ای به یاد "ایمان"اش می‌افتد و باور دارد که هنوز هم می‌تواند به آغوش امنیت و اطمینان‌خاطر خانه بازگردد و در پناه "ایمان" دل‌بندش آرامش و پاکی گذشته‌ی خود را بازیابد.
 البته رخ‌دادهایی که در ادامه‌ی مسیر روی می‌دهند گودمن براون جوان را لحظه به لحظه ناامیدتر و باورش به رستگاری را سستتر می‌کنند- به خصوص زمانی که توده‌ی ابر سیاهی از بالای سرش می‌گذرد و او در میان صدای همسایگانش در سیلم، صدای "ایمان" را هم می‌شنود و چیزی مثل روبانی صورتی که متعلق به کلاه زنش بوده، پیچ‌وتاب‌خوران از آسمان به زمین می‌آید. بدیهی‌ست که در این هنگام تردیدی که براون پیش از شروع حرکت به سوی جنگل، درباره‌ی گمراهی آدمها داشته به یقین تبدیل می‌شود. این نکته‌ی بسیار مهمی است: اگر براون جوان به حقیقتی که اینک کشف کرده ظن نبرده بود و حدس نمی‌زد که ممکن است چنین موضوع وحشتناکی واقعیت داشته باشد، هرگز تصمیم نمی‌گرفت که به جنگل برود و با چشمهای خود شاهد حقیقت باشد. آگاهی از چنین حقیقتی او را چنان منقلب می‌کند که در همایش جادوگران با فصاحت تمام شروع به سخنرانی می‌کند و "پس از لحظه‌ای بهت مطلق فریاد کشید: ایمان من رفته... در زمین خوبی وجود ندارد. گناه هم اسمی بی‌مسماست. بیا، ای شیطان! این جهان ارزانی تو باد."
 همایش جادوگران در حقیقت معادل شیطانی مراسم عشای ربانی پیوریتینی است. در این همایش حاضران سرودهایی می‌خوانند که شباهت عجیبی به سرودهایی دارد که توسط گروه کر عبادتگاه سیلم ‌خوانده می‌شود. شکل موعظه‌ها هم همان شکل موعظه‌های پیوریتینی است. گردهم‌آیندگان همان لباسهای معمول و آشنای خود را به تن دارند و با همان وقار همیشگیشان رفتار می‌کنند. نکته‌ی‌ جالب توجه این است که شکلها و صورتهای ظاهر دهکده و مراسم عبادتگاه با دقت تمام کنار شکلها و صورتهای ظاهر جنگل و مراسم شیطانی قرار گرفته‌اند. جهان آشنای واقعیت و اطمینان با جهان تاکنون ناآشنای خیال و تردید در این‌جا یکی شده است. آدمها همان آدمهایند و آیینهای مراسم جادوگران همان آیینهای مراسم عشای ربانی در کلیسای دهکده است. تنها عنصرهای نامعمول آتش شعله‌ور جرق‌جرق‌کن است و حضور شخصیتهای برجسته‌ی اجتماعی و سیاسی مستعمره و اختلاط خودمانی و صمیمانه‌ی گم‌راهان و قدیسان. به جز اینها، بر شباهت جزء به جزء بین این همایش با مراسم مذهبی کلیسا که براون در طول عمرش دیده، تکیه می‌شود. ولی در جنگل معنا و مقصود مراسم برعکس شده و هدف از برپایی این همایش پذیرفتن نوکیشان به مراسم عشای ربانی لعنت‌شدگان است. سرانجام هم معلوم می‌شود که نوکیشان ویژ‌ه‌ی این مراسم گودمن براون و زنش- ایمان- هستند. در این‌جاست که براون جوان به این حقیقت پی می‌برد که تمام آدمها شریراند و روز و شب سرگرم انجام اعمال ‌پلیداند، تقدسشان هم یکسره ظاهرسازی و دورویی است. و درست در لحظه‌ای که قرار است "شبح شر" با خون بر پیشانی آنها "نشانه‌ی تعمید" بگذارد، براون برای نجات خودش و "ایمان" با تمام وجودش نعره‌ای از ته دل می‌زند.
در این‌جا هاثورن آگاهانه از دادن حکم قطعی درباره‌ی آن‌چه رخ‌داده طفره می‌رود و به خواننده می‌گوید که براون نمی‌دانست آیا "ایمان" از نعره‌ی گوش‌خراش او که امر کرد "به آسمان نگاه کن... در برابر شیطان مقاومت کن." اطاعت کرد یا نه. در پی این طفره‌روی نویسنده از اظهار نظر صریح، قویترین ایهام پراکنده در فضای داستان ظاهر می‌شود: "آیا گودمن براون در جنگل به خواب رفته و محفل جادوگران را در رؤیایی جنون‌آمیز دیده بود؟" به نظر هاثورن خواننده در صورت تمایل می‌تواند احتمال رؤیا بودن واقعه را بپذیرد ولی چه رؤیا باشد و چه واقعیت، در نتیجه‌ای که حاصل شده تفاوتی ایجاد نمی‌کند و نتیجه این است که زندگی بروان برای همیشه عوض شده است- چنان عوض شده که براون دیگر نمی‌تواند حکم نیک بودن انسان را بپذیرد و به آن اعتماد کند. نتیجه‌ی این تجربه این است که براون پا از نقطه‌ی بازگشت بیرون می‌گذارد. اعتقاد او به نیکی سرشت انسانها برای همیشه از دست رفته و از دست دادن این اعتقاد، بیگانگی کامل با نوع بشر را با خود هم‌راه دارد. او که شر را با تمام وسعت بی‌کران و ژرفنای بی‌انتهایش شناخته و پی برده که تمام آدمها در معرض آلوده شدن به لجنزار آن و غرق شدن در باتلاقش قرار دارند، دیگر نمی‌تواند حتا تا آخر عمرش این شناخت را فراموش کند و آن را از ذهنش بیرون براند. وقتی صبح بی‌خودازخود به دهکده برمی‌گردد دیگر آن جوان خوب کمی بدبین نیست که شب پیش آنجا را ترک کرده بود. حالا دیگر آدمی شده کاملاً متفاوت. او در شبی که بر او گذشته چشم‌انداز جنگل را جانشین چشم‌انداز دهکده کرده، زیرا منظره‌ی تراژیک تفاوت ظاهر و باطن را به چشم خود دیده است.
 هاثورن برای ادراک شکل و معنای نهفته در پس داستان رمزی‌اش تدبیرهای هوشمندانه‌ای اندیشیده و تمهیدهای زیرکانه‌ای به کار برده است. ریچارد هارتر فاگل در بررسی کلاسیک شده‌اش درباره‌ی این داستان توجه خواننده را به کیفیت لحن سبک‌گرایانه‌ی هاثورن به عنوان کلید کشف معمای داستان جلب می‌کند:
"رضایت خاطری که از خط روشن ساختار داستان به خواننده دست می‌دهد با فاصله گرفتن پیوسته‌ی هاثورن از مصالح داستانش تقویت می‌شود. موضع او تأثیر تعادل مرسوم در آثار کلاسیک را عمق بیشتری می‌بخشد. این موضع به نوبه‌ی خود در تقابل با ابهام دردناک درون‌مایه‌ی داستان قرار می‌گیرد و حتا لحن حادترین صحنه‌ها هم به طور کلی، بر اثر خودداری نویسنده تعدیل شده است. حضور نظاره‌گر خون‌سرد و بی‌طرف (ولی نه بی‌احساس) نویسنده بر شخصیت حاضر در داستان سایه انداخته است. هاثورن به خود اجازه نمی‌دهد که با قهرمانش یکی شود. او گودمن براون جوان را در نقش قهرمان نشان نمی‌دهد، بلکه همیشه او را در زمینه‌ای از کل موقعیت و مجموعه‌ی شرایط نشان می‌دهد. موضع حفظ فاصله‌ی نویسنده نسبت به داستان در طنز آن که تقریباً همه‌جا به صورتی کم‌رنگ حضور دارد، به روشنی تمام عیان است، طنزی که با ابهامهای همیشه‌حاضر موقعیت ارتباطی اندام‌واره دارد، ولی بیش از همه در لحن ماندگار آشکار است...
 این فاصله‌گیری در آرامش و انتزاع و جدیت سبک هاثورن به طور ضمنی وجود دارد، این سبک همه‌جا رسمی و دقیقاً- هرچند به ظرافت- آهنگین است. این سبک پرده‌ی حریری نازک و آرمانی کننده بر کنش داستان می‌کشد و فاصله‌ای زیبایی شناختی را حفظ می‌کند، در عین آن‌که زشتی چیزی را که پوشانده به اشاره نشانمان می‌دهد."
 به این ترتیب درهم‌آمیزی شیوه و معنا، آرمانی‌کردن و زشتی، شکل داستان را تقویت کرده است. برای فهم تسلطی که هاثورن به کمک شکل داستان بر مصالح خود پیدا کرده، به این موضوع باید توجه کنیم که او روایت را در جایی قرار داده میان جهان نسبتاً معمولی مرد جوان تازه‌داماد گرفتار تردیدهایی درباره‌ی جهانی که همیشه می‌شناخته و ظاهر و باطنش را یکی می‌دانسته، و جهان رؤیا و استوره. به این ترتیب، او توانسته به روایتش کیفیتی ایهام‌آمیز ببخشد که یک پا در واقعیت و یک پا در رؤیا دارد. خلاصه این‌که هاثورن حاضر نشده یکی از این دو جهان را قلمرو دانش واقعی بداند. طبق برداشت او، هر جهانی که در یک فرد تأثیری بیشتر داشته باشد، واقعیتی که قرار است به زندگی‌اش شکل دهد در همان جهان خواهد بود. نکته‌ی جالب توجه این است که این دو قطب در سراسر داستان پیوسته روبه‌روی هم قرار گرفته‌اند. شاید گودمن براون جوان واقعاً تمام روی‌دادهای وحشتناک سفر به درون جنگل را در خواب دیده باشد، ولی شکی نیست که با وجود التماسهای "ایمان" و حتا قوه‌ی تشخیص خودش پا به این سفر گذاشته است. این سفری بوده که سرشت شکاکش همیشه مایل به آن بوده است.
 هاثورن با دادن نظم و ترتیب دقیق به این تجربه، هرچند که شاید ایهامی باشد، گذرگاه بسیار خطیری را با وضوح و دقت تمام ترسیم کرده که مردی جوان که پیشتر هم به سرشت انسانی مشکوک بوده، با پیمایش آن به نتیجه‌ای کاملاً بدبینانه و حتا کلبی‌مسلکانه رسیده است. او- این فرزند خلف پیوریتینها- اعتقاد راسخ پیدا کرده که انسان ذاتاً گم‌راه است، و دیگر قادر نیست از این اعتقادش دست بکشد. بنابراین وقتی می‌میرد خانواده و همسایگانش "بر سنگ گورش شعری امیدوارانه حک نکردند، زیرا ساعت مرگش دل‌گیر بود."
مرحله‌هایی را که هاثورن از لحاظ شکل ایجاد کرده تا بتواند از عهده‌ی مسئله‌ی دشوار روبه‌رویی رمزی با واقعیت تراژیک شر در نهاد انسان برآید، شبیه موقعیتی نمایشی است (ماجراهای جنگل) که هم پیش‌درآمد دارد (خداحافظی براون با دهکده) و هم پایان‌بندی (بازگشت به دهکده). روایت دور کاملی زده و از غروب آفتاب به کابوس و طلوع رسیده است. هاثورن تنها به کمک کنار هم چیدن دقیق و نظام‌دار دهکده و جنگل، سبک و موضوع، واقعیت و رؤیا، توانسته بر جهانهای به ظاهر دوگانه، ولی در باطن یگانه و جدایی‌ناپذیر خیر و شر تسلط شکلی پیدا کند.

تیر 1391

[در نگارش این نوشته از کتاب "مبانی نقد ادبی"- نوشته‌ی ویلفرد گرین، لی مورگان، ارل لیبر، جان ویلینگهم- ترجمه‌ی فرزانه طاهری- استفاده کرده‌ام.]

نقل آثار این وبسایت تنها به صورت لینک مستقیم مجاز است. / طراحی و اجرا: طراحی سایت وبنا