روایت اول از استوره‌ی زندگی و مرگ گیومرت
1391/3/26


گیومرت که به روایتی نخستین انسان و به روایتی دیگر نخستین شاه آریایی- ایرانی است، در اوستا، گیومرتن، و در متنهای باستانی به جا مانده از ادبیات و زبان پهلوی، گیومارت، گیومرت و گیومرد نامیده شده است. او در متنهای کهن پارسی دارای نامهای گوناگونی چون کیومرس، کیومرز، کیومرث، کهومرث، کوشاه، کرشاه، گرشاه، گل شاه، کوه شاه، و شاه کوه است که متداولترینشان و نام رایج امروزینش کیومرث است.
گیومرت در زبان پهلوی به مفهوم "نامیرای میرا" یا "ابدی‌زیست میرنده" است و این نام به این دلیل بر او نهاده شده که بنا بر روایت متنهای پهلوی، جایگاه  نخستین او در ابتدای آفرینش، گیتی مینوی بوده و در آن سرا، او نامیرا بوده و زندگی مانا داشته، هنگامی که بنا بر اراده اورمزد از گیتی فرازین به زمین فرود آمده، زیستی سپنجی یافته و از سوی زروان- پدر زمان- برای او عمر ناسوتی سی ساله، مقدر شده، او در کالبد زمینی خود، مدت سی سال عمر کرده، سپس مرده و به جایگاه نخستین خود در جهان فرازین باز گشته، و در آن جایگاه بار دیگر نامیرا شده و تا پایان جهان مانا خواهد بود.

درباره‌ی استوره زندگی و مرگ گیومرت دو گونه روایت استوره‌ای- آیینی- تاریخی داریم. روایت نخست روایتی است که در متنهای پهلوی- مزدیسنی باقی مانده از سده‌های نخستین تاریخ هجری ایران، ثبت شده و مبنای بنیادین همگی آنها، روایت متنهای اصیل پهلوی باستانی در دوران ساسانی، اوستا و سایر متنهای مقدس مزدیسنی، و متنهای کهن ودایی بوده است. مهمترین سرچشمه‌های موجود این روایت متعلق به  نیمه‌ی دوم سده‌ی سوم هجری است و در میان متنهای پهلوی به جا مانده از این دوران، بندهش- گزیده‌های زاداسپرم- روایت پهلوی- و ارداویراف نامه، مفصلتر از بقیه‌ی متنها به این روایت پرداخته و هریک از آنها، از زاویه‌ی دیدی خاص، این استوره را، با اختلافهایی در جزئیات، روایت کرده‌اند.
 روایت دوم، روایتی است که در شاه‌نامه‌ی فردوسی و متنهای تاریخی- تحقیقی سده‌های سوم تا پنجم هجری، از جمله تاریخ الامم والملوک تبری (تاریخ بلعمی)، آثار تاریخی حمزه اصفهانی و مسعودی، آثار الباقیه ابوریحان بیرونی، و مجمل التواریخ و القصص آمده، و نسبت به روایت نخست روایتی جدیدتر و بسیار متفاوت است.
این پژوهش نگاهی‌ست به روایت نخست از استوره‌ی زندگی و مرگ گیومرت.

بنا به باور آیینی آریاییهای باستان و متنهای پهلوی کهن که متکی بر این باورها بوده، گیومرت انسان نخستین و نخستین نمونه‌ی بشر بر زمین و پدر نژاد انسانی به طور کلی، و بارآور نژاد نژاده‌ی آریایی به طور خاص بوده است. از گیومرت در اوستا با  صفتهای "نیکوکار" و "پاک" یاد شده است.

آفرینش گیومرت

در آن هنگام که زمان بی‌کرانه بود و ازلی- ابدی، و دو جهان روشنی و تاریکی در برابر هم قرار داشتند- جهان روشنی بر فراز و جهان تاریکی در فرود- و بین این دو جهان خالی مطلق بود، چون اورمزد که فرمان‌روای جهان روشنی و دانایی ناب کامل است- و سرچشمه‌ی روشنایی همین دانایی اوست- سرشت تازنده و ستیزنده‌ی اهریمن را که فرمان‌روای جهان تاریکی‌ست، می‌شناخت، آهنگ آن کرد که جهان روشن‌نهاد خویش را در برابر تازش اهریمن ایمنی و امنیت بخشد، بدین سبب از زمان بی‌کرانه، زمان کران‌مند دوازده هزار ساله را آفرید و در این زمان کرانمند گوهرهای مینوی را آفرید. سه هزار سال به آفرینش مینوی جهان گذشت، و در این سه هزار سال اورمزد، نخست امشاسپندان و ایزدان بزرگ را برای یاری خود آفرید، تا در نگهبانی گیتی و نبرد با اهریمن یاورش باشند، سپس مینوی جهان مادی، از جمله مینوی آسمان و دریا و زمین و گیاه و جانور و انسان را آفرید. در همین مدت اهریمن هم که به دلیل کرانمند شدن زمان، توانا به آفرینش شده بود، فرزندان خود، کماله دیوان (هفت دیو مهیب تبه‌کار مهم که در برابر هفت امشاسپند اصلی اورمزدی قرار می‌گیرند) و سایر دیوان کوچک و بزرگ و دختر دلبندش- جهی- را، برای یاری رساندن به خویش، آفرید و در پایان سه هزاره‌ی نخست، همراه تمام فرزندانش به جهان روشنی بتاخت، ولی با شنیدن سرود مقدس "اهو نور" که به فرمان اورمزد در جهان روشنی طنین‌انداز بود، او و هم‌راهانش سست شدند و از یورش بازماندند و به ژرفای چاه سیاه دوزخ، در اعماق جهان تاریکی، فروافتادند و مدت سه هزاره در آن جا مدهوش و بی‌جنبش بودند.

آنگاه اورمزد در  سه هزاره‌ی دوم، برای مینوهای جهان مینوی تن مادی آفرید، تا یار و یاور او در مبارزه آینده‌اش با اهریمن باشند و سپاهیان او را تشکیل دهند. در ساختن جهان، اورمزد از روشنایی بی‌کران آغاز کرد که از اندیشه‌ی تابناکش سرچشمه می‌گرفت. از روشنایی بی‌کران آتش را آفرید و فروزش و تابش را از روشنایی بی‌کران در آن نشاند. از آتش باد را به سیمای جوانی پانزده ساله آفرید. از باد آب را برای مغلوب کردن دیو تشنگی آفرید، و از آب خاک را پدید آورد. و چون آخشیجهای گوهرین گیتی از آتش و باد و آب و خاک ساخته و پرداخته شدند، به ساختن جهان مادی پرداخت. نخست از آتش جاودان که جریان‌بخش و جان‌آفرین جهان مادی است، و از سرچشمه‌ی نورانی اندیشه اورمزد مایه می‌گیرد، تن مادی یگانه‌ی بی‌کرانه‌ای آفرید. سپس از سر آن آسمان و از پای آن زمین و از اشک آن دریا و از گیسوی آن گیاه نخستین و از دست راست آن گاو نخستین و از دست چپ آن تن گیومرت را آفرید.
 به این ترتیب که نخست آسمان را چون تخم مرغی گرد و هموار از پولاد گداخته بساخت و آن را حصار جهان کرد، و سر آن را به روشنایی بی‌کران پیوست و تمام جهان مادی خود را در میان آن جای داد، و خود برای رهبری نبرد آتی‌اش با اهریمن که به یمن نیروی دانایی پیش‌بینانه‌اش می‌دانست در پایان این سه هزاره در گیر آن خواهد شد، بر فراز آسمان ساکن شد. آسمان برای اورمزد زرهی بود تا در نبرد با اهریمن آن را به خود بپوشاند. دوم دریا را آفرید و برای آن‌که بپاید و خشکی نبیند، باد ابر انگیز را به یاری دریا گماشت. سوم زمین را گرد و بی‌فرازونشیب، چون زرده‌ی تخم مرغ در میان گنبد آسمان به پهنا و درازا و ژرفای یکسان آفرید، و در بهترین جای آن سرزمین "ایران‌ویج" و در میانه‌ی آن رود "دائیتی" را بنیان نهاد. چهارم گیاه نخستین را که نمونه‌ی گیاه و بارآور بالندگی و رویش بود، بی‌شاخه و بی‌پوست و بی‌خار و تر و شیرین، در وسط سرزمین "ایران‌ویج" و بر کرانه‌ی رود "دائیتی" آفرید. این گیاه تخمه‌ی همه گیاهان را در خود داشت. اورمزد آب و آتش را به یاری او گماشت تا در درازنای زمان از ریشه و ساقه‌اش همه گونه گیاه پدید آید. پنجم سالار چارپایان اهلی را به صورت گاو نخستین که ماده گاوی سپید بود و نمونه‌ی چهارپایان و الگوی مادی آنان، روشن و درخشان چون ماه آفرید و جایگاه او را در سرزمین "ایران‌ویج"، بر ساحل راست رود "دائیتی"، قرار داد. اورمزد آب و گیاه را به یاری گاو نخستین گماشت تا به کمک آنها نیرو گیرد و ببالد و فرزندان آورد. سرانجام در ششمین مرحله‌ی آفرینش، گیومرت را که نخستین انسان و نمونه‌ی آدم و پدر نسل بشر بود، درخشان هم‌چون خورشید آفرید. جایگاه او را نیز در سرزمین "ایران ویج"، بر ساحل چپ رود "دائیتی"، قرار داد. گیومرت را به اندازه‌ی چهار نای بلندی بود. پهنایش با درازایش برابر بود، و از این نظر بین او و آسمان که دارای درازا و پهنای برابر است، شباهت و پیوند بود. گیومرت بر سوی چپ و گاو نخستین بر سوی راست اورمزد آفریده شدند. گیومرت دارای چشم و گوش و زبان و نشان اورمزدی "دخشک" بود. داشتن دخشک به او این مزیت را می‌بخشید که مردمان، تا انتهای جهان، از تخمه‌ی او زاده شوند. برای آرامش او خواب آسایش‌بخشنده آفریده شد. اورمزد گیومرت را بینا و گویا و شنوا آفرید. اندام و پیکرش، هنگام آفرینش، اندام و پیکر بالابلند مرد پانزده ساله‌ی خوش‌اندام ورزیده بود- پانزده سالگی سن اوج جوانی و کمال و بلوغ برای مرد باستانی بود- اورمزد از روشنی و سبزی آسمان تخمه‌ی مردمان را بارور و بالنده آفرید و در تن گیومرت بنهاد تا نسلی بارور و بالنده از او پدید آید. اورمزد آفریدگان زمین همه را از آب پدید آورد، جز گاو نخستین و گیومرت را که گوهرشان از آتش بود. تخمه‌ی گیومرت هم آتش‌نهاد بود نه چون دیگر آفریدگان زمین، آب نهاد.
آفرینش جهان یک سال به درازا انجامید. اورمزد جهان را در شش نوبت آفرید و پس از هر نوبت پنج روز آرام گرفت و آن پنج روز را روزهای جشن و شادمانی و سپاس‌گزاری قرار داد. او آفرینش را از نخستین روز فروردین آغاز کرد. آسمان را در چهل روز، دریا را در پنجاه و پنج روز، زمین را در هفتاد روز، گیاه نخستین را در سی و پنج روز، و گاو نخستین را در شصت و پنج روز آفرید.
آفرینش گیومرت هفتاد روز به درازا انجامید- از رام روز ماه دی تا انیران روز ماه سپندارمذ که طبق تقویم امروزی از پانزدهم دی تا بیست و چهارم اسفند می‌شود- و پس از آن پنج روز گاهنبار است، یعنی پنج روز آرامش اورمزد و پنج روز جشن و سرور آفریدگانش به پاس آفرینش موجود مقدس دیگری از آفریده‌های او.

زندگی زمینی گیومرت و نبردش با اهریمن

گیومرت از گیتی مینوی به زمین خاکی فرستاده شده تا اورمزد را یار و یاور باشد در نبرد با اهریمن، و از او نژاد آریایی به وجود آید که سپاهیان اورمزد باشند در مبارزه‌ی دیرپایش با سپاهیان اهریمن.
در پایان سه هزاره‌ی دوم، اهریمن که تمام این سه هزاره را سست و بی‌هوش در دوزخ افتاده بود، به هوش آمد، و دیوانش که آنان هم از بی‌هوشی و رخوت بیرون آمده بودند او را تشویق کردند تا به آفریدگان اورمزد بتازد و با آنان بستیزد و ایشان را نابود کند. دیوان به اهریمن قول دادند که او را یاری دهند و هم‌راه او به آفریدگان اورمزد یورش آورند و آنان را دچار هرگونه بلا و نکبتی از درد و بیماری و رنج و اندوه و مرگ سازند. آنان به او گفتند: "برخیز، پدر ما! ترس و سستی از خویش بران، و به ما دل‌گرم باش، زیرا ما در گیتی آن‌گونه کارزار کنیم که اورمزد و امشاسپندان را از آن تباهی و بدی رسد". سپس یکایک تبه‌کاری‌ها و بدکرداری‌هایی را که از ایشان برمی‌آمد به تفصیل برشمردند. اهریمن حرفهای دیوزادگانش را تمام و کمال شنید، با این وجود، به گفته‌های ایشان دل‌گرم نشد و جرأت تازش بر آفریدگان اورمزد و ستیزش با آنان نکرد، و از سستی و رخوت برنخاست.
آن گاه جهی- دختر بزرگش- پیش آمد و قول داد که گیومرت راست‌کار و گاو نخستین را دچار چنان رنجهای بی‌شمار کند که زندگی در نظرشان بی‌مقدار شود. جهی تبه‌کار، پدر پلشت‌کردارش را چنین گفت: "برخیز، پدر ما! ترس و سستی از خود بران، و به من دل‌گرم باش، زیرا من در کارزار با اورمزد آفریدگان، چندان درد و رنج و بلا بر مرد پرهیزگار و گاو ورزا وارد آورم که به سبب کردار من، زندگی ایشان دیری نپاید. فره ایشان را بدزدم. آب را بیالایم. زمین را بیازارم. آتش را خامش کنم. گیاه را پژمرده سازم و تمام آفرینش را آلوده و آزرده کنم."
آن‌گاه او تمام بدکرداری‌هایی را که توانا به انجامش بود، چنان به تفصیل برشمرد که اهریمن قوت قلب گرفت و  به او دل‌گرم شد. آن‌گاه جرأت دوباره یافت و جان تازه گرفت و از سستی و رخوت بیرون آمد. پس برخاست و سر جهی ببوسید، و از آن پلید بوسه، آن پلیدی که دشتانش خوانند- منظور حیض است- بر جهی آشکار شد.
 آن‌گاه اهریمن به هم‌راهی تمام کماله دیوان و دروجان و خرفستران موذی و گزنده- چون مار و اژدها و افعی و عقرب و چلپاسه- و تمام بدیها و شرارتها و تباهیها و پلشتیهای خویش‌آفریده، به پیش‌گامی و سپهسالاری جهی، از نو به جهان مادی اورمزد آفریده بتاخت و به مقابله با جهان روشنایی و روشنان درونش پرداخت. نخست بر آسمان یورش آورد و سپهر را که در جهان روشنی قرار داشت، به جهان خالی، که مرز میان دو جهان تاریکی و روشنایی است، فرو کشید- و تنها بخشی از آن در جهان روشنی باقی ماند و این همان بخش از جهان مادی است که اهریمن توانا به آلودن آن نیست- سپس آسمان را شکافت و به درون آن آمد و چون وارد آسمان شد از آن ترسید- هم‌چنان که گوسپند از گرگ- سپس از آب که زیر زمین قرار داشت، گذشت. سپس میانه‌ی زمین را سفت و شکافت و به وسط زمین برآمد. پس آن‌گاه بر تمام آفریدگان اورمزد هجوم آورد، و چون پلیدمگسی آلوده، بر تمام آفرینش بتاخت. جهان را به نیم‌روز چنان تیره و تاریک کرد که زمین چون شب تاریک شد و تمام آسمان زیر و بالای زمین را تاریکی در خود فرو برد.
آن‌گاه اهریمن آفریدگان زشت و پلشت خود را بر زمین رها کرد و پلیدی ایشان چنان همه جا را فرا گرفت که  به اندازه‌ی نوک سوزنی از زمین از آلودگی بر کنار نماند. گیاه زهرآلود شد و پژمرد. گاو نخستین دچار بیماری و درد شد و زرد روی گشت. آن‌گاه اهریمن به سوی گیومرت آمد تا او را دچار آز و نیاز و بیم و هوس و بوشاسپ (کاهلی و سستی و رخوت) کند. اورمزد برای نجات دادن گیومرت از شر فتنه‌ی اهریمن او را به خوابی خوش فرو برد. گیومرت مدتی در خواب از گزند اهریمن در امان بود. چون بیدار شد، جهان را چون شب تاریک دید. زمین پر شده بود از دیوان و دروجان و خرفستران گزنده. سپهر از گردش و خورشید و ماه از چرخش باز ایستاده بودند. زمین از غرش دیوان "مزنی"- آن دیوان هیولاپیکر که ایشان را بلندی چنان است که دریای فراخکرد تا میان رانشان رسد و ژرفترین ژرفایش تا نافشان را در بر گیرد- می‌لرزید.
 اهریمن سرگرم تاخت‌وتاز بود، و در ستیز و گلاویز با آفریدگان اورمزد. چون در برابر ایشان کاری از پیش نبرد، و بی‌زوری خویش و تقلای بیهوده‌ی خود در چیرگی بر ایشان را دید،  آرزوی بازگشت به دوزخ و آهنگ واپس نشستن کرد. اما آسمان چون ارتشتاری اروند با زره‌ای فلزین راه بر او بست. اهریمن راهی برای گریز نیافت و در دام آسمان اسیر شد. آن‌گاه نخستین نبرد سهمگین با اهریمن را  آسمان آغاز کرد که نبردی بس مدهش بود، و در این نبرد آسمان اهریمن را چنان زار و خوار کرد که آه از نهادش برآمد. سپس دومین نبرد را آب کرد. سه دیگر نبرد را زمین کرد. چهارمین نبرد را گیاه کرد. پنجمین نبرد را گاو نخستین یکتا آفریده کرد. سرانجام نوبت گیومرت درست‌کار درخشان چون خورشید رسید، و ششمین نبرد را گیومرت با اهریمن کرد.
 این نبرد سی سال آزگار به درازا انجامید زیرا بر سپهر طالع گیومرت چنین نوشته شده بود، و زروان پیش از تازش اهریمن چنین مقدر کرده بود که گیومرت راست‌کردار بر زمین سی بهار زندگی و شاهی کند.
 چون اهریمن در ششمین نبرد خویش با جهانیان به سوی گیومرت تاخت، گیومرت نخست به نیایش اورمزد پرداخت و اندیشه پاک کرد و سرودهای مینوی بخواند که به او قوت قلب و آرامش خاطر بخشید- و این بهترین روش نابود ساختن دروجان و دیوان است- پس آن‌گاه به مقابله با اهریمن برخاست و به نبرد با او پرداخت. او توانست به نیروی اورمزدی و کردار و پندار نیک خود، اهریمن و دیوانش را واپس براند و ناکام بگذارد.
 اهریمن هر ترفندی به کار برد و از هر سو که تاخت، از پس گیومرت برنیامد، و نیروی اورمزدی گیومرت او را خسته و آزرده کرد. ناچار، خوار و زار، واپس نشست و با خویش اندیشید که تمام آفریدگان اورمزد را آسیب و گزند رساندم جز گیومرت را. آن‌گاه تدبیری تازه اندیشید و استویهاد- دیو مرگ و زوال تن را که در امان ماندن از او تنها به یاری مهرایزد ممکن است- همراه با هزار دیو مرگ‌بار دیگر بر گیومرت که یار و یاور اصلی اورمزد بود، برجهانید. اما اینها هم نتوانستند تا زمان مرگ او، گیومرت را بکشند، به سبب تقدیری که رفته بود- و در آغاز آفرینش، زمان زندگانی و خدایگانی گیومرت سی سال بریده شده بود. در این مدت اهریمن و دیوانش همه چیز را در گیتی اورمزدی ویران کردند. دود و تاریکی با آتش درآمیخت و کدورت نور را کدر کرد و آفریدگان مقدس دگردیسه شدند. هرکدام از امشاسپندان دیوی بزرگ را هم‌آورد خود داشت. بر هر چیز ارجمند دیوی بتاخت. زشتی بر زیبایی، پستی بر والایی، بدی بر نیکی، فریب بر راستی، افسون جادوگری بر کلام مقدس، افراط و تفریط بر اعتدال و میانه‌روی، کاهلی بر کوشایی، تاریکی بر روشنایی، و نابخشایندگی بر بخشایش هجوم آورد. بر هرآن‌چه در تمام جهان مادی و سپهر اورمزدی بود، گزند و آسیب رسید.

مرگ گیومرت

 چون این تدبیر اهریمن بی‌نتیجه ماند و این تیرش هم به سنگ خورد و او از پس گیومرت برنیامد، به دخترش- جهی- متوسل شد. جهی به یاری او آمد و رنج و بیماری و مرگ را به سوی گیومرت فرستاد. سرانجام پس از سی زمستان نبرد، گیومرت دچار بیماری مرگ‌بار شد و بیمار و رنجور به زمین افتاد.
 آن‌گاه اهریمن بر پای راست او تاخت، و از انگشت کوچک پای راست او مرگ را به تن گیومرت درون کرد. سپس به سینه‌ی او تاخت، پس آن‌گاه بر شانه‌ی او فراز آمد و سپس بر بالای سر او بتاخت. از تن گیومرت روشنی چنان برون شد که آهن گرم سرخ را پتک برزنند و سیاه گردد. و بدین‌سان جان که از چشمه‌ی آتش اورمزدی بود و گوهری پاک و مقدس و روشن داشت، از پیکر گیومرت برون شد و او همان‌گونه که از دست چپ اورمزد زندگی زمینی یافته بود، بر دست چپ خود افتاد و درگذشت و به جهان مینوی باز گشت. در واپسین دم پیش از درگذشت، به فرمان اورمزد، تخمه‌اش بر زمین ریخت. آن تخمه را روشنی خورشید بپالود و دو بهر آن را نریو سنگ نگاه داشت و بهر سوم را سپندارمذ. و از آن‌جا که تن گیومرت از فلز ساخته شده بود و سرشت فلزین داشت، از تن گیومرت هنگام مرگ، هشت گونه فلز- زر و سیم و آهن و روی و ارزیز(قلع) و مس و سرب و جیوه-  پدید آمد. از سر سرب، از خون ارزیز، از بازو سیم، از پای آهن، از استخوان روی، از گوشت مس، از پیه جیوه و از جان زر که گرانبهاترین فلزات است، پدید آمد. تخمه‌ی زرین او چهل سال در زمین پنهان بود. به سر چهل سال از آن ریواس پیکری یک‌ساقه با پانزده برگ برویید و از آن مشی و مشیانه از زمین برستند، یکی به دیگری پیوسته، هم‌بالا و هم‌دیس. نه ماه ریواس پیکر بودند، سپس انسان پیکر گشتند و از ایشان نخست نژاد آریایی و سپس تمام مردم جهان نسل به نسل به دنیا آمدند، برای یاری رساندن به اورمزد در نبرد سهمگین خویش در سه هزاره‌ی سوم با اهریمن، و برای آن که سرداران و سربازان  سپاه اورمزد باشند در مبارزه با اهریمن- طبق پیمانی که فروهرهای ایشان در آسمان با اورمزد بسته بودند و سوگند خورده بودند یار و یاور او باشند در نبرد دیرپا با اهریمن، برای نابود ساختن دیوان و دروجان او و از کار انداختن خودش در واپسین نبرد، و بازافکندن ابدی‌اش به چاه سیاه و بی‌انتهای دوزخ که جایگاه اول و آخر اوست.

آذر 1384

نقل آثار این وبسایت تنها به صورت لینک مستقیم مجاز است. / طراحی و اجرا: طراحی سایت وبنا