یک آسمان هراس
1404/6/5

یک آسمان هراس
از انفجارهای نفس‌بند مرگ‌بار
و بوی دود و فسفر و گوگرد
و شعله‌های سرکش آتش
در قلب پاره پاره‌ی ویرانه‌های جنگ
در جان من فشرده شده چند هفته‌ای‌ست.
این چند هفته من
انگار
توفانی‌ام
انگار 
در حال منفجر شدن ناگهانی‌ام.

غرق است ذهن من
در ورطه‌ی تلاطم سرگیجه‌آوری
ویران شده سرای امیدم.

حس می‌کنم
بر این زمین غرق تشنج
دیگر
جایی برای زیستن نیک و پاک نیست
آسودگی خاطر و آرامش خیال
ناممکن است دیگر
دیگر دلم نمی‌شود از شوق بهره‌ور.

حس می‌کنم که نیست
بر این زمین غرق توحش
این دوزخین زمین که پر است از عذاب و زجر
جایی برای راحت و بی‌رنج زیستن.

حس می‌کنم
بر این زمین غرق تباهی
در ذهن خسته‌ام
در قلب پاره پاره‌ی درهم شکسته‌ام
انگیزه‌ای نمانده و میلی برای زیست
در من
دیگر توان و نای سرودن، دریغ، نیست
حتا
یک ذره اشتیاق به بودن، دریغ، نیست.

 


نقل آثار این وبسایت تنها به صورت لینک مستقیم مجاز است. / طراحی و اجرا: طراحی سایت وبنا