ماندولین‌نواز
1403/6/31


کنار ایستگاه مترو، روی چارپایه‌ی حصیری‌اش نشسته است
جوان ماندولین‌نواز بیست و چند ساله‌‌ی تکیده‌ای
وجود او پر است از انرژی نواختن
لبالب است از امید شاد ساختن
و ماندولین رنگ روی رفته و قدیمی پدربزرگ را
گرفته است عاشقانه در بغل
سونات ر-ماژور، اپوس-چهار، از ویوالدی عزیز را
که ساخته‌ست آنتونی نازنین او برای ماندولین
و قطعه‌ای‌ست شاد و دل‌نشین
سریع و چابکانه می‌نوازد و سراسر وجودش از نشاط و شور شاعرانه‌ای پر است
برای عابران خسته‌ای که گرم آمد و شدند
برای دل‌شکستگان دردمند
برای ناامیدهای تیره‌روز
برای رنجدیدگان بی‌نوا
برای زجربردگان غم‌زده
که از مقابلش در آمد اند و رفت
ولی همه، دریغ
به جز یکی دو تا
سریع و پرشتاب
بدون هیچ‌گونه اعتنا و یا توجهی به او
به راه خود ادامه می‌دهند
و از کنار او، بدون هیچ‌گونه واکنش
عبور می‌کنند و می‌روند.
مکدر و گلایه‌مند از بدون اعتنایی مسافران
و بی‌توجهی عابران
دلش گرفته از غبار غم
و پیکر تکیده‌اش به روی چارپایه کرده کز
برای پنج-شش دقیقه چشم‌های غم‌نشسته‌اش بدون اختیار بسته می‌شود
و با دو چشم بسته می‌نوازد او ادامه‌ی سونات را
در انتهای قطعه چون که باز می‌کند دو چشم بسته را
کنار چارپایه می‌کند مشاهده
که شاخه‌ی گل گلایولی سفید بر زمین نهاده ا‌ست دست مهربان رهروی
به محض دیدن گل گلایول سفید باصفای پرطراوت لطیف و روح‌بخش خود
تمام خستگی و دلشکستگی و غم‌نشستگی چهره‌اش زدوده می‌شود
گلایه‌ها و شکوه‌های ناتمام او تمام محو و نیست می‌شوند
و باز شور و شوق تازه جانشین حس یا‌ٔس می‌شود
و آن جوان ماندولین‌نواز
شروع می‌کند به باز هم نواختن
و عاشقانه می‌نوازد او سونات فا-مینور، اپوس-پنج از ویوالدی عزیز را
برای عابران ناشناس
نشاط‌بخش و دل‌گشا
پر از صفای جان‌فزا.

نقل آثار این وبسایت تنها به صورت لینک مستقیم مجاز است. / طراحی و اجرا: طراحی سایت وبنا