چه سوگوار بهاری!
بهار مردهدل داغدار و غمباری
بنفشههاش کبودند و لالههاش سیاه
و آه از دل پر سوز و سوگ سنبلها
و آه از رخ پژمردهی شقایقها
چه سوزناک و حزین ناله میکنند چکاوکها!
چه دلگداز و غمانگیز نغمه میخوانند
قناریان دلافسرده!
اسیر در قفس تنگ حسرتی جانسوز
گواه سلطهی تاریکی و تبهکاری.
همیشه بوده بهاران ما پر از ماتم
همیشه هدیهی آن بوده است غنچهی غم.
ندیده است به خود میهنم بهار خوشی
نبوده هیچ بهاری در این سرا خرّم.
چهها که دست قساوت نکرد با این باغ
چه غنچهها و چه گلها که کند و پرپر کرد!
چهها که پای خشونت نکرد با این فصل
چه برگها و چه برها که خاک بر سر کرد!
|