ری را... صدا میآید امشب
از پشت کاچ که بندآب
برق سیاهف تابشف تصویری از خراب
در چشم میکشاند.
گویا کسیست که میخواند...
اما صدای آدمی این نیست.
با نظم هوشربایی من
آوازهای آدمیان را شنیدهام
در گردش شبانی سنگین
زاندوههای من
سنگینتر
وآوازهای آدمیان را یکسر
من دارم از بر.
یکشب درون قایقف دلتنگ
خواندند آنچنان
که من هنوز هیبت دریا را
در خواب میبینم.
ری را، ری را...
دارد هوا که بخواند
در این شب سیا
او نیست با خودش
او رفته با صدایش اما
خواندن نمیتواند.
از نظر شکل بیرونی، شعر از سه بند تشکیل شده است. بندهای اول و سوم کوتاهند (بند اول پنج سطر و بند سوم شش سطر دارد) و بند دوم بلندتر است و دوازده سطر دارد. سطرها اغلب کوتاهند و هیچ کدام بیش از شش واژه ندارند. این شعر که یکی از شعرهای بسیار کوتاه نیماست دارای ۲۳ سطر و ۹۰ واژه است، بنابراین به طور متوسط سطرها تقریباً چهارواژهای هستند. کوتاهی سطرها ضرباهنگی بریده بریده به شعر بخشیده که تأثیرگذار است. گویا شاعر هنگام سرودن شعر از شدت اندوه و دلتنگی یا از فرط سنگینی هوای گرفته و خفقانآور دچار نفس تنگی بوده و نفس نفس میزده و وضعیتی ناگوار و دشوار داشته است.
بندهای اول و سوم در سطرهای پایانی همقافیهاند و این نشاندهندهی هماهنگی و همسویی این دو بند است. ولی بند دوم در سطر پایانی با این دو بند همقافیه نیست و سمت و سویی متفاوت دارد. در درون هر بند هم قافیههای متعددی وجود دارد. در بند اول "بندآب- خراب" و "میکشاند- میخواند"، در بند دوم "سنگینتر- یکسر- از بر" و در بند سوم "ری را- سیا- اما" و "بخواند- نمیتواند" قافیههای شعر را تشکیل میدهند.
وزن شعر که سکتهها و دستاندازها و ناموزونیهای متعدد دارد (و نشاندهندهی این است که گویا شاعر از گنجاندن کلامش در وزن عاجز بوده) طنینی تکاندهنده و اثرگذار به شعر بخشیده که القاگر رنج و زجر ناشی از ناتوانی و بیقراری است.
اینک، برای بررسی و نقد شکل درونی شعر، نخست به محورهای واژگانی شعر و واژههای کلیدی آن میپردازیم. سه محور واژگانی در شعر وجود دارد.
محور اول- واژههایی که بیانگر شب هستند: در بند اول واژهی "امشب"- در بند دوم واژههای "شبانی" و "یکشب"- در بند سوم واژههای "شب" و "سیا".
محور دوم- واژههایی که بیانگر صدا هستند: در بند اول واژههای "ریرا" و "صدا" و "میخواند"- در بند دوم واژههای "صدا" و "آوازها" (۲ بار) و "شنیدهام" و "خواندند"- در بند سوم واژههای "ریرا" (۲ بار) و "بخواند" و "صدایش" و "خواندن".
محور سوم- واژههایی که بیانگر رنجند: در بند اول واژهی "خراب"- در بند دوم واژههای "اندوه" و "دلتنگ"- در بند سوم واژهی "نمیتواند.
افزون بر این محورهای واژگانی که واژههای کلیدی شعر را در بر دارند، دو واژههای کلیدی دیگر "بندآب" (آب در بند گرفتار و بستهراه) و "دریا" هم در شعر حضور دارند که ضد همند و اولی نماد ویرانی و تباهی است و دومی نماد شکوه و بزرگی.
شکل درونی شعر بر مبنای این سه محور واژگانی و همچنین بر اساس تضاد این دو واژهی کلیدی به وجود آمده است. برای بررسی دقیقتر شکل درونی شعر ابتدا بر "ساخت منطقی" و سپس بر "بافت بومی" شعر متمرکز میشویم.
فضای حاکم بر شعر فضای شبی خاموش، سیاه، سنگین از اندوه و دلتنگ کننده است و در این فضاست که ساختمان شعر ساخته شده است.
ساخت منطقی شکل شعر ساختی دیالکتیکی است و دارای سه زیرساخت نهاد (تز)- برابرنهاد (آنتیتز) و برهمنهاد (سنتز) است که اولی و دومی با هم متقابل و سومی نتیجهی ترکیب آن دو است. بند نخست شعر بیانگر نهاد شعر است. در این بند، گویندهی شعر سخن از صدای بیمعنا و گنگ "ریرا" میگوید که از جایی نهان از دید (پشت کاچ) و از حوالی بندآب که برق سیاه تابش تصویر تباهی را مینمایاند، مکرر میشنود؛ و میپندارد که انگار کسی دارد آواز میخواند. نهاد در سطر پایانی این بند و پس از فضاسازی مناسب، بیان میشود: "گویا کسیست که میخواند."
سطر نخست بند دوم برابرنهاد شعر است و در آن گوینده میگوید که آنچه میشنود صدای طبیعی و به گوشآشنای آدم نیست: "اما صدای آدمی این نیست." و سپس در سطرهای بعدی بند، به استدلال میپردازد و دلیل خود را برای اثبات این موضوع که صدایی که میآید، صدای طبیعی آدم نیست، بیان میکند. دلیلش هم این است که او صداشناسی ماهر و در تشخیص آوازهای بشری خبره است، و در گردشهای اندوهگین شبانه، در شبهای سنگین از اندوه، آوازهای حزنآلود آدمها را با دقت و هشیاری شنیده و آنها را با نظمی هوشربا به خاطر سپرده و در اعماق ضمیر پنهان خود ثبت و ضبط کرده و تمام آوازهای آدمها را از بر دارد.
سپس به یکی از تجربهها و خاطرههای خود از آواز باشکوه و پرابهت آدمهای دلتنگ اشاره میکند که بر او اثری شدید و ماندگار گذاشته و خاطرش را به شدت به خود مشغول کرده است:
یکشب درون قایقف دلتنگ
خواندند آنچنان
که من هنوز هیبت دریا را
در خواب میبینم.
بند سوم بند نتیجهگیری شعر است و در آن از ترکیب دو گزارهی متصاد نهاد و برابرنهاد، گوینده به برهمنهاد آن دو میرسد و نتیجه میگیرد که این صدای بیمعنا و گنگ "ریرا، ریرا" که میشنود صدای آدمی تنها و تکافتاده و در بند دلتنگی و اندوه گرفتار چون بندآب است که هوای آن دارد که آواز بخواند، ولی چنان از خودبیخود و بیقرار است که توان آواز خواندن را از دست داده و دیگر نمیتواند آواز بخواند، بنابراین جز آوای دردمند بیمعنا و گنگ از گلویش بیرون نمیآید.
بافت تصویری شکل شعر را درهمتنیدگی دو عنصر متقابل طبیعی و تصویری "بندآب" و "دریا" که تار و پود بافتار شعرند، ایجاد کرده است: بندآب تباه و خراب که گنگ و خاموش است- دریای باهیبت که خروشان است و پرشکوه میخواند.
بر مبنای این تقابل استعارهی شعر شکل گرفته است: در شب سیاه و سنگین اندوه و دلتنگی آدم تنها همان بندآب خاموش و خراب از خودبیخود است که هویت و قدرت آوازخواندنش را از دست داده و نمیتواند آواز بخواند و جز صدای گنگ و نامفهوم "ریرا، ریرا" از گلویش آوایی بیرون نمیآید، ولی آدمهایی که با همند، با تمام دلتنگی آوازی باهیبت و پرشکوه چون آوای دریا دارند.
این ساخت منطقی و بافت بومی که چون تار و پود محکم در هم تنیده شده و در ترکیب منسجم با هم، شعر "ریرا" را از شکل درونی شکیل و خوشنقشونگاری برخوردار کرده، در کنار شکل بیرونی که در پیوندی منسجم با شکل درونی است، به این شعر چنان فرم عالی و درخشانی بخشیده که در شعر نیما و در شعر معاصر فارسی کمنظیر است.
آبان 1388
|