شصت و پنج سال از تولدم گذشت
شصت و پنج سال رهسپردنی که بود پرفراز و پرفرود
شصت و پنج سال طی شده که عمر آن فقط کمی درازتر از عمر آه بود
شصت و پنج سال رنج و شادی به یاد ماندنی
شصت و پنج سال ناامیدی و امید در ستیز و کشمکش
شصت و پنج سال تاب و تب
شصت و پنج سال التهاب و اضطراب روز و شب
شصت و پنج سال کوشش و تلاش سخت و بیامان
شصت و پنج سال چالش مدام و دمبهدم
شصت و پنج سال جنگ و صلح با خودم.
□
سالهای نوجوانی و جوانیام به درس و مشق و امتحان گذشت
و پر از کتاب بود
و پر از شعار و شعر و شور
سالهای اعتراض و اعتصاب بود
سالهای شور و شوق عشق و عاشقی
سالهای خامی و نپختگی و اشتباههای دردناک
سالهای اعتمادهای بیاساس
سالهای انتخابهای نادرست
و شکست در پی شکست
زخم خوردن و ز پا درآمدن
و دوباره خیزش و به پا شدن
و گذشت سالهای عمر از سی و چهل
تا به شصت و شصت و پنج
سالهای درد و رنج
سالهای پختگی
سالهای سوختن وَ ساختن
و خراب کردن و دوباره ساختن
و فرازراه عمر را
پشت سر گذاشتن پرافتوخیز
در نشیبراه عمر
خستهدل قدم زدن
ناتوان به پیش رفتن و گذار از هراسها و یأسها
و گذار از حصار حسرت و دریغ و انتظار.
□
شصت و پنج سال چالش مدام و دمبهدم
شصت و پنج سال جنگ و صلح با خودم.
|