چراغ زندگانی از فروغ دلفروز و روحپرور امید روشن است
بدون آن سیاهی هراسناک مرگ بر وجود حاکم است
بدون آن سکوت سرد نیستیست
بدون آن نه خندهای، نه بوسهای، نه نغمهایست
بدون آن نه رویش جوانهای، نه غنچه و شکوفهایست
بدون آن پرندهای در آسمان آبی خیال پر نمیکشد
بدون آن سپیده از کرانههای بامداد آرزو نمیدمد
بدون آن شراب هم نشاط و سرخوشی به جان آدمی نمیدهد
و زنگ دلگزای اضطراب را از عمق قلبها نمیزداید و نمیبرد.
تو، ای رفیق ارجمند
تو، ای دلیر دلپسند
در این نبرد بین مرگ و زندگی قوی و استوار باش
به یأس ره مده که در دلت کند نفوذ و جای خوش کند
و با تمام قدرت و توان بینهایتت
برای خود سپر بساز از شجاعتت
بران به نیروی امید از نبردگاه جان خود سپاه ناامیدی پلید را
در این نبرد سهمگین
سرود زندگی بخوان و پایدار باش
سلاح رزمت، ای رفیق، هست امید، پس امیدوار باش.
|