سه‌گانی برای سنگ گورم
1398/7/10


من در تمام طول شب دیرپای درد
با حسرت و دریغ فراوان
در انتظار روشنی صبح
و تابش سپیده‌دم صلح
بیدار مانده‌ام ولی انگار
بیهوده بوده این همه تشویش انتظار.

گاهی که خسته‌ام
از این همه صبوری بی‌حاصل
و این همه شکیب سترون
می‌پرسم از خودم:
مقصود چیست؟
از این هم همه تلاش و تکاپوی بی‌ثمر
از این همه عذاب کشیدن
در این شب بدون ستاره
و زجر دیدن
در ظلمتی که هست
لبریز از اضطراب ستیزه
سرشار از انتظار سپیده.

قلب همیشه عاشق و پرشورم
قلبی که عشق گوهر آن بوده است و هست
و روح و جان آن
قلبی که هست شعر در اعماق آن روان
همواره می‌تپد
در آرزوی دیدن یک صبح تابناک
آکنده از سعادت آرامش
صبحی لطیف و پاک
سرشار از نسیم نوازش.

ای بازماندگان عزادار!
بعد از سفر به ساحت خاموشی
و رفتنم به ساحل بی‌بازگشت مرگ
بر سنگ گور من بنگارید این سه‌گانی را:
این‌جا مزار شاعر پرشوری‌ست
کز عشق می‌سرود
و عاشق همیشگی صبح و صلح بود.

 


نقل آثار این وبسایت تنها به صورت لینک مستقیم مجاز است. / طراحی و اجرا: طراحی سایت وبنا