پیر ما گفت
1398/3/14


پیر ما گفت:
هر که یک گام به آزار فرودستان بردارد
طاعت کامل یک عمرش باطل می‌ماند.

محمد زهری شاعری کم‌گوی و گزیده‌گوی بود و اغلب یادگارهای شعری‌اش هم کوتاهند. بین شاعران نیمایی هم‌نسلش کمترین تعداد شعر از او به یادگار مانده و چند مجموعه‌ی شعر کم‌حجم که هرکدام در بر گیرنده‌ی تعداد کمی شعر اغلب کوتاه است: جزیره (1334)- گلایه (1345)- شب‌نامه (1347)- ... و تتمه (1348)- مشت در جیب (1351)- پیر ما گفت (1356)
"پیر ما گفت" آخرین مجموعه شعری‌ست که از محمد زهری به یادگار مانده، کتابی کم حجم (پنجاه صفحه‌ای) با شعر بلند "پیر ما گفت" که شامل سی و دو قطعه‌ی کوتاه شامل گفته‌های حکیمانه و کرامت‌های "پیر" فرزانه‌ی شاعر است که هر کدام موضوعی و ماجرایی دارد، و هفده شعر کوتاه دیگر که در بخش پایانی کتاب آمده است. عنوان کتاب اشاره به این بیت حافظ دارد:
پیر ما گفت: "خطا بر قلم صنع نرفت"
آفرین بر نظر پاک خطاپوشش باد
شعرهای بخش "پیر ما گفت" را می‌توانیم به دو بخش کلی تقسیم کنیم: بخش نخست، شامل شعرهایی‌ست که وزنشان رمل مخبون (فعلاتن/ فعلاتن/...) است. این شعرها که تعدادشان بیست و هفت قطعه است، حالت روایی دارند و در هر قطعه راوی (شاعر) روایتی از پیر فرزانه‌اش، شامل کرداری آموزنده یا گفتاری خردمندانه از او یا ترکیبی از این‌دو، بیان می‌کند. اغلب روایتها جنبه‌ی پررنگ اجتماعی- اخلاقی دارند و درسهای اتحاد و همبستگی انسانی، نیکوکاری، خدمت به هم‌نوع، شریف و شجاع زیستن و کرامتهای انسانی را ارج نهادن از چشمگیرترین آموزه‌های این قطعات است.
گرایش به جنبه‌های اجتماعی در این قطعه‌ها قوی و چشم‌گیر است. به عنوان نمونه درس اتحاد و همبستگی بشری در چند قطعه از این قطعه‌ها به صورتهای مختلف بیان شده، از جمله:

پیر را پرسیدند:
"چه نمازی فاضلتر؟"
پیر گفت:
"هر نمازی به جماعت خوانند."

یا:

کشتکاران به مصلا رفتند
دیم دل‌سوخته‌ی باران بود
شیخ ما ایشان را یاری کرد
یاران هم
شام از دشت به ده برگشتند
شب، صدای باران
با دعای یاران بود
پیر خرسند چنین فرمود
"پا به پای هم رفتن را
رحمتی این دست است"

یا:

یکی از دنیاداران
پیر ما را منکر بود
در خلافش گفت:
"پیر فتنه است
دم فروبندد اگر
یا فروبندیمش دم
آسیای ما را
آب آرام بگرداند."
پیر ما فرمود
"راست خواهی؟
آن‌که این فتنه برانگیخت
"من" نبود، "ما" بود
حالیا ما به سلامت
اگر از حلقه منی گم گردد."

درون‌گرایی، در زرفای درون خویش فرو رفتن و دل خویش را صاف و پاک ساختن، به یمن غنای درون بی‌دل شدن، از دیگر درسهای این قطعه‌هاست:

یکی از یاران
تشنه بود
رسن و دلوی در چاه افکند
چاه بی‌ژرفا اما
حسرت کهنه‌ی آبی در دل داشت
شیخ ما حاضر بود
عبرت ما را با چاه چنین فرمود:
"آب اگر می‌طلبی در خویش فروتر رو."

یا:

پیر ما هر نوبت
در مناجات چنین می‌فرمود:
"ای حق حق!
دلی ارزانی دار
که شوم بی‌دل و دل دل نکنم."

حق‌گرایی، حق‌جویی، حق‌پویی و حق‌گویی از دیگر آموزه‌های اجتماعی "پیر ما" به پیروانش است:

سالک خامی
شیخ ما را گفت:
"چله را دستوری ده
چله را ذکری فرما."
آن عزیز از سر بیداری گفت:
"ای نه‌آگاه!
زلزله زاویه را می‌لرزاند.
گر ز خویش
نفسی بیرونی، بیرون باش.
ذکر جز حق را ناحق دان."

استغنا، عزت نفس و پاک زیستن درس دیگر اجتماعی "پیر ما" به پیروانش است:

خان خانان
پیر ما را می‌خواست
تا به نان‌پاره‌ی دیوان بفریبد
پیر ما از سر استغنا
آستین افشاند
گفت:
"جمله ارزانی خویشت باد
ما از آن سلسله درویشانیم
که
دستمان پاک
دلمان پاک
چشممان پاک است
و نمی‌گنجد در حوصله‌مان
لقمه‌ی ناپاک."

ضدیت با زورگویی و مردم‌آزاری و ستمگری از موضوعهای مشهود در این قطعات است. به عنوان نمونه:

پیر ما گفت:
"هر که یک گام به آزار فرودستان بردارد
طاعت کامل یک عمرش باطل می‌ماند."

یا:

پیر ما با یاران
رودباری را به تماشا ماندند
ناگهان غلغله‌ی خلقان از همهمه‌ی آب فراتر رفت
از سر پل مردانی- غرق در فولاد-
می‌گذشتند
پیر ما پرسید:
"این غیوران چه کسانند؟"
پاسخش گفتند:
"غازیانند"
پیر پرسید:
"به کدامین سوی شتابانند؟"
بازگفتند:
"رو به اقصای جهان دارند
کافرستانی
که در آن اصله‌ی بیداد تناور گشته‌ست."
پیر ما گفت:
"وای‌شان باد که نزدیک رها کرده و تا دور روانند."

از آموزه‌های اجتماعی این قطعه‌ها که بگذریم، آموزه‌های اخلاقی هم جای چشمگیری در این مجموعه دارند. گوش شنوا داشتن و به حرفها و حاجتهای مردم گوش دادن و مقام و ارزش چنین فعلی را والاتر و بالاتر از عبادت دانستن آموزه‌ی اخلاقی قطعه‌ی زیر است:

پیر ما
قامتی در خلوت
بسته بود
ناگهان مردی از کوی به بانگ
حاجت خواست.
پیر ما
رشته را بگسست
حاجت مرد روا کرد
پاسخ حیرت یاران را گفت:
"گر رضای خالق خواهی، در هر حال
گوش بر بانگ خلایق می‌دار."

در حقیقت موضوعی که محمد زهری در این قطعه بیان کرده، همان موضوعی‌ست که سعدی در بیت زیر، در بوستان، بیان کرده:
عبادت به جز خدمت خلق نیست
به تسبیح و سجاده و دلق نیست.

ایمان داشتن آموزه‌ی اخلاقی قطعه‌ی زیر است:

یکی از یاران به سفر می‌رفت
پیر ما را پرسید:
"تحفه، یاران را- آن‌جا- چه برم؟
و ره‌‌آورد چه آرم یاران را – این‌جا؟"
پیر ما فرمود:
"با خود ایمان را بر
با خود ایمان را آور.
بهترین تحفه همین است."

نشانه‌ها و نمادهای مذهبی در این قطعات چشم‌گیر است و این طبیعت شعرهایی از این دست است که به گفته‌ها و کرامتهای یک "پیر-شیخ" می‌پردازد. بعضی از این نشانه‌ها در قطعه‌های بیست و هفت‌گانه‌ی بخش اول شعر "پیر ما گفت" عبارتند از:

دعا:

شب، صدای باران
با دعای یاران بود.

رضای خالق:

گر رضای خالق خواهی در هر حال
گوش بر بانگ خلایق می‌دار.

آتش دوزخ:

پیر ما گفت:
"ای خداوندان!
هیچ از آن آتش که وعید است، نمی‌ترسید؟"

نماز جماعت:

پیر را پرسیدند:
"چه نمازی فاضلتر؟"
پیر گفت:
"هر نمازی به جماعت خوانند."

مناجات:

پیر ما را هر روز
این مناجات سحرگاهان بود:
"ای سبب‌ساز!
سببی‌ساز، همین امروز
روز بادافره بدکاران باشد."

آیه (آیت):

پیر ما روزی
سخن حق می‌خواند
بر سر این آیت شد:
"و لکم فی‌القصاص حیوة، یا اولوالالباب"

زبان شاعر در این قطعه‌ها زبانی فاخر و آرکائیک(کهن‌نما) است و یادآور زبان متن‌هایی عرفانی چون تذکرةالاولیا و اسرار التوحید است. زبان قطعه‌ی زیر از این نظر نمونه‌وار است:

یکی از یاران را
پاره‌ی دل فرمان یافت
پیر ما در تیمارش گفت:
"رهروان کوهند
ای جگربند! تو را زیور اندوه نمی‌زیبد."

در این قطعه، شاعر با استفاده از واژگان و ترکیبهایی چون پاره‌ی دل (به جای جگرگوشه)، فرمان یافت (به جای درگذشت)، تیمارش (به جای دلداری‌اش) و جگربند (به جای دل‌بند) و ساختارهای نحوی خاصی چون "یکی از یاران را" و "پیر ما در تیمارش گفت" و "ای جگربند! تو را زیور اندوه نمی‌زیبد"  به زبان شعرش فخامت بخشیده و آن را فاخر و کهن‌نما کرده است. این ویژگی در زبان سایر قطعه‌های این مجموعه هم کم و بیش دیده می‌شود.

بخش دوم کتاب "پیر ما گفت" شامل پنج قطعه در بحر مضارع (مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن= مستفعلن مفاعل مستفعلن فعل) است و برخلاف قطعه‌های بخش نخست که حالت روایی دارن، بیشتر این قطعه‌ها دارای حالت ندایی هستند و پیر منادای آنهاست. به عنوان نمونه:

ای پیر!
اسپنددانه‌ای که تو می‌سوزی
دفع قضابلای عزیزان
تکرار انفجار پسین نیست
بوی پیام دیگر دارد.

یا:

ای پیر!
آن دره‌ی جدایی خالی را
با خاک پوچ این در و آن در
انگاشتن
انباشتن
بیهوده بود.
پل، باز، یاد تست، غنیمت باد
تا در بهار دل‌کش دیدار
این دره دشتی گردد هموار
همواره دشت باد.

 


نقل آثار این وبسایت تنها به صورت لینک مستقیم مجاز است. / طراحی و اجرا: طراحی سایت وبنا