نگار افسونگر نیما
1397/6/4


در حیرتم از روی و سر موی نگار
با روی چو صبح و موی هم‌چون شب تار
بخت سیه از موی سپیدم بگریخت
دارد شب او هنوز صبحی به کنار

در مجموعه‌ی سروده‌های آزاد نیما، به جز در منظومه‌ی "مانلی"، توصیف خاصی از نگار نیما نمی‌بینیم و سخنی از صفتهایش نمی‌شنویم. اگر هم گاهی اشاره‌ای هست، مبهم است و یا جنسیت نگار مشخص نیست و معلوم نیست سخن درباره‌ی نگاری با جنسیت زنانه است یا درباره‌ی رفیقی محبوب؛ یا نگار مردی‌ست رفیق و هم‌فکر با نیما. به عنوان نمونه، نیما در منظومه "به شهریار"، از واژه‌ی "نگارین" برای اشاره به شهریار استفاده کرده است:
آن نگارین که مرا هر فکر می‌دانست
هم‌چو گل در خنده‌ی شیرین خود بشکفت، گفت: آری

یا:
آن نگارین را
این ندای دردناک از دل برآمد و خطابش بود سوی من

یا:
ای نگارین شهریار شهر دلبندان!

جنسیت "نگارین چربدست استاد" در شعر "داستانی نه تازه" هم که گوشمالی به چنگ داده و نشسته، سپس چراغی بر دم باد نهاده، و سرانجام هرچه نیما داشته را به یک عتاب برده، مبهم است و معلوم نیست که این نگارین زنی دل‌رباست یا رفیقی هم‌فکر و هم‌جنس خود نیما.

هم‌چنین جنسیت نگارین شعر "شب دوش" هم که نخست به سودی می‌نشیند و سرانجام به زیانی برمی‌خیزد، نامشخص است و دقیقتر این است که بگویم این نگارین فاقد هویت جنسیتی است:
داستان شب دوشینه مراست
چو دروغی که به چشم آید راست
آن نگارین که به سودی بنشست
آخر از روی زیانی برخاست.

 اما در منظومه‌ی "مانلی" چنین نیست و با آن‌که در این منظومه با یک پری دریایی افسانه‌ای روبه‌روییم، اما تمام توصیفهایی که نیما از او می‌کند و صفتهایی که به او نسبت می‌دهد جنسیت زنانه دارد و پری دریایی این منظومه زنی کامل و نمادی از نگار آرمانی و دل‌خواه نیما است.
ابتدا با صفتهایی شروع می‌کنم که نیما این پری دریایی را با آنها معرفی کرده:
دل‌فریبنده‌ی دریای نهان- بهین همه‌ی هوشبران- دل‌نوازنده‌ی دریا- جانانه‌ی دریا- بهین‌زاده‌ی دریای گران- مهربان‌گشته‌ی دریایی- نازپرورده‌ی دریای نهان- پری‌رو- دل به دست آور دریایی- نازنین پیکر دریایی- دل خلق به دست آور دریایی- مهوش دریایی- مایه‌ی رعنایی

توصیف اندام و چهره‌ی این پری‌‌رو هم توصیفی کاملن زنانه است:
دل‌فریبنده‌ی‌ دریای نهان
قد و بالاش برهنه بر جای
چون به سیلاب سرشکش سوزان
شمع افروخته از سر تا پای
گیسوانش بر دوش
خزه‌ی دریایی
هم‌چنان بر سر دوش وی آویخته، او را تن‌پوش.

پری دریایی به زیبایی و دلفریبی خود آگاه است و به این که بدنی سپید و نرم و چشمانی سیاه و افسونگر دارد و این‌ها را از سر لوندی زنانه با مانلی در میان می‌گذارد:

تو به پاس دل و میل زن خود شاید در کارستی؟
برفشانده ز همه کاری دیگر دامن.
به دلم بود ولیکن حرفی
راستی خواهی گفتن با من:
من سفیدم به تن و نرم‌ترم من به تنم یا زن تو؟
چشمهای من یا اوست کدام
بیشتر در نظرت تیره به فام؟

و مانلی چون خوب به پری دریایی نگاه می‌کند، متوجه زیبایی و دلربایی و بی‌همتایی زنانه‌ی او می‌شود:

مرد از این پرسش او دید در او نیکوتر
راستی او چه به زیبایی آراسته است!
نیست در ساحت دشتش همتا
نیست در یکسره کوهش دیگر
همه نقش است و فسون همه رنگ
تا دل از خلق برد، کرده درنگ
گویی از روشنی هوش‌ربای مهتاب
گل نشانده‌ند بر آب
وز دل پهنه‌ور این آب گران
معنی خلقت کرده‌ند عیان.
لیک هرچیز که می‌پرسد او با زن من از خود اوست.

و پری دریایی برای بیشتر دل بردن از مانلی و مسحور کردن هرچه بیشترش، بیشتر به خودآرایی و دلبری می‌پردازد:
پس پی بیشتر او را سوی خود آوردن
قد بیاراست به غمازی آراسته‌تر
پای او بر سر آب
تن در ابری که بر آب از مهتاب
بر سر سینه‌ی سوزانش نارین پستان
همچنانی که جدا از تن جان.

و این چنین است که مانلی یک دل نه صد دل عاشق و شیدای پری دریایی می‌شود و مجبور می‌شود که به عشقش به او اعتراف کند:

پرتمنای نگاه وی این دم همه می‌گفت به او:
دست در کارم آمد کوتاه
نیست دیگر نفسم
تا به سویی گذرم
گر نباشی تو مرا نیز، ای آرام‌ده آب‌آورد!
به کجا راه برم؟
به چه کس درنگرم؟
توتیای چشمم!
نوشداری من این لحظه تویی
برنمی‌دارم من مهر از تو
دل نمی‌دارم بر روز جدایی ز تو راست.
نکن آن با من کاین‌گونه خراب
سوزدم آتش روی تو بر آب.

و سرانجام این عشق سرشار از شیدایی و شوریدگی، وصل است و غرق شدن در دریای آغوش دل‌نواز و آرام‌بخش پری دریایی:

بر سر ناوش آورد نشست
دل بر آن مهوش دریایی بست
هم‌چو چشمانش بربست دهان
دستهای وی از هم بگشاد
رفت گویی از هوش
وندر آغوشش افتاد.
دل‌نوازنده‌ی دریا خندید
هردو را آنی دریا بلعید.

 


نقل آثار این وبسایت تنها به صورت لینک مستقیم مجاز است. / طراحی و اجرا: طراحی سایت وبنا